۱۳۹۳ بهمن ۱۰, جمعه

برچسب‌ها : , , ,

آیا کشتار در «شارلی اِبدو» تاثیر منفی بر اسلام‌گرایی و معنویت‌گرایی می‌گذارد؟

* این یادداشت پیشتر در سایت فرنگ‌نامه نشرانده شده است.

در مورد گرایش جوان غربی به معنویت، اسلام یا دین‌های دیگر باید به چند نکته‌ی مهم توجه داشت.
بر کسی پوشیده نیست که گرایش به دین و انواع معنویت در اروپا و دیگر جامعه‌های غربی در حال افزایش است. البته باید توجه داشت که این واقعیت بدین معنا نیست که جامعه‌ی اروپایی دارد جامعه‌ای مذهبی می‌شود. بلکه اتفاقی که در حال رخ دادن است این است که درصد گرایش جوانان به دین یا انواع معنویت در مقایسه با گذشته، بویژه پس از دهه‌ی ۱۹۶۰ تا پایان قرن بیستم میلادی، افزایش پیدا کرده است. اما این افزایش الزاما به مذهبی شدن جامعه (بویژه در فرانسه) نمی‌انجامد.

کدام جوان‌ها به مذهب یا معنویت گرایش پیدا می‌کنند؟
این جوان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته‌ی اول از خانواده‌های مسلمان‌زاده‌ای هستند که البته والدین‌شان یا مسلمانانی سنتی اما نه خشکه مقدس، و یا از خانواده‌های مسلمان‌زاده‌ای که دیگر خود را مسلمان نمی‌دانند. اکثر اینها فرانسوی‌های مهاجر و مهاجرزاده‌ای هستند که خودشان گرایش‌های رقیق مذهبی دارند، و به جز موارد سنتی و هویتی از جمله ماه رمضان یا مصرف گوشت حلال، آنچنان پایبند به شرع نیستند. اما امروز فرزندان همین خانواده‌ها به گرایش‌های سلفی و به قول ما خشکه مقدسی روی آورده‌اند. برای نمونه، امروزه ۹۰ درصد جوان‌های مسلمان فرانسوی غذا و نوشیدنی حلال نمی‌خورند و اعمال ماه رمضان را انجام می‌دهند. درحالیکه در در میان نسل قبلی این رقم حدود ۶۰ درصد است. نسل جدید بیشتر به مسئله‌ی حجاب جدیت نشان می‌دهد و پایبندی بیشتری به دستورهای شرعی دارد.* اما نمی‌توان همه‌ی اینها را از جمله‌ی مسلمانان تندرو دسته‌بندی کرد.
دسته‌ی دوم جوانانی‌اند که به دنبال معنویت در زندگی‌‌شان می‌گردند. گرایش به فلان و بهمان دین در نظر آنان اولویت ندارد. بسیاری از آنها حتی جذب معنویت سکولار می‌شوند. (با این توجه که همانطور که در بالاتر عرض کردم نسبت آنها به نسبت جمعیت جامعه زیاد نیست، اما رو به افزایش است.)
در مورد دسته‌ی نخست، همانطور که در آمار هم اشاره کردم، موج فزاینده‌ای به سوی هویت اسلامی و انجام شرعیات دیده می‌شود. بسیاری از این جوانان تحت تاثیر اسلام سلفی و بنیادگرایی دینی و یا قرائت‌های نزدیک به این دیدگاه قرار دارند و با توجه به بی‌عدالتی ساختاری در غرب، بسیاری از آنان حتی عملکرد خشونت آمیز و ساختار شکن مسلمان‌های تندرو (از جمله حمله به دفتر هفته‌نامه‌ی «شارلی اِبدو») را تحسین می‌کنند.

دسته‌ی دوم اما هیچوقت تحت تاثیر اسلام قشری و سلفی نبوده‌اند، چون آنها دنبال معنویت و آرامش درون‌اند. اما همانطور که می‌دانیم، در روایت بنیادگرایانه‌ی واپسگرا از اسلام معنویتی عمیق یافت می‌نشود. بلکه ظاهر و جنبه‌های ظاهری نقش کلیدی دارد؛ مقوله‌ای که این جوانان از آن فراری‌اند.
پس بعید به نظر می‌رسد که حضور و فعالیت سلفی‌ها، دست‌کم در کوتاه‌مدت، تاثیر منفی بر روی اسلام‌گرایی و معنویت‌گرایی بگذارد. رخدادهای اخیر نه به اسلام سلفی ضربه می‌زند و نه روند معنویت‌گرایی. بلکه به نظرم برعکس، به روند فرقه‌گرایی شتاب می‌دهد. نمونه‌اش رشد فزاینده‌ی جنبش‌های ملی‌گرا و راست افراطی (با هویت مسیحی) در غرب است.

جدول مذهب بنابر اصلیت افراد
*توضیحات نمودار (از روزنامه‌ی لوموند) :
نام نمودار : مذهب بنابر اصلیت افراد
توضیح: نمونه‌ی جمعیت بین ۱۸ تا ۵۰ سال
(از چپ) ستون اول  : میانگین فرانسه / ستون دوم : مهاجران / ستون سوم: فرزندان از دو والد مهاجر / ستون چهارم : فرزند از یک والد مهاجر /  ستون پنجم : جمعیت غیرمهاجر
رنگ‌ها / خاکستری : بدون مذهب / زرد پررنگ : کاتولیک / زرد کم‌رنگ : ارتودکس / نارنجی : پروتستان / سبز : مسلمان / آبی : یهودی / بنفش : بودایی / سیاه : دیگر

و اما دسته‌ی سوم
چند دلیل همزمان باعث شده‌اند تا میان جوانان غربی گرایش به مذهب تقویت شود. در واقع این گرایش‌ها بیشتر به سوی عضویت در «امت ملی-مذهبی» است.
ضعیف شدن ساختار حمایتی جامعه یکی از مهمترین این دلیل‌ها به شمار می‌رود. درحالیکه دولت‌های مدرن قرار بود جای «امت دینی» را بگیرند و چتر حمایتی برای عضو‌های جامعه و شهروندان عادی را بازی کنند، اما امروزه می‌بینیم که حکومت‌ها بیشتر و بیشتر به حفظ منافع نخبه‌گان گرایش دارند. دیگر نهادهای اجتماعی نیز زیر فشار زندگیِ مدرن قرن بیست و یکمی و جهانی شدنِ اقتصادی، توانایی حمایت از شهروندان عادی را ندارند و چه بسا حیات خودشان در معرض خطر قرار دارد.
به عنوان دلیل دیگر می‌توان به تغییر شدید ترکیب جامعه اشاره کرد. جابه‌جایی‌های شغلی در شهرها و موج‌های بزرگ مهاجرت داخلی و خارجی از عمده علت‌های این تغییر ترکیب جامعه به شمار می‌روند. در چنین شرایطی فردِ تک افتاده در یک محله یا یک شهر، به دنبال دست‌آویزی برای احساس امنیت درونی در برابر خشونت زندگی جدید است. به همان دلیل که گرایش به مذهب و عضویت در امت‌های مذهبی میان مهاجرزاده‌ها افزایش پیدا کرده است، به همین علت نیز دیگر بخش‌های جامعه به دنبال چتر حمایتی می‌گردند. بخش‌هایی از شهروندان این چتر حمایتی را در هویت مذهبی و امت دینی جستجو می‌کنند.

جنبش‌های ملی‌گرا و راست افراطی در اروپا با توجه به همین واقعیت‌ها توانسته‌اند (به نسبت گذشته) رای‌دهنده‌های بیشتری را به سمت خود جذب کنند. آنها مردم را به بی‌عدالتی در جامعه و خودخواه و منفعت‌طلبی دولتمردان توجه می‌دهند. واقعیتی که مردم آن را به خوبی در زندگی خود حس کرده‌اند. اما جریان ملی‌گرا و راست افراطی درمغالطه‌ای هنرمندانه این وضعیت خشن را به حضور مهاجران ربط می‌دهد و هویت ملی (که در واقع مسیحی است و می‌توانیم آن را «اُمتِ ملی-مذهبی» بنامیم) را مهمترین راه برون رفت از وضع موجود معرفی می‌کند. به همین سبب برخی از شهروندان بی‌پناه، از جمله جوانان، به این جنبش‌ها روی می‌آورند.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر