۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

, ,

بیایید کمی «بی‌کلاس» باشیم



نخستین روزهایی که مچ بند سبز به دست می‌بستیم، دو اتهام اصلی در برابر ما بود. دو انتقادی که دلِ خیلی از ما را سست می‌کرد. طبیعی بود. اینکه عده‌ای جوان برای هواداری از یک موضوع سیاسی (انتخابات) بیایند و به دست خود پارچه‌ای سبز ببندند، چیز تازه‌ای بود و خیلی از آدم‌ها _از جمله همراهان خودمان_ در برابر آن مقاومت می‌کردند. همیشه هم همینطور بوده است. عموم مردم در برابر پدیده‌های تازه‌ای که از طریق منابع ناشناخته و یا کم اعتبار وارد جامعه می‌شوند مقاومت می‌کنند و نسبت به آن‌ها بی‌اعتماد هستند. درعوض در برابر چیزهایی که از طرف نهادهای رسمی و قدرتمند (دولت، روحانیت، آموزش و پرورش، پلیس و...) ترویج می‌شوند زود وا می‌دهند و از ابتدا آن‌ها را می‌پذیرند. (اینکه این پذیرش‌ها از روی اجبار ذهنی است و یا عدم اجبار بحث دیگری است). به هر حال در آن زمان هم درِ تاریخ بر همین پاشنه می‌چرخید و خیلی از افراد زیر بارِ بستنِ پارچۀ سبز به دستشان نمی‌رفتند. به همین دلیل هر کسی با ارائۀ دلیل و بهانه‌ای، طفره رفتن خود را توجیه می‌کرد. اما اتهام‌های اصلی ۲ تا بودند: یک عده که بیشتر تمایل‌های سنتی و بوروکراتیک و یا... داشتند، می‌گفتند که این حرکت سوسول بازی است. زشت است. در حد وشان ما نیست. «بی‌کلاسی است.» ما وارد این بازی نمی‌شویم. این کار مال قرتی‌های بالا شهری و جوانهای بی‌کار و بی‌عار است. عده‌ای دیگر نیز که تصور می‌کردند این نماد سبزفقط نمایان گر ریشه‌ها و سمبل‌های مذهبی است می‌گفتند: دست بردارید از این کار‌ها! این کار‌ها امل بازی است. ارتجاع است. بی‌خردی است و ما وارد این بازی نمی‌شویم. این حرکت دهاتی بازی و «بی‌کلاسی است.» 

 خلاصه اینکه روزهای اول به همین منوال و به سختی گذشت. هرکس پارچۀ سبزی به دستش می‌بست و در خیابان‌ها راه می‌افتاد، باید سختیِ نگاه‌ها و حتی متلک‌های مردم عادی و حتی کسانی که در ستادهای انتخاباتی کار می‌کردند را به جان می‌خرید. اما خلاصه آن روز‌ها گذشت. روزی که تصویر پارچۀ سبز بردست خاتمی و شال سبز بر گردن میرحسین دست به دست می‌گشت، همۀ این حرف‌ها و برچسب‌ها رنگ باخت. حتی پیش از این تصویر‌ها، تعداد «بی‌کلاس‌ها» اینقدر زیاد شده بود که باورمان نمی‌شد این همه آدم به همین سادگی با این پدیده ارتباط برقرار کرده باشند و هر کدام به ابتکار خود به ماشین گسترشِ نماد سبز تبدیل شوند؛ طرفه اینکه در اندک زمانی همۀ آن «باکلاس»‌ها هم نماد سبز را به شیرینی پذیرفته بودند.

چند روزی است که نمی‌دانیم از کجا! ماجرای نخریدنِ سه روزۀ نان و شیر نقل محفل‌هایمان شد. جدای از همۀ بحث‌های کار‌شناسی و غیر کار‌شناسی، وقتی ان-قلت‌ها و ایرادهایی بعضی از دوستان «باکلاس»مان را می‌گذاریم کنار روایت‌های چند تن از دوستان آشنا و ناآشنایی که رخداده‌ها را در روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه پیگیری می‌کردند،‌‌ همان خاطره تداعی می‌شود.

روایت یک: سوپر مارکت سر کوچه ما (حوالی پونک) با انتقاد شدید از مردم که همراهی خوبی با طرح تحریم خرید ششیر و نان نکردند گفت، ما فقط ۴۰ درصد از شیر‌هایمان مانند سابق فروش نرفت. بنده خدا وقتی بهش گفتم ۴۰ درصد خیلی خوبه گفت من اننتظار داشتم هیچی فروش نره. 
روایت دو: قبل از ظهر منطقه سپهد قرنی، بعد از ظهر ایرانشهر و آخر شب دیباجی از چند سوپر مارکت در مورد شیر پرسیدم که همه از ماجرای تحریم خبر داشتند. در منطقه سپهد قرنی و ایرانشهر٬ فروشنده‌ها گفتند که میزان فروش کمتر از حد معمول بوده است
و البته روایت‌هایی همانند این‌ها را می‌شد اینجا و آنجا دید و شنید. این روایت‌های و چندین و چند روایت خرد و کوچک دیگر، این امید را زنده کرد که حلقۀ بی‌کلاس‌های دوباره هرچه زود‌تر گسترده شود. البته نا‌گفته نماند که همانطور که در سال ۸۸ پیشرو بودنِ خاتمی و میرحسین در تسریع روند سبز شدن نقش مهمی بازی کرد، شاید این وسط، توصیه و ندای چند شخصیت شناخته شده و معتبر که هم آن‌ها برای مردم مهم باشند و هم مردم و درد و رنجشان برای این افراد اهمیت داشته باشند، بتواند نقش کاتالیزو شتاب دهنده داشته باشد.

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

, , , ,

هدف ورشکستگی نانوایی‌ها نیست. هدف نمایش اعتراض است



بگذارید مستقیم برویم سر اصل مطلب. هدف از تحریم سه روزۀ نان و شیر، ورشکست کردن بقالی‌ها و نانوایی ها نیست. هدف حتی از کار انداختن چرخهای اقتصادی دولت هم نیست. هدف فقط و فقط نشان دادن اعتراض هست. هدف این است که به دولتی‌ها نشان بدهیم که از مدیریت نابخردانۀ آن‌ها به تنگ آمده‌ایم. بنابراین، حتی اگر در روزهای قبل نان و شیر ذخیره کرده باشند، هیچ اشکالی ندارد. چون قرار نیست کسی از گرسنگی بمیرد. قرار نیست نانوایی‌ها ورشکست بشوند. قرار است شنبه، یکشنبه و دوشنبه، نانوایی‌ها خالی باشند و بقالی‌ها برای شیر‌هایشان مشتری نداشته باشند.
جالب است که بدانیم حتی خود نانوایی‌ها و بقالی‌ها از این گرانی راضی نیستند و کم و بیش مشتریانشان را به این حرکت تشویق می‌کنند. خبرهای رسیده نشان می‌دهد که خیلی از فروشگاه‌ها سفارش شیر را برای این سه روز کاهش داده‌اند. این خود نوعی همکاری با حرکت مردمی است. چون در واقع شیری وجود نخواهد داشت که مردم بخرند.

ریحانه، یکی از شهروندان تهرانی در فیسبوکش نوشته است: رفتم سوپری محل خرید کنم، می‌گه خانوم شنبه، یکشنبه و دوشنبه قراره برای اعتراض به گرونی کسی نون، شیر و ماست نخره! به دوست و آشناهاتونم بگین لطفآ فراموش نشه! گفتم چشم:)

سخنمان را با حرفهایی که حسین در وبلاگش نوشته است به پایان می‌رسانیم. حسین نوشته است: فقط یکبار بجای یاس، امیدوار باشیم و به هم اعتماد کنیم.
شنبه یکشنه و دوشنبه در اعتراض به گرانی و تورم نان و شیر خریداری نمی‌کنیم. فقط ۳ روز با هم متحد باشیم. «لطفا اطلاع رسانی کنید.» این پیامک چند لحظه پیش به من رسید و بعد از سرچ فقط به سایتی که لینکش رو دادم، رسیدم و تعجب کردم که اولین بار چیزی به عنوان تحریم مطرح شده و منبعش بالا‌ترین نبوده. به نظرم حرکت خوبیه که برای اولین بار از متن مردم عادی شروع شده.

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

, , , ,

زندانی در يک جامعه...

نازيها بخش عمده ای از ادارهء امور زندان ها و اردوگاهها را به خود زندانيان واگذار کرده بودند.
اين حرکت دو نتيجه داشت. اول اينکه آنها زندانيان را در جنايت های خود شريک کردند. افراد زيادی به واسطهء مسئوليتی که داشتند، همواره بر سر اين دوراهی قرار مي گرفتند که آيا بايد جنايت بکنند يا نه؟ يا اينکه کدام جنايت را بايد انجام بدهند. مادری بر سر اين دوراهی قرار گرفته بود که برای نجات جان تعدادی از فرزندانش، کدام فرزند را بايد برای کشتن انتخاب کند؟
دومين دستآورد آنها، ايجاد نفرت بين زندانيان بود. در حالی که پيش از آن، زندانيان از زندانبانان متنفر بودند. نفرت زندانی از زندانبان، به نفرت زندانی از زندانی بدل گشته بود.
خوب فکر کنيم... وضع جامعهء ما چقدر با اين وضعيت فرق دارد؟

۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

, , , ,

بازتولید استبداد رضاشاهی فقط با جایگزینیِ یک واژه


ـ «...مجلس ایران را نمی‌توان چندان جدی تلقی کرد. هیچ یک از نمایندگان استقلال رای ندارند. همچنان که انتخابات مجلس هم آزادانه انجام نمی‌شود، اگر ارادۀ «آقا» بر تصویب لایحه‌ای قرار گیرد، آن لایحه تصویب می‌شود و اگر «آقا» مخالف باشد، آن لایحه از دستور کار خارج می‌شود.
فقط موقعی که «آقا» موضعی بی‌طرفانه دارد، بحث‌های بی‌هدفِ فراوانی در مجلس در می‌گیرد...»
جمله‌های بالا را از صفحۀ ۱۴۵ کتاب «تاریخ ایران مدرن» انتخاب کردم. بخشی که به توصیف دوران رضا شاه می‌پردازد. در این جمله‌ها، فقط واژۀ «شاه» را حذف کردم و بجای آن واژۀ «آقا» را جایگزین کردم. نعل به نعل استبداد رضا شاهی بازتولید شده است.