۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

برچسب‌ها : , , , ,

کشتار دانمارکی در برابر کشتار آمریکایی / هفت‌شنبه‌ها و هنر هفتم (۴) / معرفی سریال

«شاید بهترین درام جنایی دنیا»، این نظر نویسنده‌ی تایمز درباره‌ی نسخه‌ی دانمارکی این سریال جذاب است.

نسخه‌ی آمریکایی

 اینبار می‌خواهم دو سریال معرفی کنم. دو سریالی که در واقع یک سریال‌اند. «کشتار» ( The killing ) یک سریال موفق دانمارکی، ساخته‌ی سال ۲۰۰۷ است که چند سال بعد (۲۰۱۱) آمریکایی‌ها آن را با اندکی تغییر دوباره می‌سازند. در واقع آنها «کشتار» را آمریکایی‌سازی کرده‌اد.  بررسی تفاوت‌های دو نسخه‌ی متفاوت از یک سریال می‌تواند جالب و آموزنده باشد. به همین دلیل بود که پس از دیدنِ نسخه‌ی آمریکایی این سریال، تحریک شدم تا نسخه‌ی اصلی و دانمارکی‌اش را هم ببینم.

جزییات داستان را لو نمی‌دهم. اما کلیات ماجرا درباره‌ی قتل رازآمیز یک دختر دبیرستانی است. یک پلیس زن که قرار است همان روز با نامزدش به شهر دیگری نقل مکان کند، درگیر این پرونده می‌شود. از طرف دیگر یک نامزد انتخاباتی شهرداری به شکل غیرمستقیم به این قتل ربط پیدا می‌کند. در این سریال همزمان شاهد دو مسئله‌ی به ظاهر متفاوت هستیم. از یک طرف درگیریِ شخصیِ پلیس زن درباره‌ی نقل مکان و ترک شهر و زندگی جدید با نامزدش که با ماجرای قتل همزمان می‌شود؛ و از طرف دیگر ماجرای کمپین انتخاباتی شهرداری و آینده‌ی شهر که به شکلی دیگر با این قتل رازآمیز پیوند می‌خورد. در واقع به واسطه‌ی این قتل، یک مسئله‌ی شخصی با یک ماجرای عمومی درهم تنیده می‌شوند.

نسخه‌ی دانمارکی




حالا ببینیم نسخه‌ی دانمارکی با برداشت آمریکایی از یک داستان واحد چه تفاوتی دارد. 

۱- بی‌تردید از لحاظ فنی و تکنیکی، نسخه‌ی آمریکایی قوی‌تر و خوش‌ساخت‌تر از کار در آمده است. یک دلیلش شاید این باشد که سازندگان توانسته‌اند کاستی‌های نسخه‌ی اصلی را ببینند و اصلاح کنند. همچنین آنها عنصرها و شخصیت‌های جدیدی به ماجرا ا‌ضافه کرده‌اند که داستان را جذاب‌تر و روان‌تر کرده است. اما با کمال تعجب نسخه‌ی آمریکایی در فصل چهارم افت غیرمنتظره‌ای می‌کند. چرا؟ ‌شاید به این دلیل که نسخه‌ی اصلی و دانمارکی تنها در سه فصل ساخته شده و آمریکایی‌ها مجبور شده‌اند برای فصل چهارم از خودشان داستان بسازند و همین‌جاست که ادامه‌ی ماجرا نمی‌تواند به اندازه‌ی داستان اصلی جذاب باشد. فصل چهارم نسخه‌ی آمریکایی، از نظر من، بسیار ضعیف و کلیشه‌ای از آب در آمده است و شاید به همین دلیل ساخت آن (به رغم موفقت چشم‌گیر سه فصل نخست) ادامه پیدا نکرده است.


۲- به شکل حیرت‌انگیزی روح نسخه‌ی دانمارکی با فضای اقتباس آمریکایی در تضاد است. هر اندازه که در اولی همه چیز جهتی جمعی پیدا می‌کند و مربوط به جامعه است، در برداشت آمریکایی همه‌ی مناقشه‌ها حول محور فرد می‌گردد. برای مثال، در نسخه‌ی دانمارکی، تردید شخصیت پلیس زن بین ماندن در شهر و یا رفتن، به جامعه و وظیفه‌ی اجتماعی پروند ربط پیدا می‌کند. اما آمریکایی‌ها با تغییر و دستکاری در داستان، عنصرهای فردی و روانی را به ماجرا تزریق می‌کنند و دلیل اصلی این تردید بین ماندن و رفتن را به سمت درگیری‌های روانی شخصیت اصلی داستان تغییر می‌دهند.

در مورد ماجرای انتخابات هم وضع به همین شکل است. درحالیکه در نسخه‌ی اصلی (دانمارکی) انتخابات یک مسئله‌ی شهری‌ست و به آینده‌ی شهر و حتی کشور ربط پیدا می‌کند، اما در نسخه‌ی آمریکایی رقابت بر سر صندلی شهردار به جدالی فردی و تلاش برای «موفقیت» کاهش پیدا می‌کند. شاید آمریکایی‌ها انتخابات را اینگونه بهتر می‌فهمند.

۳- یک عنصر بسیار جذاب که در فصل‌های دوم و سوم نسخه‌ی آمریکایی به ماجرا اضافه می‌شود، مسئله‌ی کودکان خیابانی و بی‌پنها است. من تا کنون هیچ تصوری از این ماجرا در آمریکا نداشتم و برای نخستین بار است که چهره‌ی زشت و بی‌رحم این پدیده را در یک سریال یا فیلم آمریکایی می‌بینم. شاید این تنها جنبه‌ی برجسته و موفقِ اجتماعی نسخه‌ی آمریکایی «کشتار» باشد که انصافن باید به سازندگان آن دست‌مریزاد گفت. 

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر