۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

,

شما زندگینامه دارید؟

درس دوم: چگونه باید زندگی کنم؟
طلاق یکی از بدترین وضعیت‌هایی است که فرد ممکن است در زندگی با آن روبرو شود. اما چاره‌ای نیست، با آمار موجود، پنجاه درصد امکان جدایی و طلاق برای هر کدام از ما وجود دارد. اما مسئله ما طلاق نیست. بلکه می‌خواهیم به بهانه طلاق که یک وضعیت نسبتا بحرانی در زندگی افراد است به بسیاری از مواردی که در زندگی ما رخ می‌دهد بپردازیم.
در شماره گذشته توصیه کردم فیلم «کرامر علیه کرامر» را حتما ببینید. اگر ندیدید بهتر است به روایت ما اعتماد کنید. فیلم، داستان مردی را که همسرش، او و پسربچه‌شان را به ناگهان ترک کرده است را روایت می‌کند. مرد مجبور است خودش را با شرایط جدید زندگی هماهنگ کند. نه از والدین خبری هست و نه از دوستان و اقوام نزدیک پرشماری که در این وضعیت او را یاری کنند. ارتباط‌های او محدود است به یکی دو نفر از همکارانش و یکی از دوستان همسرش که البته در ابتدا گمان می‌کند او عامل اصلی جدایی او و همسرش است. زندگی کاملا مدرن و امروزی است. روابط دیگر نسبتی و خانوادگی نیست. افراد مستقیما به فرد وصل می‌شوند. مثلا همکار یا دوست. در این شرایط آقای کرامر مجبور است خودش گیلیمش را از آب بیرون بکشد. اگر آدم خودخواهی بود (مثل همسرش) می‌توانست فرزندش را به یک مدرسه شبانه روزی و یا نزد اقوام نزدیک بفرستد و خود به ادامه پیشرفت در زندگی کاری بپردازد – کما اینکه رئیس اداره همین توصیه را می‌کند – اما او تصمیم می‌گیرد فرزندش را در کنار خودش نگه دارد. او کلی مبارزه می‌کند تا اینکه بر شرایط پیروز می‌شود و زندگی را به حالت عادی بر می‌گرداند. فرض کنید شما یک فرد میانسال هستید و در چنین وضعیتی قرار گرفته‌اید. چه می‌کنید. یک فرد میانسال که در دهه 80 زندگی می‌کند – و از لحاظ تاریخی به نسل دوم انقلاب تعلق دارد – احتمالا در اولین حرکت، فرزند را به خانه مادرش منتقل می‌کند تا خودش بتواند به کار و شغلی که دارد برسد (مرد یا زن فرقی نمی‌کند) احتمالا نیم نگاهی هم به ازدواج مجدد دارد. اما موضوع اصلی این درس، نسل یاد شده نیستند. بلکه جوان‌هایی هستند که دوره میانسالی آنها، مصادف است با پایان چشم انداز بیست ساله کشور، یعنی حدود 1400 خورشیدی در آن زمان، به احتمال زیاد، بسیاری از جوانان امرواز نظر مکانی با والدین خود فاصله دارند. اگر هم فاصله کم باشد، نوع ارتباطات فردی به گونه‌ای است که افراد وقت کمتری را با خانواده نسبی خود می‌گذرانند.
از حدود 80 سال پیش، روابط افراد در کشور، تغییر یافت و از حالت سنتی خود کم کم خارج گردید. این رند با شتابی فزاینده و به شکل تصاعدی صورت گرفت و امروزه شاهدیم که هر 5-6 سال با تغییر شکل روابط فردی روبرو هستیم.
این روابط از ‌شکل‌هایی که وابسته به خانواده، نژاد، طایفه، مذهب، طبقه و … است جدا شده به روابط مستقیم افراد با یکدیگر تغییر شکل یافته است در واقع نظام اجتماعی سنتی، به نظام اجتماعی مدرن تبدیل شده است البته این دگرگونی، یک روند است که در طول زمان رخ داده است به نظر شما، با این چشم انداز، در برابر بحران‌هایی که در سال 1400 خورشیدی برای فرد رخ می‌دهد چه واکنشی باید نشان داد. یا به بیان درست‌تر، چگونه باید واکنش نشان داد.
به عقیده آنتونی گیدنز، در دنیای امروزین «هر کدام از ما، دارای زندگینامه ای هستیم که در واقع بازتاب اطلاعات اجتماعی و روانشناختی موجود درباره شیوه‌های ممکن زندگی است. ولی ما فقط «دارای» این زندگینامه نیستیم، بلکه برحسب آن زندگی می‌کنیم» (گیدنز، تجدد و تشخص ص 32) پس باید در برابر بحران‌های زندگی، برحسب همین زندگینامه واکنش نشان دهیم.
این زندگینامه چیست؟ آیا همان کاغذی است که خاطرات ما روی آن نوشته شده است؟ خیر، اینگونه نیست، منظور از زندگینامه چیست؟ همانطور که گفته شد، بازتاب آن چیزهایی است که ما درباره زندگی کردن آموخته‌ایم و یا می‌دانیم. به عنوان مثال، آقای کرامر، می‌داند که از لحاظ اخلاقی، درست نیست که فرزندش را رها کند و به زندگی شخصی خود بپردازد. او مسئول است که فرزندش را بزرگ کند تا مرز 20 سالگی برساند و سپس او را وارد بازار کار کند تا فرزند از آن پس خودش مسئول زندگی خودش باشد. اما تا پیش ازاین سن او (والدین) مسئول زندگی فرزند می‌باشد. (شیوه‌ای از روابط خانوادگی که در جوامع غربی معمول است) این نگاه او به زندگی (زندگینامه) است و کنش و واکنش او هم، در برابر رویدادها برهمین مبنا است. زندگینامه، در واقع اصولی است که افراد برای زندگی کردن دارند. مانند سیاستنامه که اصول سیاست‌ورزی است. تفاوت آنها با یکدیگر این است که سیاستنامه در کتاب‌ها و روی کاغذ درج می‌شود. اما زندگینامه، در ناخودآگاه انسان‌ها ثبت و ضبط می‌شود. البته هرگاه این اطلاعات از سطح ناخودآگاه به سطح آگاهی فرد برسد می‌توانند، بسیار برای زندگی او سودمند باشد.
«مدرنیته، نظام اجتماعی پس از نظام سنتی است. در دنیای متجدد، پرسش «چگونه باید زندگی کنم؟» را باید با تصمیم گیری‌های روزمره درباره چگونه رفتار کنم، چه بپوشم، چه بخورم – وبسیاری چیزهای دیگر – پاسخ گفت و دست آخر، این پاسخ را از صافی هویت شخصی خود گذراند و در ملاعام عرضه داشت» (همان ص 33) حال، من از شما می‌پرسم: شما زندگینامه دارید؟
دیدگاه‌های خود را به simorghshah@gmail.com و یا به نشانی دفتر هفته‌نامه، بفرستید.
--------------
منتشر شده در خانۀ قبلی ام: شهریاران