۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

, , , , ,

دو جوان ۳۷ ساله، وزیران اقتصاد و آموزش ملی فرانسه شدند

درهیاهوی  «بازچینی» دوباره‌ی دولت فرانسه، یک نکته‌ی بسیار جالب کم و بیش نادیده گرفته شد. نخست‌وزیر دو چهره‌ی جوان را به مسوولیت دو وزارتخانه‌ی کلیدی گماشت. آموزش ملی و اقتصاد. 
نجات ولوود-بالقاسم مهاجر ۳۷ ساله‌ی مراکشی تبار همزمان نخستین زن و نخستین مهاجری است که هدایت این وزارتخانه را در دست می‌گیرد و اگر اشتباه نکنم جوانترین وزیر آموزش ملی در جمهوری پنجم است.


امانوئل ماکرُن راست / نجات چپ

همچمین امانوئل ماکرُن همچون نجات (او را با اسم کوچک‌اش می‌خوانند) او هم زاده‌ی سال ۱۹۷۷ که به وزارت اقتصاد فرانسه منصوب شده است. البته هرچه نجات به سمت چپ حزب سوسیالیست گرایش دارد، امام ماکرن در منتهی‌الیه راستِ این حزب جای می‌گیرد. او رابطه‌ی بسیار نزدیکی با فرانسوا اولاند رییس‌جمهوری فرانسه دارد و از وی به عنوان الهام‌بخش برنامه‌ی اقتصادی جدید دولت فرانسه نام می‌برند. برنامه‌ای که باعث شکاف جدی در این حزب شده و جناح چپ این حزب را وادار به خروج از دولت کرده است. 
هفته‌ی گذشته، آرنو مونتبورگ وزیر اقتصاد وقت فرانسه در یادداشتی در روزنامه‌ی لوموند انتقاد سختی از سیاست‌های اقتصادی دولت کرد و با کناره‌گیری وی و دو وزیر دیگر ( وزیر آموزش ملی و وزیر فرهنگ) نخست‌وزیر مجبور شد استعفای دولت‌اش را به رییس‌جمهوری تقدیم کند. درواقع این حرکتی فرمالیته برای جایگزینی وزیران  «معترض» و تغییر ترکیب کابینه بود. امانوئل والس، نخست‌وزیر، ترکیبی راستگراتر در حوزه‌ی اقتصادی (در مقایسه با سیاست‌های حزب سوسیالیست) معرفی کرد.

نجات را برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ در جریان رقابت‌های انتخابات داخلی حزب سوسیالیست برای نامزد نهایی این حزب در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۲ ملاقات کردم. آن زمان دختری ۳۳ - ۳۴ بود که سخنگوی ستاد سگونل رویال بود. باهوشی (و البته جاه‌طلبی) در چهره‌اش نمایان بود. جوانی شاد و پرتحرکت. بعد بلافاصله با پیروزی فرانسوا اولاند در انتخابات داخلی به عنوان یکی  سخنگویان اصلی ستاد وی درآمد و پس از پیروزی نامزد سوسیالیت‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۲ به عنوان سخنگوی دولت معرفی شد. کمی بعد مسوولیت وزارت زنان هم برعهده ‌ی وی گذاشته شد. با تغییر نخست‌وزیر در بهار سال ۲۰۱۴، او ارتقاء یافت و وزیر جوانان، زنان و ورزش فرانسه شد. هفته‌ی گذشته هم در جریان  «بازچینی» دولت، امانوئل والس او را به سمت وزیر آموزش ملی فرانسه گماشت که در نوع خود اتفاق بی‌نظیری بود.
البته این پیشرفت را نباید به حساب سرسپردگی وی به دولت دانست. بلکه باید به هوش و ذکاوت نجات توجه کرد. او همزمان روابط نزدیک و پیچیده‌ای با چند جناح حزب سوسیالیست و دیگر متحدانش دارد. اول اینکه با سگولن رویال (که بنابر نظرسنجی‌ها محبوب‌ترین چهره‌ی داخلی حزب است) روابط نزدیکی دارد. از طرفی دیگر، به واسطه‌ی رویال از حمایت سبزها و اکولوژیست‌ها برخوردار است. همچنین همسرش دست راست آرنو مونتبورگ، سردمدار جناح معترضان در حزب سوسیالیست است. به‌علاوه، با حمایت سرسختانه از پروژه‌ی  «ازدواج برای همه» که منجر به واگذاری حق قانونی به همجنس‌گراها برای ازدواج قانونی گردید، حامیان و هواداران زیادی در میان چپ‌های رادیکال خارج از حزب سوسیالیست برای خود به‌دست آورد. همه‌ی اینها را باید بگذاریم کنار حمایت طبیعیِ بخش‌های زیادی از مهاجران از وی. افزون بر اینکه فرانسوا اولاند علاقه‌ی خاصی به او دارد و به رقم اختلاف نظرهای کم‌وبیش، از او به خاطر وفاداری‌اش به رییس‌جمهوری پشتیبانی می‌کند. 
اما هرچه نجات برای من شخصیت جذاب و قابل احترامی است، امانوئل ماکرن به دلم نمی‌چسبد. او یک دیوان‌سالار (بوروکرات) مدافع اقتصاد بازار است و پیشینه‌‌ی سیاسی در کارنامه‌اش نداشته است. افزون بر خط مشی اقتصادی، از مهمترین انتقادهایی که به وی می‌شود این است که تا کنون هیچگا در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و خودش را در آزمون انتخاب از سوی مردم فرانسه قرار نداده است. درحالیکه که کمتر وزیری (چه در بین چپ‌ها و چه در بین راست‌ها) بدون سابقه‌ی نمایندگی مردم به پست وزارت رسیده است. حتی رسم است که  بسیاری از وزیران برای حفظ مشروعیت مردمی‌شان، با حفظ سمتِ وزارت، نماینده‌ی مجلس ملی، نماینده‌ی شوراهای محلی و یا سناتور هستند و حتی در حین وزارت در این انتخابات‌ها شرکت می‌کنند و خودشان را به رای مردم می‌گذارند. با این توضیح که آنها برای پست‌های نمایندگی خود یک نفر به عنوان نایب معرفی می‌کنند که از لحاظ قانونی وظایف نمایندگی می‌تواند به وی منتقل شود. اما امانوئل ماکرن نمونه‌ی سیاست‌وزرانی است که پله‌های پیشرفت را نه به واسطه‌ی رای مردم یا فعالیت حزبیِ در سپهر همگانی، بلکه از راه لابی‌گری و نزدیک‌شدن به دیگر سیاست‌مداران و دولت‌مردان و زنان پیموده است. عجیب نیست که در ماجرای بحران اقتصادی فرانسه، او طرفِ بازار و صاحبان سرمایه را گرفته باشد.

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

, , , , , ,

صـدای آلـوده

فرانسوا میتران از جمله رهبران سیاسی‌ای بود که تا حد امکان از خواندن گزارش‌های سازمان‌های امنیتی طفره می‌رفت. او این کار را به مشاور امنیتی‌اش واگذاز می‌کرد و از وی می‌خواست چکیده‌ای از این گزارش‌ها برایش تهیه کند و اگر نکته‌ی مهمی در این میان وجود داشت با وی در میان بگذازد. او در خاطراتش این مسئله را اینگونه توضیح می‌دهد: «خواندن جزء به جزء و بیش از حد گزارش‌های امنیتی ذهن آدم را مسموم می‌کند.» 
درسی که می‌توان از این ماجرا گرفت این است که  «ذهن و ذهنیت انسان امکان مسمومیت دارد.» و این راهبردی است که من در مواجهه با زنجیره‌ی رسانه‌ای قوچانی و همکارانش انتخاب کرده‌ام. 


من مجله‌های «صدا»،  «اندیشه‌ی پویا» و  «مهرنامه» و... را هرگاه به دستم برسند ورق می‌زنم و گهگاه برخی مطلب‌هایش را هم به دقت و با لذت می‌خوانم. اما حواسم را جمع می‌کنم تا در دام «مسئله‌آفرین»هایی (problématique) که این تیم رسانه‌ای سرهم و عرضه می‌کند گرفتار نشوم. نه اینکه شخصیت و نیت این روزنامه‌نگاران محترم را بدکار و آلوده بپندارم. هرگز! (بدترین و زشت‌ترین کار گرفتار شدن در دام چنین تصوراتی است و باید به جد از آن پرهیز کرد.) بلکه ذهنیت آنها را آلوده و آلوده‌کننده می‌دانم و معتقدم در فضای  ناآزاد، ناعادلانه و غیرطبیعی رسانه‌ای ایران، وقتی با یک نیمچه امپراطوری رسانه‌ای روبرو می‌شوی باید حواست را جمع کنی و بدانی که شاید یک جای کار می‌لنگد. 
اگر فرصتی شد به جزئیات این امر خواهم پرداخت. چه اینکه گاه و بیگاه هستند دوستان و بزرگانی که نکته‌های نسبت به واقعیت گوشزد می‌کنند. شاید مختصر و مفید‌ترین جمله را ناصر تقوایی در گفت‌وگو با مجله‌ی تجربه گفته باشد و ما را از توضیح بیشتر بی‌نیاز کرده باشد:  «سانسور ذهن همه را معیوب کرده.» 


غرض اصلی از این چند خط، واکنش به برخی از دوستانی است که در واکنش به مطلب اخیر مجله‌ی «صدا»* که (حتی رودررویی میرحسین موسوی با احمدی‌نژاد را با رودررویی روحانی با رییس دولت گذشته مقایسه کرده) با هم به بحث و گفت‌وگو نشسته‌اند و یکی از دوستان‌شان که من باشم را هم به این بحث و جدل دعوت می‌کنند. 


راستش از نظر من خط اصلی این گروه رسانه‌ای از بیخ و بن ایراد دارد و پرداختن به محتوای سیاسی‌ای که تولید می‌کنند، آدم را از مسیر اصلی‌ای که از نظر من باید بپیماید منحرف و به مسئله‌هایی درگیر می‌کند که در جریان واقعی سیاست‌ورزی و زندگی سیاسیْ هم‌ارز و مابه‌ازای عینی‌ای ندارند؛ بلکه ساخته و پرداخته‌ی ذهن‌ها و ذهنیت‌ها و تخیل‌های** خلاقی‌اند که در بافتن آسمان به رسیمان مهارت قابل توجهی دارند و البته به لطف زنجیره‌ای از رسانه‌هایی که مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار دارند، می‌توانند محصول خود را روی میز مشتری بگذارند و وی را با آن درگیر کنند. خیلی از مشتری‌ها هم در این بازار بی‌صدایی و زمانه‌ی کم‌کاری، بحث جدی درباره‌ی این تخیلات باکیفیت را به هزار و یک کار دیگر ترجیح می‌دهند. خب! هرکس می‌تواند راهش را انتخاب کند. اما درگیری با اینگونه مسئله‌های از اساس نادرست، انتخاب من نیست. 


ای‌کاش فضای رسانه‌ای-سیاسی ایران اینقدر سالم و عادلانه بود که روزنامه‌نگاران از یک سو جای خالی نظریه‌پردازان*** و از سوی دیگر نبود آزاردهنده‌ی کنش سیاسی را پر نمی‌کردند. اما تا آن روز من تلاش می‌کنم حواسم را جمع کنم تا  «ذهن و ذهنیت‌ام آلوده نشود.»


پاورقی‌ها

*تنها به این دلیل که درباره‌ی این مسئله یادداشتی می‌نویسم مطلب قوچانی را خواندم. نه به خاطر اینکه ببینم چه نوشته است؛ بلکه به این دلیل که درباره‌ی مسئله‌ای ننوشته باشم که به یادداشتی مربوط می‌شود که آن را نخوانده‌ام. اینکه رییس جمهوری باید در جای خود حمله کند حرف درستی است. من خودم پشتیبان این عملکرد روحانی هستم. اما قوچانی روحانی را طوری به تصویر کشیده که انگار او از ابتدا همینطور بوده، دیگران از وجود همچین موجودی غفلت کرده‌اند. گویی گذر زمان و تجربه‌ی دیگران و تحولات کشور هیچ تاثیری روی وی نگذاشته است. خب این تصور نادرستی است. روحانی از دوران خاتمی درس گرفته؛ از عملکرد احمدی‌نژاد درس گرفته؛ از مناظره‌ی موسوی با احمدی‌نژاد درس گرفته، از جریان جنبش سبز درس گرفته و... . چه بسا اگر روحانی در سال ۸۴ یا ۸۸ نامزد شده بود همین دوستان روزنامه‌نگار به خاطر عملکرد وی در شورای عالی امنیت ملی که فشار زیادی روی روزنامه‌ها وارد می‌کرد پرچم مخالفت با وی را بلند می‌کردند؛ همانطور که در انتخابات مجلس ششم علیه هاشمی رفسنجانی همین کار را کردند، اما سال ۸۴ همگی به زیر بیرق وی کوچ کردند. همین دوستانی که «حمله را بهترین دفاع» می‌دانند، میرحسین موسوی را به این متهم می‌کنند که چرا پس از تقلب و تخلف در انتخابات ۸۸ و اعتراض بسیاری از مردم کوتاه نیامد. آن‌ها میرحسین و کروبی را متهم می‌کنند که چرا «مقاومت» می‌کنند. درحالیکه امروز از «حمله»ی روحانی حماسه‌سرایی می‌کنند. همین تناقض‌هاست که برای سلامتی ذهن و ذهنیت‌ آدم را به درگیرنشدن با این بحث‌ها ترقیب می‌کند.
تصویر اصل

**از قضا برخی از همین دوستان سر ناسازگاریِ آشتی ناپذیری با تخیل دارند. برعکس من تخیل را یک کیفیت والای انسانی می‌دانم که نبودش حتی می‌تواند فاجعه‌آفرین باشد. 

***از نظر بنده هیچ چیز یک روزنامه‌نگار را از نظریه‌پردازی در هیچ حوزه‌ای منع نمی‌کند. چه بسا یک نظریه‌پرداز سیاسی خیلی بهتر است دستی در روزنامه‌نگاری و امور روزمره داشته باشد. چنین ایده‌پردازی از نگاه این حقیر بسیار پسندیده‌تر از نظریه‌پردازان آزمایشگاهی و لابراتواری است. اما مهم روش است. بسندیدن به روش‌های روزنامه‌نگاری برای عمیق شدن در مسئله‌های سیاسی کافی نیست. به قول معروف روزنامه‌نگار دریایی‌ست به عمق یک بند انگشت. بدیهی‌ست که برای ایده‌پردازی در سیاست باید به ژرفای بیشتری دست یافت.