۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

دو رییس جمهور فیلسوف برای همۀ دنیا

زمانی «گرهارد شرودر» صدر اعظم سابق آلمان گفته بود خاتمی آخرین پرزیدنت فیلسوف جهان بود. 
اما ما به دنیا نشان دادیم که در ایران هیچ گاه آخرین وجود ندارد. ما میرحسین موسوی را به دنیا عرضه کردیم.
او اکنون فیلسوف ترین پرزیدنت دنیاست
هر بیانیه اش مانند درهای جدیدی را به رویمان باز می کند. هر بیانیه اش مانیفستی است برای خوب زندگی کردن. هم احساس می کنیم که قهرمان است و هم می دانیم که مثل ماست. ای کاش زودتر تو را دریافته بودیم و تو مارا.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

جوابیه ای از طرف جوانان با غیرت سبز ایرانی به نامه ی احمد توکلی



به نام خدا
جناب آقای توکلی
نامه ای که به آقایان خاتمی و موسوی نوشته بودید، حاوی برخی نکاتی بود که به خود این آقایان چندان ربطی نداشت و بیشتر هواداران این دو عزیز را مورد هجمه قرار داده بود. (بویژه جوانان) از آنجایی که تا پیش از این بنده و بسیاری از اصلاح طلبان، شما را جزو رقبای منصف و با اخلاق خود به شمار می آوردیم، اما محتویات نامۀ شما بیم آن را داد که یا ما تا کنون پنداشت واژگونی از شخصیت شما داشته ایم، و یا شما در این نامه به دلیل اطلاعات ناصحیح، راهی ناصواب را برگزیده اید.
یکم:
 هرچند که معمول است در انتهای هر نوشته نتیجه گیری شود، اما شما در نامه تان از همان ابتدا نتیجه گیری کرده بودید که این «جریان موسوم به سبز» چهار ویژگی دارد. به آن ویژگیها نمی پردازم و یک راست به عنوان یکی از شهروندانی که افتخار داشتن سهمی کوچک در این جنبش را داشته ام سروقت پاسخ ها می روم.
برخلاف تصور ناروای شما، این جنبش ( و نه فقط جریان) کاملا منطبق با آرمانهای انقلاب است. مگر نه اینکه انقلاب اسلامی پدران ما واکنشی بود به خود رایی ها و سانسورها، بی قانونی ها، بر باد دادن آبرو و عزت ایرانیان. درد ما هم همین هاست. آیا شما دیشب سخنرانی رییس جمهور را در سازمان ملل ندیدید؟ اگر این آقا میرود برای اینکه برای هیچکسان سخنرانی کند، خوب اصلاً چرا می رود. «خود گویم و خود خندم و من مرد هنرمندم». میلیونها ایرانی در زیر گوش شما فریاد می زنند ما این رییس جمهور را نمی خواهیم اما عجب است که شما نمی شنوید. یاد داستان کتاب تعلیمات دینی دبستان می افتم که مشرکان مکه برای اینکه صدای پیامبر (ص) و پیروانش را نشنوند پنبه در گوشهایشان می گذاشتند. مگر نه اینکه ما انقلاب کردیم که جلو عوام فریبی شاه را بگیرم. مگر شاه و اشرف چه می کردند. عکسهای خود را در حال نوازش یتیمان منتشر می کردند، در حالی که بدون اینکه از مردم اجازه بگیرند پولهای کشور را صرف کارهای بعضاً ناصواب می کردند. حالا مگر آقای احمدی نژاد چه می کند. چه کسی به ایشان اجازه داده است بدون اجازۀ مردم به کشورهای دیگر وامهای میلیاردی بدهد. در حالی که ما جوانان این مملکت مشکل اشتغال و هزاران مشکل دیگر داریم. مگر امام روز 12بهمن نگفت این مردم حق دارند به آنچه که پدرانشان گفته اند اعتراض کنند. آیا اینها را فراموش کرده اید؟ آنوقت ما را متهم می کنید که جنبش ما با مبانی انقلاب سازگار نیست؟ این از مبانی انقلاب...

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

پاییز سبز و دلٍ اون بچه هایی که باباهاشون اسیر دولت کودتا هستن


بچه ها! 

یادتونه کوچیک که بودیم یه کارتون میذاشت که موضوعش دربارۀ یه دختربچه و نقاش بود؟
مرد اونشب از شدت سرما مرد ولی دخترک که زندگیش به موندن یا نموندن برگها بسته شده بود، وقتی هر روز اون نقاشی رو رو دیوار میدید فکر می کرد برگها هنوز نریختن همینطوری تا بهار زنده موند و خوب شد.

دختره تو سرمای پاییز مریض شده بود و داشت می مرد و فکر می کرد وقتی برگهای همه درختا بریزن اونم میمیره. آقای نقاش که نمی خواست دخترک ناامید بشه و بمیره، تو یه شب سرد پاییزی رفت توخیابون و جلوی دیوار اتاق دخترک، روی دیوار یه درخت کشید که هنوز چند تا برگ روی شاخه هاش مونده بود. 
مرد اونشب از شدت سرما مرد ولی دخترک که زندگیش به موندن یا نموندن برگها بسته شده بود، وقتی هر روز اون نقاشی رو رو دیوار میدید فکر می کرد برگها هنوز نریختن همینطوری تا بهار زنده موند و خوب شد.
بچه ها!
حالا پاییز رسیده و برگهای درختا دارن میریزن. نکنه زردی پاییز جای سبزی ما رو بگیره! من از فردا می خوام برم تو کوچه مون و جای برگای زردی که ریخته، پارچه ی کوچیک سبزی ببندم تا دخترک سبز اصلاحات ما، امیدوار تا بهار زنده بمونه. اصلا می خوام پاییز امسال سبز باشه. یه طوری که وقتی کسی وارد کوچمون میشه، احساس کنه وارد بهار شده و از سبزی کوچمون دلش باز بشه. بعدش هم بهار آزادی رو به هم تبریک بگیم و جشن بگیریم.
شما هم هستین؟!
اگه شما هم باشین و درختای شهرتون رو سبز کنین، همه ی دختربچه هایی که الان باباها و ماماناشون تو زندان اسیر دولت کودتا هستن، تا بهار و سبز شدن دوبارۀ درختا، دلشون قرص می مونه.
اگه شما هم باشین، همه ی ایران تو پاییز امسال سبز میشه. 
پاشین دیگه!

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

, ,

جرمِ ما این بود

تقدیم به سید شهاب الدین طباطبایی و هزاران هزار عضو ستاد ملی88 در سراسر ایران بزرگ

یک سال پیش در چنین روزی بیانیه ای منتشر کردیم که به امضای 88 نفر جوان ایرانی رسیده بود. در آن یبانیه، از سید محمد خاتمی خواسته بودیم که در انتخابات سال 1388 نامزد شود تا مبادا جریانی که قدرت را در دست داشت آیندۀ ایران و ایرانیان را تباه سازد. اکنون پس از یک سال، تعداد بسیاری از آن جوانان یا در بازداشت به سر می برند و یا به قید وثیقه آزاد شده اند. اما جرم ما و آنها چه بود که سزاوار چنین جزایی بودیم؟ چه گناهی مرتکب شده بودیم که در مجموع هر پنج کیفرخواست قرائت شده در «بیدادگاههای نمایشی» تقریباً بیست بار نام ستاد88 آورده شده است.
جرم اول:
اولین جرم آنها این بود که کلید ماجرایی را زدند که امروز پس از گذشت یک سال، ایران و جهان را غافلگیر کرده است. تا روز26خرداد ماه 88، بحث نامزدی خاتمی و اصولا این مسأله که اصلاح طلبان باید
در این انتخابات کاندیدای درجه اول داشته باشند یا نه؟ فقط در میان نخبگان جریان داشت. بسیاری از نیروهای سیاسی اعتقاد داشتند که در این دوره نباید به طور جدی وارد ماجرای انتخابات شد. بلکه باید گذاشت دولت دوم احمدی نژاد به کار خود پایان دهد تا بعد از آن اصلاح طلبان بتوانند در انتخابات سال 92 سکان ادارۀ قوۀ مجریه را به دست گیرند. اما موجی از جوانان که پیش از این در حرکتهایی از جمله «گروه یاری» و «پویش موج سوم» نمود پیدا کرده بودند خواستار این بودند که هرچه زودتر به دولت داری دولت نهم پایان دهند. چرا که ادامۀ این روند را زیانی جبران ناشدنی برای آیندۀ ایران می دانستند. جرم این جوانان این بود که برای اولین بار توانستند به نیروهای رده بالای سیاسی نظر خود را القا کنند و در تصمیم گیری آیندۀ اصلاح طلبان، نقش تصمیم ساز را ایفا کنند. کاری که تا کنون در فضای سیاسی-اجتماعی ایران سابقه نداشت و خبر از رویش نسلی توانمند برای ادارۀ کشور در آینده ای نه چندان دور می داد. نتیجه این شد که نظر جوانان پر شور تصمیم انقلابیون خسته را شکل داد و خاتمی و موسوی پا به میدان گذاشتند. برای آنهایی که جوانان را پیاده نظام و مجیزگوی اقدامات خود می خواستند، زنگ خطر بزرگی به صدا در آمده بود و باید آنها را هرچه زود تر سرجای خود می نشاندند.
جرم دوم:...