۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

,

آيا "شعر" برهان قاطع است؟!

در رابطه با شعرخواني هاي نماينده هاي مجلس كه اينبار از همان روز اول جلسات بررسي صلاحيت وزرا شروع شد ميخوام به نكته اي اشاره كنم. در اون جلسات به كرّات شعرهايي را از زبان نمايندگان موافق و مخالف شنيديم،افرادي كه در اون جايگاه بودند تا با ارائه استدلال و توجيه منطقي نظرات خودشان را بيان كنند و درعوض براي اثبات حرف هاشان شعري بعنوان حجت خواندند.
صرف نظر از اينكه چه نوع شعري خوانده شود و اينكه فهم آن ساده بوده يا نه شعر بهيچ عنوان نميتواند جاي استدلال را بگيرد. شعر هرقدر هم ساده باشد خاصيت كنايي دارد و ميتوان از آن برداشت هاي كنايي كرد بنابراين گوينده ميتواند از بيان آن مقصودي داشته باشد و شنونده چيزي غير از آن دريافت كند و از آنجا كه ذهن ايراني بشدت گرايش بشعر داردكافيست در ادامه دليل هايمان براي اثبات چيزي يك بيت شعر بياوريم تا همان يك بيت در ذهن مخاطب ايراني تمام دليل هاي قبلي را بپوشاند و بخوبي ذهنش را آشفته كند.
واقعاً هيچ دليلي وجود ندارد تا براي قبولاندن حرف خود حتماً از شاعري بيتي بعنوان تاييديه بگيريم. دليل و حجتي كه در قالب نثر بيان ميشود زبان شفاف تري دارد و بدور از كنايه است، گوينده اي هم كه ذهن شفاف دارد بسراغ همين نوع بيان ميرود و اگر از سياست شفاف حرف ميزنيم بدون برخورداري از ذهن و بدنبال آن زبان صريح و روشن راه بجايي نميبريم. 

۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

, , , ,

از چشمانت که فریب‌ناک | برگردان بخشی از شعر شارل بودلر

خورشیدهای نم‌آلود
از آسمان‌های مه‌آلود،
بر جانِ من افسون‌گرند؛

چنان رازناک
از چشمانت که فریب‌ناک،
درخشان‌ در پسِ سرشکان‌.

 دعوت‌ به سفر از شارل بودلر

به فرانسوی:


Les soleils mouillés
De ces ciels brouillés
Pour mon esprit ont les charmes
Si mystérieux
De tes traîtres yeux,
Brillant à travers leurs larmes.

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

, ,

تلخ اما واقعی:‌ نظام اجتماعی در آمریکا به مجرم و زندانی نیاز دارد

وقتی گفتگوی دکتر سمر تهرانی در مجله‌ی تابلو را خواندم٬ ناخودآگاه٬ همزمان یاد سه اثر افتادم. یک اثر فلسفی-جامعه‌شناختی٬ یک اثر مردم‌شنای-سیاسی و یک اثر هنری.

بحث‌هایی که ایشون در گفتگو اشاره کرده است را اندیشمندان بزرگ نیز بیان و تایید کرده‌اند. برای مثال٬ میشل فوکو (فیلسوف فرانسوی) در کتاب «مراقبت و تنبیه» گسترش نظام زندان در آمریکا را از مهم‌ترین عامل‌های کنترل و هدایت افراد می‌داند که هدف‌اش کاهش جرم و بزه در جامعه نیست و همه‌ی آمارها این مسئله را تایید می‌کنند.

همچنین «فیلیپ بورگوآیز» مردم‌شناس بزرگ آمریکایی٬ در اثر بسیار مهم و جذاب‌اش به نام «در جستجوی احترام» (یک کتاب بسیار مهم و خواندنی در زمینه‌ی مردم‌شناسی سیاسی‌ست که متاسفانه به فارسی ترجمه نشده است) با بررسی دقیق نظام قضایی و اداری آمریکا٬ روشن می‌کند که این نظام و این نظم حاکم٬ به هیچ وجه دنبال کاهش جرم و تغییر وضعیتِ زندگیِ قشرهای حاشیه‌ای نیست. بورگوآیز که برای تدوین این اثر٬ پنج سال در یکی از جرم خیزترین محله‌های حاشیه‌ی نیویورک زندگی کرده٬ با مصاحبه با ده‌ها تن از ساکن‌های این محله و محله‌های مشابه٬ از زبون خود اونها نشون می‌ده که چطور این افراد در این چرخه‌ی معیوب گیر کردن.


اما سازندگان سریال «شنود» ( The Wire ) تونسته با خلاقیت مثال‌زدنی‌ای٬ این واقعیت تلخ را به تصویر بکشه و نشون بده چطور این نظم و سامانه در حال تولید و بازتولید خودش است. من به همه‌ی دوستانم پیشنهاد می‌کنم با حوصله این سریال را نگاه کنند. زیرا که هم یک اثر هنری (بویژه از لحاظ فیلم‌نامه) است و هم بسیار هوشمندانه مسائل سیاسی-اجتماعی را به تصویر می‌کشد. در این سریال هم همین نکته در کانون اصلی داستان قرار دارد.



سمر تهرانی - روانشناس در آمریکا - نیز در گفتگو با مجله‌ی تابلو با تکیه بر تجربه‌ی حرفه‌ای خود٬ به نوعی دیگر این مسئله را تایید می‌کند:

یعنی شما می‌گویید نظام و روش حاکم بر جامعه آمریکا به عمد مردم را به سمت ارتکاب جرم سوق می‌دهد تا از آن‌ نفع ببرد؟ این نگاه بدبینانه و مبتنی بر نوعی توهم توطئه نیست؟

چرا خیلی بدبینانه‌ است ولی برای من که سال‌ها در همین سیستم کار کرده‌ام و با مشکلات و ویژگی‌های آن آشنا هستم، خیلی سخت است که به این نقطه‌نظر بدبینانه بی‌توجه باشم. من سال‌ها با نهادهای مجری و سیاست‌گذار در امر زندان‌ها کار کرده‌ام و این دایره بیمار را از نزدیک دیده‌ام، دیده‌ام که لابی‌ها چه‌طور تلاش می‌کنند تا از اختصاص بودجه به برنامه‌هایی که مجرمان را بعد از پایان دوران محکومیت به زندگی عادی بر می‌گرداند، جلوگیری شود.

سوال این‌جا است که آیا این نظام ناکارآمد با برنامه‌ریزی قبلی ایجاد شده تا گروهی به دام بیفتند و از به دام افتادن آن‌ها چرخ اقتصاد بگردد، یا اینکه ناتوانی در اداره بهینه اجتماع این نظام را ایجاد کرده؟

من فکر می‌کنم ساده‌انگارانه است که باور کنیم این شرایط بدون برنامه‌ریزی پیش آمده است.

می‌توانید شواهدی را توضیح بدهید که بر اساس آن‌ها این‌طور نتیجه‌گیری می‌کنید؟

مهم‌تر از همه اینکه دستگاه زندان‌ها در ایالات متحده خصوصی است. اقتصاد خصوصی چارچوب‌های خودش را دارد و به هر نحوی تلاش می‌کند سود بیشتری بسازد. نظام قضایی و دادگاه دولتی است، اما وقتی کسی حکمش را از دادگاه می‌گیرد و باید دوران محکومیت را بگذراند، به زندانی می‌رود که به‌طور خصوصی اداره می‌شود. البته قوانین و مقررات حاکم بر زندان‌ها را دولت معین و مصوب می‌کند، در واقع دولت مجری زندان‌ها نیست و بودجه‌ای را که برای اداره زندانیان در نظر گرفته به متقاضیان اداره زندان‌ها واگذار می‌کند. یعنی دولت برای ساخت زندان و نگهداری از زندانیان با بخش خصوصی قرارداد می‌بندد. طبیعی است که این بخش بخواهد مسیری هموار برای سودآوری پیش رو داشته باشد.

۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

, , ,

آن جمله‌ای که از یادم رفته است

حال باید هزار صفحه بنویسم
تا شاید آن یک جمله را به تو برساند، 
همان جمله‌ای که برای تو نگه‌اش داشته بودم، 
تا در آن لحظه‌ای که دستانم را حلقه‌ات کرده باشم،
و سینه‌ات قلبم را مالانده باشد، 
در گوش‌ات زمزمه‌اش کنم؛ 
آرام و مطمئن، 
طوری که دلت بلرزد
اما تاری از موی‌ات نه! 

آه لعنت به من!

چرا اسیرِ کاغذاش نکردم؟

آن جمله را از یاد برده‌ام

که همچون مشتی که بر آینه کوبیدم،
می‌شکست برای تو
همه‌ی آن کلیشه‌هایی که با آن‌ها دیده می‌شوم.

و می‌گشود

برای تو
همه‌ی آن پنجره‌هایی که از آن‌ها کسی مرا ندیده است.

آن جمله‌ای

_ که اگر می‌گفتم‌ات_
رنج ناشناخته بودن‌ام را می‌کاهید
آرام‌ام می‌کرد،
همچون لحظه‌ای که دستانت را روی گونه‌هایم می‌لغزانی.

همان جمله‌ای

_ که اگر می‌شنیدی‌اش_
فرو می‌ریخت تمام تردیدهایت،
همچون گناه در شب قدر.

و از یادت می‌برد تمام نگرانی‌هایت را،

همچون همین جمله که برای همیشه از یاد من رفته است.


پاریس | پانزده مرداد ۱۳۹۲ | میدان رپولیک