۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

,

قدمِ نو رسیده ات



نیمه شب است و روزِ میلادت

***
در راهروهای زایمانِ زندگی مان،
تا صبح سراسیمه راه می روم
تا تو یک بار دیگر به دنیایَم بیایی
و من بگویم:
قدمِ نو رسیده ات مبارک ...

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

تُو رویِ من، آتش هم زیرِ خاکستر



مثل یه رود زلال بودی
که آغوشت را باز کردی
و رویِ آتشِ وجودم پَهن شدی.
بمان تا آتش زیر خاکستر بماند،
بمان تا خاکستر، خاک شود

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

,

سیاست کدخدا ندارد؛ سیاست برای رعیت‌هاست


هاشمی رفسنجانی، در فضای سیاسی ایران بذری رو کاشت که هنوز هم درحال جوانه دادن است. ایشون این نظریه که سیاستدمدارهای کارشناس باید کار سیاسی بکنند و مردم عادی هم باید از نظرهای اونها پیروی بکنند، را نهادینه کرد. در اون زمان، این دیدگاه دلِ خیلی ها رو برد. مخصوصا کسانی که دستی در قدرت داشتند و از توانایی های بالاقوه ای در امور لابی‌گری هم برخوردار بودن. دیگه تصمیم های سیاسی در فضای عمومی (مسجد و دانشگاه، محله و ...) گرفته نمی شد. 
با این تعریف، اساسا سیاست در فضای عمومی بی‌معنی می‌شد و کسانی که میدون بازی سیاسی‌شون، فضای عمومیِ جامعه بود، از رده خارج شدند. و یا اگر مقاومت می کردند، به زور از فضا خارجیده می شدن.
شاید با همچین تعریفی بشه درک کرد که کسی مثل میرحسین موسوی برای چی جایی برای خودش در فضای سیاسی احساس نمی‌کرد. و یا چرا اتفاقهایی مثل قتلهای زنجیره‌ای رخ داد.
و مهمتر از اون، شاید بشه درک کرد که برای چی مردم ناگهان با چند لبخندِ خاتمی، طوفان انتخاباتی راه انداختند و شعارهای جامعۀ مدنی و آزادی اش رو بیشتر از دیگر شعارهاش شنیدن و تا پایان دوره اش هم ازش همون انتظارها را داشتند. و شاید بشه فهمید که چرا مردم یکصدا هاشمی رو در انتخابات مجلس ششم عقب روندن و در انتخاب ریاست جمهوری 84 هم به صرف اینکه کسی در مقابل هاشمی ایستاده بود، بهش رای دادن. (البته در این فقرۀ آخر، میزان شرکت کنندگان به مراتب پایین تر از دوم خرداد و مجلس ششم بود)

اون كسى كه آينده رو مىسازه

تقديم به حمزه غالبى

فكر كن براى اولين با در زندگيت وارد يك ايستگاه قطار شدى و مىخواهى از اين طرف ايستگاه به اونطرف ايستگاه برى. چه كار مىكنى؟ به احتمال زياد مىايستى و نگاه مىكنى كه ديگران چطور اين كار رو انجام مىدن. يا اينكه دنبال تابلوهايى ميگردى كه بهت نشون بدن كه چطور بايد اين كار رو بكنى. اين كارها رو ميكنى، چون تو زندگيت ياد گرفتى كه چطور با استفاده از راهنمايى ديگران و يا نشانه هايى كه جامعه برات فراهم كرده، كارهايى رو كه نمىدونى رو چطور انجام بدى. اگه اينجورى رفتار كنى، يك آدم كاملا نرمال و عادى هستى.

اما آدمهايى هستن كه در اين موقعيت، بجاى اينكه براى رسيدن به پاسخ «چه بايد كرد»، اول به دور و برشون نگاه كنن،  بلافاصله اين پرسش رو از شخص خودشون مىپرسن و براى رسيدن به پاسخ، به خودشون مراجعه مىكنن. اين، بدين معنى نيست كه اونها به ديگران و تجربه هاشون و يا نشانه هاى اطرافشون بىتوجه هستن. بلكه تفاوتشون در اين هست كه پيش از توجه به هر نشانه اى، به خودشون مراجعه ميكنن.

كارهاى اين آدمها معمولا براى ديگران عجيب هست. مثل ديوونه ها.

حالا فكر كنيد يك ديوونه ميخواد از اينطرف ايستگاه قطار به اونطرف ايستگاه بره. چيكار ميكنه؟ به احتمال زياد، بدون توجه به تابلوها و يا ديگرانى كه سعى ميكنن از گذرگاهها و زيرگذرهاى مخصوص رفت و آمد كنن، از وسط ريلها عبور ميكنه تا به اونطرف ايستگاه برسه. بچه ها هم همينطور رفتار مىكنن.

اون آدم غيرمعمولى ما هم همينطور هست. فقط تفاوتش با ديوونه ها اين هست كه قبل از انتخابش فكر مىكنه. از بچه ها هم تجربهء بيشترى داره و از اونها استفاده ميكنه.

همين آدم هست كه پرسشگره، خلاقه، متفاوته و اگر در حين رد شدن از روى ريل ها زنده بمونه، آينده رو مىسازه.

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

,

پشتیبانی به روشِ مقامِ معظم


پیامِ آقا برای محمود

کاریکاتوری که مجلۀ «کوریر انترناسیونال» دربارۀ اتفاقهایی که بین احمدی نژاد و مقام معظم افتاده، منتشر کرده.
خداییش خیلی قشنگه. کاریکاتوره
نکتۀ جالبش اینجاست که حتی یک کاریکاتور خارجی هم رابطۀ بین آقا و محمود رو فهمیده و به ذهنیات و اخلاقیاتِ آن مقام معظم پی برده.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

,

ممد نبودی ببینی، میرحسین حصر گشته؛ خونِ یارانت ...

سخنانِ میرحسین عزیز در خرداد ماه 1361 در خرمشهر -اینجا- ، من رو به یاد سخنرانیشهاش پس از انتخابات می اندازه. طنین صدا و ادبیاتش همون صدا و همون ادبیات هست. البته هر کدام در زمانِ خودش به درستی جا افتاده.

نخست وزیر دورانِ جنگ در میان رزمندگانِ فاتحِ خرمشهر میگه:
«خرمشهر عزیز، زیارتگاهی خواهد بود، نه تنها برای ملت مستضعف ما، که برای تمام ملتهای  مستضعف جهان.
اولین بار که این خبر به من رسید، بلافاصله به یاد هزاران شهید افتادم،  به یاد خون دل خوردن های بهشتی افتادم.  به یاد خون دل خوردن های رجائی افتادم
یک سال پیش رو در نظر بیارین. دو سال پیش رو در نظر بیارین. ما دوران سختی رو پشت سر گذاشته ایم.  اگر این نقطه ایستاده ایم، این سنگر مقاومت،  ،تمام ارادۀ ملت ما ، ایمان ملت ما بسیج شده است.  این لطف خداست. اگر یک سال پیش رو نگاه بکنیم که تا چه اندازه دسترسی  به این نقطۀ عزیز داشتیم، میتوانیم یقین داشته باشیم که دست خدا  با شما رزنمندگان دلیر است»
 یاد آهنگی که همیشه در این روز (آزادسازی خرمشهر) میخونیم افتادم.
ممد نبودی ببینی، شهر آزاد گشته، خون یارانت پر ثمر گشته
آه و واویلا! کو جهان آرا؟
...
الان ولی باید دوست دارم بگم:
ممد نبودی ببینی، خرمشهر که آزاد کرده بودی، آباد نگشته
میرحسین اما در حصره.
آه و واویلا! کو جهان آرا؟ کو میرحسین؟
و تمامِ یاران و همرزمانت که پشت سر میرحسین ایستادند، راهی زندان و حصر شدند.
باکری ها، همت ها، توسط کسانی که بر تخت حکمرانی نظامی که جانفشانیِ تو حفظش کرد، اسیر و شکنجه شدند.
در زندانها رزمندگان شیمیایی را از داروهایشان محروم کردند تا شکنجه شوند.
به مادران و پدرانِ شهید  گفتند که آن فرزندتان را صدام کشت؛ این یکی هم پیش ما می ماند.
 برادران و خواهرانِ شهید را اسیر کردند.
به خانه هایشان ریختند و عکسهای شهدا را پاره پاره کردند. گویی که از آنها کینه به دل داشتند.
 گویی که سایۀ شما شهدا بر سرشان سنگینی می کرد.
آه سردار ممد جهان آرا. سخت دلم گرفته. 
...
سخنرانی پدر شهید جهان آرا، در حمایت از میرحسین موسوی. اینجا ببینید 

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

شقايق سخنت

ديده اى آن شقايق زيبا را كه از ميان سنگ سخت مي شكفد؟

سخن تو حتى زيبا تر از آن بود

در اين روزگار سخت

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

,

رابطۀ اسید پاشی با پیشنهاد خاتمی


این نظر یکی از دوستان هست که در فیسبوک منتشر شده.* هرچند که خیلی ساده و خودمونی هست، سخن پر مغزی هست و فکر کردم خوب باشه که اینجا هم  بازنشر کنم**

و اما نظر:
یک نفر رفته است اسید پاشیده به صورت یک دختر و تمام زندگی و آینده او را نابوده کرده است. حالا که وقت تلافی (دقیقا با همین مفهوم) شده است، آدم‌ها راه افتاده‌اند که ببخش و بی‌خیال شو. در همین روزها، یک نفر آدم سیاسی هم پیشنهاد داده مردم و حکومت، بابت اتفاقات دو سال اخیر، یکدیگر را ببخشند (البته با قیدهای دیگری که ذکر کرده). حالا همان آدم‌ها که به آمنه دستور (از پیشنهاد و خواهش گذشته) می‌دهند که آن مرد را ببخش؛ آمده‌اند وسط که ما باتوم خوردیم و زندان رفتیم و نمی‌توانیم ببخشیم و اصلا چیزی برای بخشیدن وجود ندارد.
داستان به همین سادگی است. مرگ خوب است برای همسایه. من باتومی که خورده‌ام را نمی‌بخشم؛ اما تو از دست رفتن زندگی‌ات را ببخش. اگر تو نبخشی، نماد همه خشونت‌های روی زمین هستی؛ اما اگر من انتقام بگیرم، آزادی‌خواه و دمکرات هستم.

پی‌نوشت: آن‌کس که بچه‌اش را از دست داده، قبل‌تر گفته بود که حاضر است در ازای آزادی زندانیان سیاسی، از خون بچه‌اش بگذرد
*      فیسبوک علاوه بر همۀ خوبی هایی که داره، چند تا بدی داره. و اون هم این هست که مطالب منتشر شده در آن، اولا خارج از فیسبوک قابل دسترس نیست. دوما چیزهایی مثل همین کامنتها ویا استاتوسها به مرور زمان از بین می رن. یعنی بایگانی نداره. سوم هم اینکه امکان جستجو در فیسبوک وجود نداره. همۀ اینها باعث میشه تا ماندگاری «واژه» ها و سخن ها در فیسبوک، کمرک باشه.
*   این دو ستارۀ دوم رو در آغاز نوشتن این یادداشت گذاشتم که چیزی رو در پانوشت یادآوری کنم. اما الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

وبلاگ نويسى با موبايل



يك كيبورد خوشگل آندروئيدى دانلود كردم كه همش دلم ميخواد هى باهاش بنويسم
تركيب رنگش رو خودم انتخاب كردم و بارسلوناييش كردم. همه چيز هم داره و فارسى رو كامل پشتيبانى ميكنه. حتى ويرگول فارسى هم داره.
اينا رو گفتم كه به گونهء تازهء وبلاگ نويسى اشاره كنم. وبلاگ نويسى با موبايل.  البته اين گونه خيلى هم تازه نيست. اما تازگيها گسترش زيادى پيدا كرده

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

,

استاتوس قشنگ احمد پورنجاتى در فيسبوك اش



احمد پورنجاتی امروز در فیسبوک اش نوشت:
جسارت نباشه، دوستان! از همین الان گفته باشم: من فردا 27 اردیبهشت، از کلله ی سحر تا بوق سگ سرم شلوغه؛ فرصت سر خاراندن ندام. چرا؟ ... چون قراره پشت دیوار اتاق زایمان، هی قدم بزنم و سماق بمکم... تا خانم پرستار، با ناز و کرشمه بگه: "تشریف آوردن خانوم خانوما!" ... و من، که آب لک و لوچه ام را جمع و جور میکنم، بی اختیار میگویم: "سارا!"
...
حیفم آمد این لحظۀ قشنگ پدرانه را با شما تقسیم نکنم
,

تراژدی ما

هوس تراژی کردم
ياد تو افتادم
و خودمان را خواندم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

, ,

يادگار سارتر و دو بوآر

ميدون سارتر- دوبوآر, جايى هست كه در سالهاى نه چندان دور, پاتوق ژان پل سارتر و سيمون دو بوآر بوده. دو روشنفكر شيدايى كه جهان رو تحت تاثير خودشون قرار دادن. 
همچنين بخاطر فعاليت هاى دو بوآر, اينجا مركزى نمادين براى فمينيست هاى فرانسوى شده.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

گربه ي محله مون

رفتيم تو کافه اين گربه خانوم قشنگ رو زيارت کرديم
اسمش يادم نيست. ولي ده سالش بود و تا فهميد که ما ازش خوشمون اومده اينجوري خودش رو لوس کرد

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

گفته های موسوی روشن شد؛ دولت رمال است


مناظرۀ تاریخی ای که یک برندۀ اخلاقی داشت
به این چند جمله نگاه کنید:

*میرحسین موسوی 22 اردیبهشت 88: دولت من نه دولت رمالی خواهد بود، نه دولت کف‌بینی.
*آیت الله خامنه ای در 29 خرداد 88: رئيس جمهور را خرافاتي، رمال، از اين نسبت هاي خجالت آور دادند؛
*حدادعادل: رمال و غیبگو مشکل نظام را حل نمی کند.
*مصباح‌یزدی: دين را بايد از قرآن و معصومين آموخت؛ نه از مرتاض و جن‌گير.
*حسین فدائی: جریان انحرافی (احمدی نژاد و مشایی) اجنه را تسخیر کرده است.
*مرتضی نبوی: تلاش داریم احمدی‌نژاد را از جنیان کافر جدا کنیم

هنوز هم بسیاری از کسانی که پس از انتخابات به صورت غیرقانونی در زندان به سر می برند، به خاطر نسبت دادن همین مواردی است که امروز هواداران آیت الله خامنه ای به باند احمدی نژاد نسبت می دهند. حال پرسش اینجاست که اکنون که صحبتهای میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی و هواداران بیشمارشان از زبان هواداران آیت الله خامنه ای بیرون می آید، تکلیف آنهایی که به اتهام گفتن همین حرفها در زندان بسر می برند چیست؟ آیا گفتن حقیقت هم خودی و غیر خودی دارد؟
موسوی آمارهای دروغ دولت را افشا می کند