۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

«اصول گرا» نبودن! رمز موفقیت احمدی نژاد و دارودسته‌اش
,

«اصول گرا» نبودن! رمز موفقیت احمدی نژاد و دارودسته‌اش

دله دزد‌ها را دیده‌اید؟ هرچیزی که دم دستشان باشد را می‌دزدند. کاری به این ندارند که به کارشان می‌آید یا نه! فقط می‌دزدند. به این امید که شاید مالِ دزدی بعدن به کارشان بیاید. اما یک دزد حرفه‌ای، برای خودش اصولی دارد. مثلن یکی دزد بانک هست. یکی دیگر قالی می‌دزد. دیگری ماشین می‌دزدد. آن یکی طلا و جواهر می‌دزدد. یک جواهر دزد، هیچ وقت ماشین نمی‌دزدد. حتی اگر یک خودرو با کلیدش جلوش بگذارند، بعید است که این کار را بکند. دزد حرفه‌ای محافظه کار است. به عواقب کارش فکر می‌کند. مثلن حساب و کتاب می‌کند که

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

,

واکاویِ سریال لاست "۱"؛ رهبرِ خوب کیست؟

دارم برای سومین بار، سریال لاست را نگاه می‌کنم. البته اینبار با دوبلۀ فرانسوی.  نخستین بار پس از دورانی بود که تب لاست همه جا را فرا گرفته بود. من البته زیاد مایل نبودم درگیر مد روز شوم. اما به توصیۀ برادرم دیدن لاست را آغاز کردم و البته چه سعادتی! سریال لاست درست پیش از انتخابات ۱۳۸۸ پایان یافت. انتخاباتی که زندگی خیلی از ما و البته سرنوشت کل مملکت را دگرگون کرد. بسیاری از دوستانم که از بازداشت پس از انتخابات‌‌ رها شدند، شروع کردند به نگاه کردن فرار از زندان. خب البته بی‌مسما نبود. مخصوصن

۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

اعتراف گیرنده به اعتراف گر نیازمند است؛ همچون شکارچی به شکار
, ,

اعتراف گیرنده به اعتراف گر نیازمند است؛ همچون شکارچی به شکار

پس از رخدادهای خرداد ۸۸، یکی از چیزهایی که بیش از همه ذهن مرا به خود مشغول کرده است، دستگاه و نظام حقوقیِ کشور بوده و هست. دستگاه حقوقی، در واقع بخشی از نظام سیاسی یک کشور است که وظیفۀ داوری و قضاوت دربارۀ رخدادهای جاری در کشور را بر عهده دارد. دستگاه حقوقی، وظیفه دارد رای صادر کند، تنبیه کند و مجازات نماید. اما هر دستگاه حقوقی، از یک نظام و ساختار حقوقی پیروی می‌کند و شالوده‌هایش روی مجموعه‌ای از ایده‌های تثبیت شدۀ فلسفی و سیاسی استوار است. من مدام به این فکر می‌کنم که نظام حقوقی

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

می‌خواهم مُحـرم بروم یـزد سینه بزنم
,

می‌خواهم مُحـرم بروم یـزد سینه بزنم

دوران کودکی و نوجوانی‌ام، همیشه تجربۀ خوب و الهام انگیزی از ماه محرم داشتم. اسطورۀ امام حسین در راه زندگی‌ام نقش کلیدی‌ای بازی کرد و می‌کند. اما از میانۀ دهۀ هفتاد که آرام آرم سبک جدید مداحی وارد مراسم عزاداری شد، فاصلۀ من هم با این مراسم و حتی محرم بیشتر و بیشتر شد. واقعن تحمل اراجیفی که مداحان می‌بافتند را نداشتم. کار به جایی رسیده بود که بعضی جا‌ها مداح‌ها وارد مسائل جنسی دربارۀ محرم می‌شدند و به جای ذکر مثیبت و یا یادآوری حماسۀ کربلا، چهرۀ مفلوک و زشتی از قهرمان‌های من می‌ساختند. این شیوۀ جدید

۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

فضای آشپزخانه خیلی مهم است

فضای آشپزخانه خیلی مهم است

تابحال به طراحی فضایی که در آن کار یا زندگی می‌کنید توجه کرده‌ای؟ اینکه فکر کرده‌ای فضایی که در آن  به سر می‌بری چه تاثیری رویت می‌گذارد؟ اصلن تا حالا به این توجه کرده‌ای که دور و برِ ما را «فضا» در برگرفت است. فضایی که ما در آن به‌سر می‌بریم. مثلن همین اتاقی که در آن هستی و داری این چند خط را می‌خوانی. یا فضای خانه، سرکار، دانشگاه، کافه و... ما بخش زیادی از وقتمان رادر این فضاها می‌گذرانیم اما معمولن توجهی به آن‌ها نمی‌کنیم. من خودم همین چند هفته پیش به طور اتفاقی رفتم و

۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

مافیا! سرگرمیِ ناسالم

مافیا! سرگرمیِ ناسالم

به احتمال زیاد تا حالا مافیا بازی کرده‌ای. یا اینکه دست‌کم جمعی را دیده‌ای که مافیا بازی کرده باشند. من هم مثل تو یکی از این دو حالت را تجربه کرده‌ام. و از همان نخستین تجربه، این بازی ذهنم را درگیر خودش کرده‌است.  برای آنهایی که نمی‌شناسند این بازی را، فقط همین را بگویم که در این بازی، حاضران به دو گروه تقسیم می‌شوند، عده‌ای عضو گروه مافیا هستند و و عدهٔ دیگر قربانیان‌اند. در حالی که اعضای مافیا می‌دانند چه کسی عضو گروهشان هست، هیچ کدام از قربانیان نمی‌دانند که چه کسی عضو گروه مافیاست هست و

۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

جامعه‌ای که مرگ دارد، جامعه‌ای که مرده است

جامعه‌ای که مرگ دارد، جامعه‌ای که مرده است

یکی از دوستان شیرازی‌ام تعریف می‌کرد که چند روز پیش در محل کارشان (صندوق قرض‌الحسنه یا یکی از همین بانک‌های کوچک) آقای میانسالی به محض وارد شدن به ساختمان، قلبش می‌گیرد و در دم جان می‌دهد. گویا آن مرحوم تا همین دیروزِ ماجرا در بیمارستان قلب بستری بوده و آن روز برای رتخ و فتخ کارهای وام بانکی، به همراه همسرش به آنجا آمده بوده. اما ورودش به بانک متاسفانه با خروجش از این دنیا همراه می‌شود. جدای از این وضعیت اسفناکی که بسیاری از همسایه‌ها و همشهری‌ها و هم‌وطنانمان درگیرش هستند که حتی بعد از ترخیص از

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

جامعه‌شناسیِ سیاسیِ توالت

جامعه‌شناسیِ سیاسیِ توالت

مدرسه که می‌رفتیم، همیشه دیوارهای توالت‌ها پر از نوشته‌هایی بودند که البته بیشترشان محتوای جنسی داشتند. فحش‌هایی که معلوم نبود به کی داده می‌شود، شوخی‌ها و طنز‌های جنسی، نقاشی‌های سادهٔ جنسی و گهگاه هم شماره تلفن‌هایی که اسم یک دختر کنارش نوشته شده بود. اوضاعِ مدرسه‌های پسرانه که اینطور بود. مدرسه‌های دو شیفتهٔ دختر و پسر البته اوضاع کمی پیچیده‌تری داشتند. پیام‌های توالتی مخاطب خاصی داشت که البته عام می‌نمود. پیام‌دهنده روی سخنش با شخص خاصی (جنس خاص) بود و گهگاه می‌شد ردپای گفتگویی را درمیانهٔ این پیام‌نگاری‌ها دید. آن روزها فیسبوک و گوگل+ و توییتر و اینستاگرام

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

میدانِ بی‌گناهان
, ,

میدانِ بی‌گناهان

در منطقهٔ له هال، در قلب پاریس، میدانی است به نام «بی‌گناهان» که وسط این میدان، یک آبشار (فواره) قرار گرفته.آبشار از یک بنای سنگی خیلی زیبا تشکیل شده. از بهترین جاهایی‌ست که دوست دارم در کافهٔ روبرویش بنشینم و به آبشار بی‌گناهان و البته جنب و جوشِ مردمی که از کنارش می‌گذرند، نگاه کنم.

۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

مرگِ ستار بهشتی، ارزش وبلاگ نوشتن را بالاتر برد
, ,

مرگِ ستار بهشتی، ارزش وبلاگ نوشتن را بالاتر برد

فکر می‌کنم مرگ دلاورانه و شجاعانه و افتخار آمیز ستار بهشتی، یک درس بزرگ برای ما داشت. اینکه وبلاگ داشتن، ارزش کشته شدن و مردن را هم دارد. در شرایطی که صدا و سیمای دروغ پراکن، همواره به ساختن یک تصویر دروغی از جامعۀ ما مشغول است و همچنین گاه و بیگاه فیلم‌های سینمایی با هزینه‌های گزاف برای تحریف واقعیت و تخریب جنبش سبز ساخته می‌شود، ما چه سلاحی داریم جز خودمان!؟ ستار بهشتی خودش را در وبلاگش بازتاب داده بود. هم اکنون بهترین وبلاگ‌های فارسی توسط شهروندانی در شرایطی مثل ستار بهشتی به روز می‌شود و شمار
تماماً ظالمانه

تماماً ظالمانه

«آره مادر. حالا دیگر فکر نکن تا ببینم خدا چه می‌خواهد. آقای کابلی به من قول داده که از مرز ردت کند. کلی آدم می‌شناسد. من که جز تو کسی را ندارم، ولی اگر زنده بمانی، هرجا باشی...» نتوانست حرفقش را تمام کند. داشت خفه می‌شد، بغض کرده بود، و با ناخن‌هاش پوست صورتش را می‌فشرد. دنبال زخمی تازه می‌گشت تا دردش را از یاد ببرد. بعد روسری اش را یک طرف کشید، به پنجره خیره شد و گفت  آه! هیچ وقت مامان را به این زیبایی ندیده بودم. گفت: «اینجا دست فلک به تو نمی‌رسد. بعدش هم می‌فرستمت

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

جنبش سبز و پایان روایتِ «جنگ ستارگان» ـ
,

جنبش سبز و پایان روایتِ «جنگ ستارگان» ـ

الان دارم «ابی» گوش می‌دهم که ناگهان به یاد واکنش‌هایی که به عکس منتشر شدهٔ برادر «محمدجواد اکبرین» با برادر «ابی» افتادم. بعد با خودم فکر کردم چنددرصد از آنهایی که در نهان و آشکار به انتشار عکس انتقاد کردند، چند بار وقتی خودشان یک حالِ غمگینی داشتند، با این ترانهٔ «کی اشکاتُ پاک می‌کنه، شبا که غصه داری...» آرام شدند؟ بعد به این فکر می‌کنم که چقدر «سیاستِ ما عین زندگی ماست»؟ چقدر!؟ و بعد به این نتیجه  می‌رسم که به غیر از برهه‌هایی کوتاه، سیاستِ ما فانتزی بوده است. مثل فیلم «جنگ ستارگان» یا «بت من»که

۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

قدرتِ فراموش شده
, ,

قدرتِ فراموش شده

درست یک روز پیش از سخنان آیت الله خامنه‌ای در خراسان شمالی، در جمعی از دوستان این پرسش را مطرح کردم که «اگر همین فردا آیت الله خامنه‌ای خواب نما شود و همه را به اصلاح امور دعوت کند» نیروهای معارض و منتقد، از اصلاح طلبان گرفته تا اپوزیسیون مخالف نظام چه برنامه‌ای برای این شرایط دارند؟» خب تقریبن هیچ کدام از حاضران [از جمله خودم] پاسخی نداشتند. یا این امر را شدنی نمی‌پنداشتند. یا اینکه اصلن تا به حال به آن فکر نکرده بودند. فردایش که آن سخنان در رسانه‌ها بازتاب پیدا کرد، میان بخشی از حاضران
یادداشت روزانه؛ کلاس‌ها لغو شدن
, , , ,

یادداشت روزانه؛ کلاس‌ها لغو شدن

امروز کلاس نداشتیم. دو هفته‌ای هست که به علت اسباب کشی دانشکده، کلاسها تق و لق هستن. امروز هم که کلن همهٔ کلاس‌ها هوا شد.از ساختمون قبلی دانشکده که با ساختمون اصلی دانشگاه یک خیابون کامل فاصله داشت راحت شدیم. خیلی بد و دلگیر و بد ساخت و دور بود. همش احساس می‌کردم تو بند عمومی زندان وکیل آباد مشهدم. ولی خب این ساختمون جدید که اسمش هست اُلمپ دُو گوژ، هرچند که نوساز‌و بزرگ هست و دلگیر هم نیست، ولی یک طوریه. بیشتر ترکیبی از فضاهای دانشگاهی و مجتمع‌های بازرگانی و تجاری. گویا معمار دانشگاه علاقهٔ زیادی به

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

, , ,

چرا "گزارش یک آدم ربایی" ؟

روی جلد یکی از ترجمه های فارسی کتاب که مانند نخستین چاپ اصلی کتاب به اسپانیولی است. شاید اولین باری که خبر توصیۀ میرحسین به خواندن رمان «گزارش یک آدم ربایی» را شنیدیم، تنها تصورمان این بود که میرحسین فقط می خواهد گوشه هایی از درد و رنجی که در دوران حصر می کشد را به ما نشان دهد. هرچند که این نتیجه، خواه و ناخواه پس از خواندنِ این شاهکار ادبی حاصل می شود و الحق و النصاف تاثیر عمیقی روی خواننده می گذارد. حتی کسانی که پیشتر رمان را خوانده بودند، وقتی با توصیۀ میرحسین دوباره به

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

پیام روشن بود؛ ما هنوز باهم هستیم

پیام روشن بود؛ ما هنوز باهم هستیم

یا علی مدد - سید محمد خاتمی پیام خیلی روشن و کوتاه بود.  همرزم برادرم بود و به نوعی در خانواده یادگار و نشانۀ اوست. سال ۶۳ با هم رفته بودند جبهه و او تنها برگشته بود.  امروز بعد از مدت‌ها باهم تلفنی صحبت کردیم. فضای گفتگوی تلفنی سنگین است. فقط می‌توانی احوال پرسی‌های معمولی بکنی. من اما بیشتر از این می‌خواستم بدانم. می‌خواستم بدانم آیا ما هنوز با هم هستیم!؟  بحث به صحبت‌های و تعارف‌های همیشگی گذشت و به خداحافظی رسیدیم.  خدا حافظی کردم و او هم گفت:  خدا حافظ روح الله جان. یا علی مدد... یا

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

چطور از «اُه» به «گُه» رسیدیم!

چطور از «اُه» به «گُه» رسیدیم!

نمی‌دانم سریال The Wire را دیده اید یا نه! همینقدر بدانید که در دانشگاه ما این سریال در کلاس‌های جامعه‌شناسی سیاسی و فلسفهٔ سیاسی تدریس می‌شود. شنیده‌ام که در دانشگاههای آمریکا از جمله هاروارد هم این سریال در همین رشته‌ها درس داده می‌شود. داستانِ خیلی سرراست اما عمیقی دارد. یک طرف دولت و نظام سیاسی رسمی کشور هستند و طرف دیگر باندهای مواد مخدر و پولشویی و جنایت قرار دارند و ما در این سریال جنگ بین این دو دسته را می‌بینیم. البته کمی که جلو تر می‌رویم، می‌بینیم دستهٔ سومی هم هستند: مردم عادی. و بازهم جلوتر که
Pages (26)1234567 >