۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

برچسب‌ها : ,

می‌خواهم مُحـرم بروم یـزد سینه بزنم


دوران کودکی و نوجوانی‌ام، همیشه تجربۀ خوب و الهام انگیزی از ماه محرم داشتم. اسطورۀ امام حسین در راه زندگی‌ام نقش کلیدی‌ای بازی کرد و می‌کند. اما از میانۀ دهۀ هفتاد که آرام آرم سبک جدید مداحی وارد مراسم عزاداری شد، فاصلۀ من هم با این مراسم و حتی محرم بیشتر و بیشتر شد. واقعن تحمل اراجیفی که مداحان می‌بافتند را نداشتم. کار به جایی رسیده بود که بعضی جا‌ها مداح‌ها وارد مسائل جنسی دربارۀ محرم می‌شدند و به جای ذکر مثیبت و یا یادآوری حماسۀ کربلا، چهرۀ مفلوک و زشتی از قهرمان‌های من می‌ساختند. این شیوۀ جدید برای من خیلی مبتذل بود و اسمش را تنها می توانم  سبک جدید/مبتذل بگذارم. نتیجه این شد که بعد از مدتی چنین فضاهایی برایم غیرقابل تحمل شد و من فقط در این ماه فقط در مراسمی شرکت می‌کردم روشنفکران دینی به سخنرانی می‌پرداختند. 
چند وقتی است که ویدئوهایی (اینجا و اینجا) از مراسم عزاداری مردم یزد در شبکه‌های اجتماعی اینترنی دست به دست می‌شود. شنیده‌ام که این فیلم‌ها روی بلوتوث موبایل‌ها هم زیاد رد و بدل شده‌اند. من هم این ویدئو را که دیدم، واقعن تحت تاثیر قرار گرفتم. بیشتر به خاطر درون مایۀ شعرهای این نوحه خوانی‌ها: 

گفتند گل مگویید/ این حکم پادشاه است
چشم و چراغ بودن/ روشن‌ترین گناه است
حکم شکوفه تکفیر/ حد بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید/ جای ستاره چاه است
این شهر مردگان است/ آواز تازه ممنوع
لبهای غنچه آزاد/ گل بی‌اجازه ممنوع
دارالخلافه آباد/ جهل و خرافه آزاد
بیداد پشت بیداد/ حرف اضافه ممنوع
گل بی‌اجازه ممنوع
این سایه باوران را/ ظلمت ز نور بهتر
در دست کوفه سنگ است/ آئینه دور بهتر

این شعر‌ها را جلوی هرکس که بگذاری فکر می‌کند یک شعر اعتراضی دربارۀ وضعیت سیاسی کشور خودمان است و نه یک نوحۀ مراسم عزاداری امام حسین. (البته این شعر الهام گرفته از یک شعر واقعن اعتراضی است +اینجا) همین جاست که آدم به درون مایۀ سیاسی و اعتراضی جنبش کربلا پی می‌برد و می‌فهمد چقدر این جریان «ضد ستم» هست و می‌تواند الهام برانگیز باشد. فکر می‌کنم برای همین هم هست که این نوحه‌ها اینقدر برای بخش زیادی از جامعه جذاب شده اند. حتی برای کسانی که مدت هاست که از مراسم جدید/مبتذل بریده بودند هم این نوحه‌ها جذب کننده بودند. شاید چون این شعر‌ها، همانقدر که به حال و هوای کربلا و محرم نزدیک است، با حال و هوا و وضعیت فعلی مردم و کشور ما هم خیلی شبیه است. و البته رمز اینکه قرن‌ها فرهنگ شیعه توانسته بود با تمام فشار‌ها و سرکوب‌ها دوام بیاورد، همین کنش‌هایش بود. اما کاری که در دو دهۀ گذشته با این فرهنگ اعتراضی شد و آسیبی که از جانب دستگاه حکومت دید، واقعن جبران نشدنی است. این مراسم و شیوۀ جدید اینقدر بی‌مایه شده است که دیگر از حالت یک پدیدۀ فرهنگی و مراسم مذهبی خارج شده، در حد یک رخداد صنعتی نزول پیدا کرده و از درون مایه‌های هنری خودش تهی شده است. (بعدن در این پدیده بیشتر خواهم نوشت) ولی این ویدئوهای عزاداری محرم یزد را که دیدم، دوباره آن روح هنری محرم برایم زنده شد. حتی یک جایی در همین نوحه‌ها به طور استعاره به همین وضعیت بد اشاره جامعه اشاره می‌شود که به نظرم همین همسانی‌ها برای عموم مردم جذابش کرده است: 

ای شهرِ بی‌ آیین شده/‌ای مردم نفرین شده/ وی عالمی بی‌دین شده/ از عهد ننگین شما /... بیزارم از دین شما/ نفرین به آیین شما/ از پینۀ پیشانی و/ دلهای سنگین شما

یعنی اینقدر وصف حال ما هست که آدم می‌خواهد برود یک جایی و این شعر‌ها را بلند بلند بخواند و با آن صلابتِ سنتیِ یزدی، دست‌هایش را در آسمان سماع بدهد و بر سینه فرود آورد. سینه بزند و سینه بزند. خلاصه اینکه اگر از امسال از من بپرسند که محرم دوست داری کجا باشی، بی‌شک می‌گویم: یـــزد

2 دیدگاه:

  1. یزدی ها به شما خوش آمد می گویند.
    بیایید حسینیه حاجی صفار آش گندم بخورید وبعد سینه بزنید.
    سینه زنی که دیگر تبدیل به یک آیین اجتماعی شده تا مذهبی.نماد همدلی همراهی همنفسی وظلم ستیزی است تا....

    پاسخحذف
  2. ممنون از لطف و مهمان نوازی شما دوست یزدی عزیز :)

    پاسخحذف