۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

برچسب‌ها : ,

«اصول گرا» نبودن! رمز موفقیت احمدی نژاد و دارودسته‌اش


دله دزد‌ها را دیده‌اید؟ هرچیزی که دم دستشان باشد را می‌دزدند. کاری به این ندارند که به کارشان می‌آید یا نه! فقط می‌دزدند. به این امید که شاید مالِ دزدی بعدن به کارشان بیاید. اما یک دزد حرفه‌ای، برای خودش اصولی دارد. مثلن یکی دزد بانک هست. یکی دیگر قالی می‌دزد. دیگری ماشین می‌دزدد. آن یکی طلا و جواهر می‌دزدد. یک جواهر دزد، هیچ وقت ماشین نمی‌دزدد. حتی اگر یک خودرو با کلیدش جلوش بگذارند، بعید است که این کار را بکند. دزد حرفه‌ای محافظه کار است. به عواقب کارش فکر می‌کند. مثلن حساب و کتاب می‌کند که من اگر این خودرو را بدزدم، چطور باهاش فرار کنم؟ کجا قایمش کنم؟ چطور آبش کنم؟ حتی دیده شده است که دزدهای حرفه‌ای وارد شدن به شاخه‌ای دیگر از دزدی را برای خودشان کسرشان می‌دانند. اما دله دزد اصلن این حساب و کتاب‌ها برایش مهم نیست. او فقط می‌دزدد. و البته آمار‌ها نشان می‌دهند که دزدی به سبک دله دزد‌ها بازار داغ تری در جامعۀ ما دارد. 
حال به صحنۀ سیاست ایران نگاه کنید. مثلن چهره‌های سیاسی محافظه کار و بویژه آنهایی که به بازار سنتی و یا روحانیت سنتی وصل هستند را در نظر بیاورید. کمتر دیده شده است که آن‌ها خورده-دروغ بگویند. مثلن کمتر به دستکاری آمار تورم و مالیات و زاد و ولد و... روی می‌آورند. رفتار سیاسیِ متداول آن‌ها به شکلی است که اگر مشکلی در این زمینه‌ها وجود داشته باشد، یا خودشان را از بیخ به کوچۀ علی چپ می‌زنند و تلاش می‌کنند که مشکل‌ها را پنهان کنند. یا اینکه اگر در ‌‌نهایت کار از دستشان‌‌ رها شد، کوشش می‌کنند فلسفه‌ای ببافند و این سختی‌ها را طبیعی جلوه بدهند. مثل آقای علم الهدی که چند وقت پیش گفته بود مردم به جای چلوکباب اشکنه بخورند و اینقدر آه و ناله نکنند. ببینید! علم الهدی مشکلات را نفی نمی‌کند. بلکه تلاش می‌کند معنی‌اش را عوض کند. 
حالا این رفتار را بگذارید کنار رفتار احمدی‌نژاد و رفیقان و شریکانش. آن‌ها نه تنها از بیخ مشکلات را انکار می‌کنند. بلکه حتی با دستکاری آمار و رقم‌ها، تلاش می‌کنند به جامعه نشان بدهند که همه چیز خوب است. هر زمان هم به مشکلی بر می‌خورند، از هر ابزارِ دم دستشان بهره می‌گیرند. دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، خیالبافی می‌کنند و... خودِ احمدی‌نژاد نماد و سمبل این شیوۀ رفتاری است. او از کوچک‌ترین دروغ‌ها و تهمت‌ها هم پرهیز نمی‌کند. به قول میرحسین «راست راست به دوربین نگاه می‌کند و به هفتاد میلیون آدم دروغ می‌گوید» و ککش هم نمی‌گزد. دروغ گفتن البته سکۀ رایجِ راهبردهای احمدی‌نژاد و دستیارانش است. اما آن‌ها علاوه بر این، کارهای دیگری را هم انجام می‌دهند که ویژۀ خودشان است و هیچ کسی تابحال در عرصۀ سیاست معاصر ایران، تا این حد فرا نرفته است.
 مثلن فیلم‌هایی که احمدی‌نژاد با همسر مرحوم حسین فاطمی به نمایش گذاشت را به یاد بیاورید. و یا همایش‌هایی که مشائی در آن نقش بازی می‌کرد. حتی صدا و سیما هم مانده بود که چقدر به آن حرکت‌ها بها بدهد. هیچ نکتۀ بدی در آن ماجرا‌ها نبود. همه چیز طبق استانداردهای نظام مقدس بود. در یک از آن ماجرا‌ها رئیس دولت از خانوادۀ یکی چهره‌های ملی و وزیر امورخارجۀ اسبق کشور تقدیر کرده بود. ولی نه! به همین سادگی هم نبود. احمدی‌نژاد از «اصول» محافظه کاران پایش را بیرون گذاشته بود. تصور کنید که حتی یکی از چهره‌های راست سنتی و حتی راست مدرن حکومتی چنین فکری به ذهنش خطور کند. هرگز! هرچند که برای آن‌ها سود داشته باشد، اما با خط قرمز‌هایشان در تعارض است. شرم آور است! (به واژۀ شرم توجه کنید) آن‌ها تمام هویت خود را با کشیدن همین خط قرمز‌ها و حفظ کردنشان نگه داشته‌اند. حالا بیایند و برای یک کار تبلیغاتی آن‌ها را زیر پا بگذارند؟ هرگز! میان آن‌ها و جبهۀ ملی خط قرمز روشنی وجود دارد که هرگز از بین نخواهد رفت. ولی این حساب و کتاب‌ها در قاموس احمدی نژادی‌ها نیست.
 و البته کلید موفقیت آن‌ها نیز در همین نکته نهفته است. آن‌ها پیشبینی ناپذیرند چون اصولی ندارند. جبهۀ مشخصی ندارند و نمی‌شود دقیقن محاسبه کرد که برای ضربه زدن به آن‌ها کجا را باید هدف گرفت. رقابت با هچین نیروی، برای نیروهای محافظه کار که اغلب از چابکی و سازگاری مناسبی برخوردار نیستند (که این ویژگیِ همۀ محافظه کاران است) بسیار دشوار است. برای همین است که در تمام این دورۀ هشت ساله، احمدی‌نژاد و یارانش، با اینکه از لحاظ قدرت مادی (پول، نیروی نظامی، نهادهای حکومتی) در مقابل رقیبان درون جناحیشان دست پایین را دارند، اما توانسته‌اند از راهبرد «دله دزدی» بهترین بهره‌ها را ببرند و در میدان رقابت، همیشه دست بالا را داشته باشند.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر