* این یادداشت پیشتر در سایت فرنگنامه نشرانده شده است. در مورد گرایش جوان غربی به معنویت، اسلام یا دینهای دیگر باید به چند نکتهی مهم توجه داشت. بر کسی پوشیده نیست که گرایش به دین و انواع معنویت در اروپا و دیگر جامعههای غربی در حال افزایش است. البته باید توجه داشت که این واقعیت بدین معنا نیست که جامعهی اروپایی دارد جامعهای مذهبی میشود. بلکه اتفاقی که در حال رخ دادن است این است که درصد گرایش جوانان به دین یا انواع معنویت در مقایسه با گذشته، بویژه پس از دههی ۱۹۶۰ تا پایان قرن بیستم
۱۳۹۳ بهمن ۱۰, جمعه
۱۳۹۳ بهمن ۱, چهارشنبه
جنگ ایران و عراق, زندگی-فلسفه, کیارستمی, plt
قهرمان یا قربانی؟ نقدی بر کیارستمی و اعتراضی به نخبهگان ازخودراضی
هنگامی که آن کشاکش کذایی بین کیارستمی و حاتمی کیا دربارهی جنگ بوجود آمده بود، حرفی داشتم که میخواستم بگویم؛ اما فضا اینقدر گِلآلود شده بود که منصرف شدم. اما حرف را باید گفت. جمعی از رزمندهگان در حال اجرا و نمایش تئاتر ۱- یکی از مهمترین دلیلهایی که از بیان حرفم منصرف شدم، واکنش ناجوانمردانهی حاتمیکیا بود. من تا پیش از این ماجرا او را خیلی دوست داشتم. هنوز هم به چند تا از فیلمهایش علاقه دارم. اما اینکه در یک جدال کلامی بین دو سینماگر، ناگهان پای حاکمیت را باز کنی و درخواست کنی که با
۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه
حزبالله, زندگی-سیاست, لبنان
پرچم حزبالله و موضع ما
به مناسب ۱۰ سالگی وبلاگنویسیام، تصمیم گرفتم برخی از مطلبهایی را که در این سالها در ذهن داشتم، اما جسارت بیانکردن و نوشتنشان را نداشتم، بنویسم. اینبار البته نگرانی از جانب خوانندگان بود، و نه اصحاب قدرت. میدانم که بیان این حرفها ممکن است سوءتفاهمهایی بوجود بیاورد و انتقادهای سخت دوستان را در پی داشته باشد. اما چه باک؛ باب گفتوگو باز است. ۱ - چند وقت پیش با یکی دو تا از دوستان ایرانی به یک رستوران معمولی لبنانی در گوشهای از شهر پاریس رفتیم. در میانهی خوردنِ غذا حرفِ حزبالله پیش آمد. بین ما اختلاف نظر
۱۳۹۳ دی ۲۸, یکشنبه
زندگی-خاطره, وبلاگ نویسی, jour
روحسـوار ۱۰ ساله شد
ده سال از نخستین یادداشت وبلاگیام گذشت. در چنین روزی بود که آنچه در کلهی سرخ و سبزم داشتم توی وبلاگ ریختم. در این ده سال، مثل بسیاری از وبلاگنویسهای ایرانی چند خانه عوض کردم تا به این منزل رسیدم. مثل خیلی دیگر از دوستان بخشی از یادداشتهایم را از دست دادهام. اما خوشبختانه، به این دلیل که همیشه تلاش میکنم تا یادداشتهایم را در جاهای جداگانه ذخیره کنم، بسیاری از آنها، از جمله اولین یادداشت وبلاگام را دارم. یادداشتی که بسیار خاطرهانگیز است؛ البته تنها برای خودم و نه الزامن برای دیگر خوانندهها. در واقع این «روحسـوار»
۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه
زندگی-ادب و هنر, سریال, کشتار, هفت-شنبهها, cult
کشتار دانمارکی در برابر کشتار آمریکایی / هفتشنبهها و هنر هفتم (۴) / معرفی سریال
«شاید بهترین درام جنایی دنیا»، این نظر نویسندهی تایمز دربارهی نسخهی دانمارکی این سریال جذاب است. نسخهی آمریکایی اینبار میخواهم دو سریال معرفی کنم. دو سریالی که در واقع یک سریالاند. «کشتار» ( The killing ) یک سریال موفق دانمارکی، ساختهی سال ۲۰۰۷ است که چند سال بعد (۲۰۱۱) آمریکاییها آن را با اندکی تغییر دوباره میسازند. در واقع آنها «کشتار» را آمریکاییسازی کردهاد. بررسی تفاوتهای دو نسخهی متفاوت از یک سریال میتواند جالب و آموزنده باشد. به همین دلیل بود که پس از دیدنِ نسخهی آمریکایی این سریال، تحریک شدم تا نسخهی اصلی و دانمارکیاش را هم
۱۳۹۳ دی ۲۳, سهشنبه
حکومت, زندگی-سیاست, سعید حجاریان, مدرنیته, plt
بدون ارزش مگر میشود؟ / نقدی بر حجاریان - بخش پایانی
بین سه بخش نخست و بخش پایانی از مجموعهی انتقادهایی به سعید حجاریان فاصله افتاد که بابت این فاصله و تاخیر از دوستانی که پیگیر این مطلب بودند عذرخواهی میکنم. متن کامل و ویرایششدهی این مجموعه را میتوانید از اینجا دریافت کنید یا اینکه در زیر همین یادداشت بخوانید. بخش چهارم ۶- اینکه من به خودم اجازه دادهام و به نقد بخشهایی از ایدههای سعید حجاریان دست زدهام، نه دلیلی بر باسوادی من است و نه مدرکی بر ناآگاهی ایشان. بلکه حساسیت دانشجوییست که دوران طولانیای را با اندیشههای یک استاد سپری کرده و امروز پرسشهایی برایش بوجود
۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه
زندگی-ادب و هنر, سریال, هفت-شنبهها, Mad Men
دنیای «متمدن» چطور به اینجا رسید؟ / هفتشنبهها و هنر هفتم
بر خلاف سه یادداشت قبلی از مجموعهی «هفت شنبهها و هنر هفتم» که سریالهای غیرآمریکایی را معرفی کردم، اینبار میخواهم دربارهی یکی از محصولهای صنعت سریال ینگهی دنیا بنویسم. Mad Men ، «دیوانه مَردان» و یا حتی «مردان خیابان مَدیسون» یکی از تروتمیزترین سریالهاییست که تا بحال ساخته شده. داستان، ساخت و بازیها همگی عالیاند. ماجرا در سالهای پایانی دههی ۱۹۶۰ و آغاز دههی ۱۹۷۰ در یک شرکت تبلیغاتی در شهر نیویورک، منطقهی منهتن و خیابان مدیسون میگذرد. من نیویورک را نمیشناسم، اما تا آنجایی که میدانم انتخاب این خیابان جنبهای نمادین دارد. بعلاوه، همانطور که در ترجمهی
۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه
اسلامگرایی, چارلی هبدو, زندگی سیاست, فرانسه
بازی خطرناک مسلمانانِ پلی-استِیشِنی علیه پیامبر
۱- یکی از کاریکاتوریستهای مجلهی چارلی هبدو که امروز کشته شد (در اینجا خبر کامل را بخوانید) پیشتر در پاسخ به این پرسش که «از مرگ نمیترسی» گفته بود: «من به همسرم گفتهام وقتی مردم خاکسترم را توی چاه مستراح بریزد تا پس از مرگ باسناش را هر روز احساس کنم.» این جمله همزمان دو چیز را نشان میدهد. اول اینکه طنز این نشریه یک طنز بیپرده و از نظر من بیظرافت است. من هم از لحاظ طنز از این روش خوشم نمیآید و هم از لحاظ خط فکری با رویکرد چارلی هبدو مخالف بودم. اما روی دیگر
۱۳۹۳ دی ۱۲, جمعه
سریال, عدالت, هفت-شنبهها
ماجرای پیچیدهی عدالت در سریال «چرخه» / هفتشنبهها و هنر هفتم (۳) ـ
ـ Engrenages در زبان فرانسوی به معنای انتقال توان چرخدندههای یک ماشین و دستگاه صنعتی است؛ نیروی محرکه و یا عملکرد ماشین که از بخشی به بخش دیگر منتقل میشود. در زبان استعاره در ادبیات فرانسوی، این واژه اشاره به انتقال عیب یا سرایتِ فساد از بخشی از بدن یا حتی جامعه به بخشی دیگر دارد و موضوع سریال Engrenages همین است. در نسخهی انگلیسی نام Spiral جایگزین شده. من هم برای ترجمهای اسم آن «چرخه» (یا حتی چرخهی معیوب) را انتخاب کردم. هرچه گشتم واژهای که حق مطلب را بیان کند پیدا نکردم و باید در هر
اشتراک در:
پستها (Atom)