۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

برچسب‌ها :

آنکه بیننده است؛ آنکه کننده است

چندگاهی‌است که سایت بی.بی.سی فارسی بخشی راه انداخته است به نام «ناظران می گویند». درون‌مایۀ این بخش نظری است و روزنامه‌نگاران، اندیشمندان و پژوهشگران به بیان دیده‌ها و دیدگاههای خود در رابطه با ایران و مسئله‌های مربوطه می‌پردازند. خب تا اینجای کار که خیلی هم خوب است و گهگاه می بینیم که بحث‌های جذابی هم در این میان بیان می شود. اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که پای فعالان و کنشگران سیاسی به این بخش باز می‌شود. آنان که باید فعال و کننده باشند، ناگهان در قامت یک بیننده و ناظر ظاهر می شوند. البته یک کنش‌گر سیاسی باید بینندۀ خوبی هم باشد. اما آیا فقط یک بیننده بودن کافی است؟
«ناظران می گویند» نمونه‌ای بود تا به بهانه‌اش بحث را به فضای سیاسی کشور بکشانم. مدت هاست که در فضای سیاسی ایران، کنشگرِ سیاسی بودن به تحلیلگری و یا بینندگی تقلیل و کاهش پیدا کرده است. در نسل خود من، کنشگرانِ به اصطلاح فعال سیاسی، وقتی می خواهیم «حرف سیاسی» بزنیم، بیشتر تحلیلِ سیاسی می کنیم تا اینکه آن حرفمان دارای بار سیاسی باشد. مقدار زیادی اطلاعات درست و غلط را کنار هم می‌گذاریم و از آنها نتیجه می‌گیریم که:«اوضاع اینگونه است ==> پس ما فلان کار را می کنیم.» خیلی کم می بینیم که کسی پیدا بشود و اینگونه وارد ماجرا بشود که: «اوضاع اینگونه است ==>اما باید اینگونه باشد ==> پس ما فلان راهبرد را پیش می‌گیریم یا فلان کار را انجام می‌دهیم تا به هدف برسیم.» حالا بماند که خیلی وقت ها پس از این مرحله، لازم است که  «کنش»ی انجام شود تا نتیجه‌ای بدست آید. اما امروزه واقعن کنشی نمی بینیم. منظورم از کنش فقط تظاهرات و یا عملیات انقلابی نیست. بلکه هر «کار» و «کنش»ی که ما را به هدف نزدیک کند. مثلن یادداشت چند روز گذشتۀ محمدرضا خاتمی را می توان از معدود کنش های سیاسی چند وقت گذشته از این جنس دانست. اما من می خواهم باز هم فراتر بروم.

کنشگر سیاسی وارد عمل می شود!
کنشگر سیاسی (یا اجتماعی، فرهنگی، حقوق بشر و...) از آنجایی که یک ایده و یک هدف دارد، همۀ کنش‌هایش را در راستای رسیدن به هدف سازماندهی می‌کند و جهت می دهد. خیلی وقت ها او درد و رنجی دارد و به همین دلیل دنبال کاهش رنجش است. گاهی نرسیدن به هدف و ایده و آرمان خودش رنج آور است. پس کنش‌گر باید یک کاری بکند تا از این رنج رها شود.
مشت می کوبم بر در، 
پنجه می سایم بر پنجره‌ها،
من دچار خفقانم خفقان،
... می‌خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
... من هوارم را سر خواهم داد
چارهٔ درد مرا  باید این داد کند*

از طرف دیگر، کنشگر رقیبی دارد که فضا را بر او تنگ کرده است. بی شک رقیب کاری کرده است که این فضا بوجود آمده است و بی شک او به کارش ادامه خواهد داد. پس کسی که در رنج است، اگر فقط نظاره گر و بینندۀ این صحنه باشد، سرنوشتی جز قربانی شدن ندارد. پس باید او هم وارد عمل شود. باید کاری بکند. کسی برنده است که کنندۀ بهتری باشد. که میدان بازی را در دست داشته باشد.
خیلی وقت‌ها باید میدان بازی را به‌هم زد. بیننده فقط می‌بیند و تحلیل می کند. اما کننده علاوه بر آن، حس می کند و در نهایت کنش می کند. کنش اوست که صحنهٔ رقابت و مبارزه را شکل می‌دهد. وگرنه زندانی‌ای خواهد بود در چنگال رقیب. هرچند که در ظاهر خارج از زندان‌های رسمی کشور باشد. 
نسرین ستوده را می‌توان در همین دسته قرار داد. او در ماجرای حق ملاقات با فرزندانش الگوی تحسین‌برانگیزی را به نمایش گذاشت. کسی که هدف مشخصی داشت. از شرایط نا عادلانه ای رنج می‌بُرد _و می‌بَرد_ و در نهایت با تمام وجودش وارد عمل شد، هزینه پرداخت کرد و نتیجه گرفت. هرچند که خیلی ها برداشتشان از آن کنشِ تحسین برانگیزِ نسرین ستوده، یک کنش شخصی بود، اما من آن را «سیاسی» برداشت می کنم. البته «سیاسی» نه به آن معنا که امروزه باب شده است: امور کارشناسی، دیپلماتیک یا مدیریتی و... . نه! بلکه به معنیِ تن ندادن به صحنه‌ای که رقیب برایش رقم زده است. به معنای راضی نشدن به رضای رقیب است. 
حال همهٔ اینها که گفتم، می‌تواند با تردستی‌های خاص خودش انجام گیرد. اما هرآنچه که پایه‌اش جز این باشد، سیاست نیست؛ نظاره‌گری‌ست؛ بینندگی‌ست؛ قصه‌گویی‌ست؛ ناله‌ است؛ در بهترین حالت، روایت‌گری‌ست. اما کنش سیاسی نیست. سیاست کنندگی‌ست. مداخله است. آنکه در صحنهٔ سیاست بیننده باشد و یا اصول و قائده‌های حرکتش را رقیب تعیین کند، بردهٔ او ست و نه یک انسانِ آزاد و باکرامت.

پانوشت:
*فریدون مشیری
...
در همین رابطه بخوانید:

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر