۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه

برچسب‌ها : ,

جبهه‌ی مشارکت؛ دولت-ساخته یا دولت-‌ساز؟

امروز شانزدهمین سالگرد تاسیس جبهه‌ی مشارکت ایران اسلامی است. 



جبهه‌ی مشارکت، بی‌شک امروز، حتی در همین وضعیت کودتایی سرکوب و غیبتِ سیاست در سپهر عمومی، گسترده‌ترین تشکیلات سیاسی کشور است. هرچند که پس از کودتای سیاس در خرداد ۸۸، دفترهای حزب در بسیاری از شهرها و استانهای به اجبار تعطیل و مهر و موم شدند، اما عضوها و هواداران حزب هنوز وفادارانه حضور دارند و پس از کاهش‌یافتن نسبیِ شدت سرکوب در سال‌های نخست پس از کودتا، آن‌ها توانسته‌اند کم و بیش همدیگر را پیدا کنند و ساختار را حفظ نمایند. البته در حال حاضر هیچ حزبی، به جز حزب رستاخیز و جبهه‌های پایمالی، امکان فعالیت واقعی سیاسی ندارد و مشارکت هم از این قاعده خارج نیست. اما رابطه‌ها، بحث‌ها و گفت‌وگوها و بده-بستانِ فکری همچنان در جریان است و ساختار و چهارچوب حزب بوجود دارد. 
از این بحث‌های کلی که بگذریم، می‌خواهم به این مناسب به یکی از دغدغه‌هایی که در طول عضویتم در جبهه‌ی مشارکت با آن ها درگیر بودم بپردازم. 
یکی از آسیب‌هایی که جریان اصلاح‌طلب ( تا پیش از سال ۸۸) با آن رودررو بود، باور کردن کورکورانه‌ی بحث‌های رسانه‌ای بود. بدین معنا که هرگاه بحثی در رسانه‌ها، چه وابسته به حاکمیت داخلی و خارجی، و چه رسانه‌های مستقل، به گفتمان غالب تبدیل می‌شد، همه آن را بدیهی می‌پنداشتند. یعنی اگر رسانه‌ها ( مثلن تلویزیون ) بی‌وقفه تکرار می‌کرد که اصلاح‌طلبان عاشق غرب‌اند، ما باورمان می‌شد که حتمن عاشق غرب و رابطه با آنها هستیم. و یا اگر روزنامه‌های مستقل ایده‌ی « خروج از حاکمیت  » را در بوغ و کرنا می‌کردند، ما، به عنوان کنشگران سیاسی و نه فقط خواننده یا روزنامه ها، باورمان می‌شد که حتمن باید این کار را کرد، و برای انجام آن بی‌صبری می‌کردیم. خب یکی از دلیل‌هایش شاید ضعف ایده و اندیشه‌ی اصلی (اورجینال) و مستقل بود. این مسئله خودش بحث مستقلی است که جای پرداخت به آن اینجا نیست.

یکی از همین فضاسازی‌های رسانه‌ای بحث « دولت-ساخته » بودنِ جبهه‌ی مشارکت است که به نظر من از اساس بی‌پایه است. با نگاهی ساده و سردستی به روند تاسیس جبهه‌ی مشارکت و جریان‌شناسی تاسیس‌گرانِ این حزب درمی‌یابیم که، این مجموعه، جریانی نبوده که یک شبه و یا با بخشنامه‌ی دولت خاتمی شکل گرفته باشد. بلکه جریانی که بعدها تبدیل به حزب مشارکت شد، خودش از بنیان‌گذاران اصلی دولت خاتمی بود.
هسته‌ی اصلی جبهه‌ی مشارکت را همان جوانانی تشکیل می‌دهند که در جریان انقلاب و سپس اداره‌ی ماشین دولت در جنگ با ارتش صدام‌حسین نقش کلیدی‌ای داشتند و پس از درگذشت امام خمینی به حاشیه رانده شدند. همان‌هایی که به آنان « دانشجویان پیرو خط امام  » گفته می‌شد. پس اتفاقی نیست که در میان چهره‌های اصلی بنیانگذاران این حزب، کسانی مثل محسن میردامادی، عباس عدبی، حبیب الله بی‌طرف، مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، مرحوم احمد بورقانی، علی مزروعی، معصومه ابتکار و... را در کنار هم می‌بینیم. در طول سال‌های پس از انقلاب، این افراد، ارتباط و همکاری خود را در سطح‌های مختلف قطع نکرده بودند، و چه بسا به یارگیری بیشتر و بیشتر می‌پرداختند و با تحول‌هایی که در وضعیت سیاسی و فکری آن‌ها در می‌گرفت، حلقه‌ی خود را گسترش می‌دادند تا اینکه به دوم خرداد رسیدند. هرچند که در ابتدا قرار بود این نیروها در قالب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به فعالیت حزبی بپردازند، اما با رایزنی‌های مختلف به این نتیجه رسیدند که چهارچوب این سازمان، پاسخگوی چشم‌انداز مشارکت نیست؛ و در نهایت جبهه‌ی مشارکت ایران اسلامی در آذرماه ۱۳۷۷ با گردهم‌آییِ فعالان ستادهای سیدمحمد خاتمی، به استثنای حزب کارگزاران سازندگی که از لحاظ فکری با آنها زاویه داشت، شکل گرفت. همین هسته، که در چنین روزی به حزب تبدیل شده بود، بدنه‌ی اصلی دولت خاتمی را تشکیل می‌داد و همین حزب حدود یک سال بعد اکثریت مجلس ششم را در اختیار گرفت.

البته در جریان رخداد‌ها و تحول‌های سیاسی، تصفیه‌های خودکاری در جبهه‌ی مشارکت در گرفت. تعداد زیادی رفتند و افراد بیشتری آمدند. آنها که به هوس پست و مقام به مشارکت چسبیده بودند، یا اینکه چشم‌‌انداز مشارکت را با ایده‌های خود همخوان نمی‌دیدند، پس از دولت دوم خاتمی آرام آرام حساب خود را از مشارکت جدا کردند. دو تصفیه‌ی خودکار بزرگ نیز در حزب صورت گرفت. از این رو می‌گویم خودکار که حزب تصمیمی برای اخراج کسی نگرفته بود. بلکه این خود افراد بودند که با سخت‌تر شدن شرایط از حزب کناره می‌گرفتند. تصفیه‌ی بزرگ اول پس از روی کار آمدن دولت احمدینژاد بود.  برای بسیاری از افراد که سیاست را تنها در ماشین دولت می‌دیدند، دیگر مشارکت جذابیتی نداشت. البته خیلی از عضوهای حزب ( از جمله خود بنده) از این توفیق اجباری خوشحال بودیم. درعوض موج جدیدی از افراد بادغدغه باورمند به جمع مشارکت می‌پیوستند، یا اینکه عضوها و هواداران پرشماری که تا آن زمان فرصت عرض‌اندام نداشتند، مجال خودنمایی پیدا می‌کردند. برخلاف ادعاهایی که امروزه مطرح می‌شود، اتفاقن در آن دوره مشارکت پوست‌اندازی جدی‌ای کرد و مرکزیت حزب، به رغم فضای امنیتی و حساسی که بر کشور حاکم شده بود، بر تجربه‌های جدید گشوده بود و در اعتماد به جوان‌ها، به نسبت میانگینِ عرف سیاسی‌های جامعه‌ی ایران، دست و دل باز بود. 
تصفیه‌ی بزرگ دوم پس از خرداد ۸۸ رخ داد که البته بر کسی پوشیده نیست.

با احترام به همه‌ی دوستانی که در جریان این شانزده سال خرج خودشان را از مشارکت جدا کردند، باید با جسارت بگویم که ماندگانِ امروز در مشارکت، از باایمان‌ترین‌ها، باصبرترین‌ها، باپشتکارترین‌ها، باسوادترین‌ها، سالم‌ترین‌ها، شجاع‌ترین‌ها و وفادارترین‌‌ها در بین نیروهای سیاسی کشورند که از حضور در کنار آنها احساس افتخار دارم. هرچند که کاستی‌های بسیاری در روند فعالیت مشارکت تا به امروز وجود داشته، اما به عنوان یکی از منتقد‌ترین و غرغروترین عضوهای مشارکت باید بگویم که همواره این احساس را داشته‌ام که روند حرکت حزب رو به جلو است و تحول‌ها جهت مثبتی دارند. دلیل فعالیت من در مشارکت این نبوده که « حزب بهتری وجود ندارد »، بلکه همواره احساسم این بوده که مشارکت  « بهترین سازمان سیاسی است  » که من می‌توانم در آن فعالیت کنم. البته این احساس با توجه به شرایط و باورهای شخصی من است و بدیهی است که این رای در مورد آدمهای دیگر با چشم‌اندازها و باورهایی دیگر، صدق نمی‌کند.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر