۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

برچسب‌ها : , , , ,

دیالکتیک هنر و سیاست نزد میرحسین موسوی

در بخش اول یادداشت (و اینجا در جرس) به رویکرد نظری میرحسین به کنش هنری پرداختم. در این بخش تاثیر این رویکرد در کنش سیاسی میرحسین را گذرا بررسی خواهم کرد. بخش دوم این یادداشت هم ابتدا در جرس نشر یافته.

در اثرهای میرحسین، محتوا و شکل (form) اهمیتی یکسان دارند. فرهنگستان برلین نام «تأملاتی برای آزادی» را برای نمایشگاه نقاشی‌های میرحسین انتخاب می‌کند. مدیر هنری این فرهنگستان درباره‌ی دلیل این نام‌گذاری می‌گوید: 
  «این عنوان از خلال کاری که مار روی نقاشی‌های موسوی می‌کردیم بیرون آمد. موسوی سعی دارد به لحاظ فرمی، بخش‌های را روی کاغذ خالی بگذارد. در جریان کار خودجوش و بدون برنامه‌ی ریزی قبلی رنگ را به کار می‌گیرد. ... این رویکرد، بی‌نهایت رویکردی شخصی و ذهنی نسبت به مواد خام نقاشی است. این کارها نشان‌دهنده‌ی نوعی تشدید شده از آزادی هنری‌اند. هنرمند هیچ مدل، الگو و یا آموزه‌ی خاصی را منبع خودش قرار نداده است. همه چیز تجربه است و تجربه کردن آزادیِ فرمال. [آزادی در شکل و روش].» (مستند بی.بی.سی فارسی)

تاثیر این آزادی در شکل را می‌توان در شیوه‌ی راهبری میرحسین در جریان جنبش سبز احساس کرد. اول اینکه او خود را به شکلِ کنونی نظام سیاسی موجود و همچنین دسته‌بندی‌های خوگرفته‌ی سیاسی متعهد و پایبند نمی‌داند. و دوم اینکه تلاش می‌کند گفتمانش با طیف گسترده‌ای از جریان‌ّای سیاسی و اجتماعی تماس برقرار کند و همواره جا برای حضور و کنش آنان در نظر بگیرد. اون چنان حرف می‌زند و چنان عمل می‌کند که همواره فضای فراخی برای تفسیرپذیری‌ِ خود باقی می‌گذارد. به همین سبب است که چه بسا این تفسیری که اکنون من در این مقاله درام از میرحسین موسوی ارائه می‌دهم، بخش یا بخش‌هایی از آن با تفسیرهای دیگرانی که از قضا آنها هم خود را با میرحسین همفکر می‌دانند از اساس تفاوت داشته باشد. اما به هر حال تردیدی نیست که او این تفسیرپذیری آگاه است.

با این حال هر اندازه که میرحسین در فرم و شکل آزاد و رها است، اما در محتوا برای خود ترجیحاتی دارد. شاید از همین رو بود که «موسوی [در دهه‌ی ۱۳۴۰] به این تلقی از نقش تصادف در خلق هنر، رنگ و بویی معنوی اضافه کرد و از تالار قندریز جدا شد تا به حسینیه‌ی ارشاد و دکتر علی شریعتی بپیوندد.» (بی بی سی فارسی.) آزادیِ میرحسین بی‌جهت و بی‌خودی نیست. اگر او در شکل و فرم خود را آزاد می‌گذارد و حتی فضایی به دیگران می‌دهد که آنگونه که می‌توانند تفسیرش کنند، اما او برای خوش گرایش‌ها و جهت‌هایی دارد که در بخش‌های دیگر مقاله به آن اشاره رفت. او خودش می‌گوید درباره‌ی نگاهش به کنش هنری در دنیای امروز می‌گوید: « انعکاس منطقی او [نقاش] در مقابل چنین وضعی، کوششی می تواند باشد در بوجود آوردن نظمی موثر در این بلبشو. همانقدر که ما در زمینه‌های مادی مساله احتیاج به تولید برای خودمان داریم و به همان اندازه نیاز به خلاقیت در جهت معنوی تولیدی حس می شود.» (یادداشت ۱۳۴۶ منبع کلمه)

شاید به دلیل همین تفاوت‌ها با هنجارهای معمول جامعه باشد که برای نگاه کردن به اثرهای میرحسین موسوی – و هنرمندانی از این گونه - ، باید از کلیشه‌های خوگرفته آزاد و رها شد. آری! برای نزدیک شدن به محتوا باید تخیل کرد. و در همین‌جاست که می‌توانیم پیوند شکل و درون‌مایه، یا حتی اگر بخواهی بهتر و دقیق‌تر بگویم، از بین رفتنِ دوگانه‌ی فرم/محتوا را در کارهای هنری او ببینیم. فرهم‌ها و شکل‌هایی به کار گرفته می‌شوند که تا پیش از این در تجربه‌ی کسانی که پیش‌زمینه‌ّهای فرهنگی و اجتماعی‌ای مانند میرحسین موسوی دارند، کمتر دیده شده بود.

 ‌   رخداد و حادثه همچون فرصتی یگانه برای آفرینش در دوره‌های مختلف از تاریخ معاصر ایران از جمله مشروطه، انقلاب اسلامی و جنبش اصلاحات، همواره با نخبگانی روبرو بودیم که در برابر موجِ پیشبینی‌ناپذیر حرکت مردمی «غافلگیر» می‌شوند. می‌توان عدم شناخت درست از جامعه و واقعیت‌ّهایی که درون آن جریان دارد را از ضعف‌های تاریخی نخبه‌گان ایرانی دانست. اما باید به ضعفی مضاعف و سنگین‌تر هم اشاره کرد؛ و آن چگونگی برخورد با موقعیت‌ّها و رخدادهای پیشبینی‌نشده است. 

بررسی‌های من نشان می‌دهد که میرحسین موسوی در پیشبینی حرکتی که به جنبش سبز منجر شد تا حدود زیادی موفق بوده است. این مسئله را می‌توانیم در نوع ورود وی به انتخابات و حتی سخنرانی‌ّهایی که در یکی-دو سال پیش از آن انجام داده حس کرد. او در سخنرای مهم‌اش در سال ۱۳۸۶ ( که در آغاز این بخش از مقاله به آن اشاره شد) به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید: « بنده اميد دارم و پيش‌بيني مي‌كنم يك نسل جديد غير از به اصطلاح حوزه نيروهاي سياسي (كه همه آنها محترم و مورد قبول اعم از چپ و راست هستند و فعاليت‌‏شان هم بسيار خوب است،) ايجاد خواهد شد و نهايتاً و به ضرورت به اين اصولي كه برشمردم [اصول مردمی انقلاب] برخواهند گشت.»

با این حال حتی اگر بپذیریم که میرحسین چنین ظرفیتی را در جامعه دیده است، اما باید اعتراف کنیم که همچون دیگران از پیش بینیِ ابعاد و کم و کیف آن ناتوان بوده است. اما نمی‌توانیم این حقیقت را انکار کنیم که او در چگونگیِ برخورد با این رخداد پیشبینی نشده، توانایی تحسین‌برانگیزی از خود نشان داده است. شاید این توانایی را بتوان در پیوند با یکی دیگر از جنبه‌های آفرینش‌گریِ هنری میرحسین توضیح داد و فهمید.

اتفاق و امر خودبه‌خودی در اثرهای هنری میرحسین و بویژه نقاشی‌هایش جایگاه مهمی دارد. همه چیز از پیش تعیین‌شده نیست. او برای حادثه‌ها و تجربه‌های جدید آماده است. ردپای این نگاه را می‌توانیم در یادداشتی از او که در آغاز دهه‌ی ۱۳۴۰ برای معرفی نگاه هنری‌اش نوشته است به خوبی ببینیم:
«  هنرمند امروز خیلی بیشتر از دورانهای گذشته از «اتفاق (Accident) » در مراحل مختلف خلاقیت هنری خویش بهره می‌برد. و اغلب اوقات کنترلْ در مرحله‌ای از این «اتفاق افتادن» است که [به واسطه‌ی آن] بیانِ هنرمند سیمای خاص خود را پیدا می‌کند. این امر اگر در غرب بر جهت نمایاندن اصالت تکنیک و ارزش گزاری برای «ماده» کار است در شرق از جدایی ناپذیری «اتفاق» به عنوان یک امر طبیعی و «کنترل» به عنوان یک امر انسانی سرچشمه می گیرد. در شرق دور نقاش همانقدر خود را در اثر بوجود آمده سهیم می داند که قلم مو و رنگ و طبیعت.» (همان)

این رویکرد را می‌توان در بسیاری از برهه‌های عملکرد میرحسین موسوی در جریان انتخابات ۱۳۸۸ مشاهده کرد. یکی از مهمترین نمودهای این رویکرد در استقبال از رنگ سبز است. می‌دانیم که پیدایش رنگ سبز حاصل خلاقیت بخش‌های حاشیه‌ای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی بود. در واقع پیدایش رنگ سبز به عنوان نماد، حاصل اتفاقی بود که در گوشه‌ای از ستادهای مردمی میرحسین رخ داده بود. با اینحال به دلیل‌های مختلف که در این مقال نمی‌گنجد، این نماد در لایه‌های مختلف جامعه گسترش پیدا کرد و خلاقیت‌های مردمی به صمیمی بودن آن کمک می‌کرد. یک روز کسی شال سبز به سر و گردن می‌انداخت و روز دیگر دختری پارچه‌ی کوچک سبزی به بند کیف‌اش گره می‌زد و مردی دیگر از او الهام می‌گرفت و پارچه‌ی کوچک سبزش را به آنتن خودرو اش گره می‌زد. از این خلاقیت‌ها بسیار دیده می‌شد. اما هیچ گاه جنبه‌ای رسمی پیدا نمی‌کرد. همچنین هیچ یک از چهره‌های سیاسی و رسمی تا زمانی که شخص میرحسین وارد عمل شد با این حرکت ارتباطی برقرار نکردند. اما میرحسین زیبای و ظرفیت این حرکت را دید و به استقبال این اتفاقِ از پیش تعیین نشده رفت. در چندین سخنرانی از این حرکت تعریف و تمجید کرد. تازه آن موقع بود که ستاد مرکزی و بسیاری از ستادهای حامی میرحسین به سمت حرکت هماهنگ در جهت این نوع تبلیغات رفتند. اما هیچ‌گاه نتوانستند با خلاقیت‌های مردمی رقابت کنند. می‌توانیم بگوییم ایده‌ی «هر شهروند یک ستاد» (شعار ستاد میرحسین) ایده‌ای بود که با روش و سبک میرحسین بسیار هماهنگ بود. ایده‌ای که جا برای اتفاق‌ها و خلاقیت‌های پیش بینی نشده‌ی ستادهای «بیشمار» در نظر می‌گرفت و آنها را به رسمیت می‌شناخت.

به باور من، تمرینِ همین ایده در طول دو-سه ماه رقابت انتخاباتی بود که پس از انتخابات و با آغاز سرکوب‌های شدید، نگذاشت جنبش سبز در نطفه خفه و خاموش شود. درحالیکه بلافاصله پس از انتخابات، تقریبن همه‌ی نخبگان سیاسی بازداشت، پنهان یا مهار شده بودند، به مدت چندین ماه این خلاقیت‌های کنشگرانِ ناشناخته‌ی جنبش سبز بود که از شکست زودهنگام آن جلوگیری کرد. این ظرفیتِ تهدید را به فرصت تبدیل کرد و نه تنها جلوی سرکوب و شکست را گرفت، بلکه به عمیق‌تر و گسترده‌تر شدن آن کمک کرد. سبک رهبری میرحسین که همواره در گفتگو با این کنشگران ناشناخته بود، این رویکرد را تقویت می‌کرد.

به من اجازه بدهید ادعا کنم، شاید از هنگامی که نخبگان سیاسی پس از چند ماه غافلگیری از سوی مردم و سرکوب از جانب حاکمیت، دوباره به صف اول جنش رسیدند، مقاومت خلاقانه رنگ باخت و حرکت‌های خودجوش مردمی از رده خارج شد. 
همانطور که پیشتر اشاره شد، نگاه هنری میرحسین با زندگی سیاسی‌اش نیز در پیوند قرار دارد. تاثیرگرفته از همین رویکرد، در آغاز کارزار انتخاباتی‌، او گفتار و گفتمانی را پیش می‌کشد که با کلیشه‌های رایج در فضای سیاسی ایران به سادگی قابل فهم نیست و مدتی زمان می‌برد تا بین او و دیگر بازیگرانِ حرفه‌ایِ سیاست پیوند ایجاد شود. او در توضیح تکنیک نقاشی‌اش به خبرنگار کلمه می‌گوید: « آدم در ذهنش بالاخره نوعی ترجیحات دارد. ولی به نظر من [این] همه‌ی کار نیست. برای مثال در متن کار، آدم از همین مسئله‌ی رنگ به رنگ‌های دیگری هم هدایت می‌شود. ... منتها رنگ‌های جدید هم [که پیدا می‌شوند] آدم می‌تواند یا در مقابل آنها بایستد یا با آنها کار بکند و پیش برود.» روشن است که هر انسانی همین رویکرد را می‌تواند در زندگی روزمره و همچنین در کنش سیاسی‌اش دنبال کند. اتفاقی که می‌توانیم بگوییم برای میرحسین موسوی افتاده است.

میرحسین در یکی از نخستین ملاقات‌های محدود و کنترل‌شده با نزدیکانش پس از آغاز حصر، درحالی‌که همه منتظر پیامی سیاسی برای ادامه‌ی کار جنبش از سوی او هستند، به تابلویی که روی دیوار نصب است، به ترکیب و تضاد و گوناگونی رنگ‌ها که در نقاشی دیده می‌شود اشاره می‌کند و این ویژگی را عامل زیبایی و نشاط تابلو عنوان می‌کند. 

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر