۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

برچسب‌ها : , , , , , ,

نژادپرستیِ سیاسی؛ از فاکس‌نیوز تا فارس‌نیوز

۱- مسئله‌ی اصلی در دعوای قدرت، اشغال و دراختیار گرفتن مرکزِ جامعه است. همه جا دعوا بر سر این است که چه کسی خودش در مرکز قرار بگیرند و دیگران را حاشیه‌نشین کنند. در آمریکا، همواره مردهای سفید و پولدار مرکز جامعه را در اشغال خود داشته‌اند و گه‌گاه و در موارد استثنایی زنان و یا اقلیت‌های نژادی را در هسته‌ی اصلی جای می‌داده‌اند.
در ایران، از زمان روی کار آمدن رضاخان پهلوی، به جز چند دوره‌ی کوتاه‌مدت، هسته‌ی اصلی قدرت در اشغال خانواده‌ی پهلوی و وابستگان به آنان بوده است. تا اینکه با انقلاب ۱۳۵۷ آنها از این جایگاه اخراج شدند و پس از جنگ قدرتی که تا سال ۱۳۶۰ طول کشید، نیروهای وابسته به روحانیت سیاسی که نفوذ زیادی بین مردم داشتند (و نه همه‌ی روحانیت) مرکز قدرت را اشغال کردند.

جامعه‌ی آمریکا پوست انداخته است. یک رییس‌جمهور رنگین‌پوست دارد. تعداد زیادی وزیر و سناتور و سیاست‌مدار و هنرمند و بازرگان دارد که از لحاظ اجتماعی اقلیت به حساب می‌آیند. حرکت اقلیت‌ها از حاشیه به مرکز با شتاب و توان بیشتری در جریان است و هسته‌ی اصلی قدرت از کنترل آن ناتوان. مهمترین دلیل‌اش هم این است که دیگر نظم و نظام قدیمی اجازه‌ی اداره‌ی عادلانه و منصفانه‌ی جامعه را نمی‌دهد. در نظم قدیمی جایی برای اقلیت‌ها در مرکز جامعه پیشبینی نشده است. اما امروز آنها پرتوان‌تر و پرشمارتر از دیروز خواستار داشتن نقشی جدی‌تر و اصلی‌تر در جامعه‌اند. در رخدادهای بالتیمور، آفریقایی-آمریکایی‌هایی را می‌بینیم که با ادبیات جاه‌طلبانه‌ و با اعتماد به نفس مثال‌زدنی‌ای جلوی دوربین صحبت می‌کنند و چهره‌ای متفاوت از گذشته را به نمایش می‌گذارند. چهره‌ای که دیگر به یکی دو شخصیت خلاصه نمی‌شود، بلکه به صورت توده‌ای گسترش یافته است. یک معلم و یا یک مغازه‌دار را می‌بینیم که مثل مارتین‌لوترکینگ جلوی دوربین حرف می‌زند. آنها بیشمار شده‌اند و هرکدام‌شان می‌توانند همچون یک رسانه عمل کنند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، آنها دارند از حاشیه به مرکز مهاجرت می‌کنند و لازمه‌ی این تغییر، دگرگونی نظمِ اجتماعیِ قدیمی است.



۲- سال ۸۸ شاهد حضور جدی قشرهایی از مردم ایران در فضای سیاسی بودیم که پیش‌ازین کمتر آنها را به عنوان کنشکر اصلی می‌دیدیم. پیش از انتخابات، این مردم با حضور گسترده و انبوه‌شان در کمپین‌های انتخاباتی، کلیشه‌های رقابت سیاسی و انتخاباتی را تغییر دادند. همین روند پس از انتخابات و شعبده‌بازی حاکمیت و سپس خشونت غیرقانونی‌ای که نسبت به شهروندان اعمال می‌شد، ادامه یافت. در غیاب سیاست‌مداران حرفه‌ای و کلاسیک که یا در زندان بودند، یا مجبور به اختفا و یا مهاجرت شده بودند و یا اینکه سکوت پیشه کرده بودند، همین مردم زلزله‌ای سیاسی در جامعه بوجود آوردند. بسیار ساده‌انگارانه است اگر بخواهیم آن رخداد را تنها به یک ماجرای انتخاباتی بکاهیم. با چنین نگاهی، نمی‌توانیم بفهمیم که چرا هنوز پس از شش سال بخش زیادی از جامعه با افتخار دارند در همان راه هزینه می‌دهند و بخشی از حاکمیت هم با شدت تمام نمی‌گذارد که آن زخم‌ها شسته شوند. آنها می‌دانند که بحث اصلی بر سر اشغالِ هسته‌ی اصلی قدرت است. بسیاری از بخش‌ها و قشرهای جامعه، از آنهایی که خودشان از هسته‌ی قدرت بیرون رانده شدند گرفته تا آنهایی که از ابتدا در این هسته جایی نداشته‌اند، باهم متحد شده‌اند تا نظم قدیمی را تغییر بدهند و نظمی منصفانه‌تر و عادلانه‌تری را حاکم کنند. *

۳- اگر می‌خواهیم دلیل این همه فساد و جرم و آسیب اجتماعی در جامعه‌ی ایران را بدانیم، باید نگاهی به وضعیت اقلیت‌ها در آمریکا بیاندازیم. برای اینکار کافی است نگاهی به کتاب «در جست‌وجوی احترام» که یک پژوهش مردم‌شناختی-جامعه‌شناختی بسیار معتبر در آمریکا هست بیاندازیم. یا اینکه سریال شاهکار «شنود» (The Wire )  ببینیم. در هردوی این دواثرها، با سندها و شاهدهایی روبرو می‌شویم که جای تردیدی باقی نمی‌گذارد که بسیاری از اقلیت‌های آفریقایی و اسپانیولی‌تبار در آمریکا، آگاهانه  در وضعیت فرودستی نگه داشته شده‌اند. وضعیتی که با بزه‌کاری، جرم، فساد و فقر همراه است. با این دلیل که از ورود آنها به هسته‌ی اصلی قدرت و تمدن جلوگیری شود. چطور می‌شود که در کشوری بیش از دومیلیون آدم در زندان باشند؟ چطور می‌شود که در کشوری پلیس در سال بیش از ۴۰۰ شهروند خودش را با اسلحه‌ی گرم بکشد، درحالیکه همین رقم در کشورهای دیگر غربی همچون آلمان، فرانسه و انگلستان بین ۱ تا ۰ در سال است؟ اما در آمریکا این امر شدنی است.

چطور می‌شود که در کشوری چند میلیون نفر به طور مستقیم با مسئله‌ی اعتیاد دست و پنجه نرم کنند؟ چطور می‌شود که هر روز از در و دیوار مملکتی اختلاسی بیرون بزند؟ چطور می‌شود که این همه قاچاقِ سوخت و کالا در کشوری وجود داشته باشد؟ اما همه‌ی اینها در ایران وجود دارند. نظمی که حاکمیت امروز را در قدرت نگه داشته است ایجاب می‌کند که بخش‌های زیادی از مردم با فلاکت و فساد درگیر باشند و از آن رنج ببرند، درحالیکه بخشی دیگر از همین فساد ارتزاق کنند و رفاه داشته باشند.

۴- ایران، همچون آمریکا، از نژادپرستی رنج می‌برد. نژادپرستیِ سیاسی. یک عده بخاطر تبار و نژاد سیاسی‌شان به همه‌چیز دسترسی دارند، حتی به فساد و اختلاس! درحالیکه انبوهی از مردم برای داشتن یک زندگی سالم باید جان بکنند، و درحالیکه به اساسی‌ترین حق‌هایشان دسترسی ندارند. ازجمله حق برابری و آزادی؛ حق داشتنِ یک زندگی خوب و شایسته. حق‌هایی که یک ملت را برای انقلاب علیه فساد و نابرابری در حکومت گذشته بسیج و پیروز کردند.

ما حال آن آمریکایی‌هایی که در خیابان‌های بالتیمور باتوم می‌خورند را خوب می‌فهمیم. خوب می‌فهمیم که وقتی رییس‌جمهورشان آنها را نه معترض، بلکه مجرم می‌خواند چه حالی به آدم دست می‌دهد. خوب می‌فهمیم که وقتی یک سبک زندگی و یک سلسله‌مراتب اجباری به آدم تحمیل می‌شود یعنی چه! خوب می‌فهمیم وقتی تو بخاطر کوچکترین اشتباهی باید سخت‌ترین مجازات‌ها را تحمل کنی، درحالیکه یک طبقه و یک نژاد در همان جامعه با استفاده از وکیل و پارتی از زیر قانون فرار می‌کنند یعنی چه. خوب می‌فهمیم وقتی قانون به ضرر تو و به نفع فرادستان تنظیم شده باشد یعنی چه!
امروز رسانه‌های وابسته به قدرت در ایران با دیدن رخدادهای آمریکا خوشحالند و از روی خوشحالی و خرسندی هزار و یک گزارش و خبر و تحلیل منتشر می‌کنند و هر روز نوید فروپاشی ایالات متحده را به مخاطبان می‌خورانند. در سال ۸۸ فارس‌نیوز به ما می‌گفت آشوب‌گر، درحالیکه فاکس‌نیوز صفت «معترض» را به‌کار می‌برد. امروز اما جای فاکس و فارس عوض شده است. «فاکس» به مردم بالتیمور می‌گوید مجرم و آشوب‌گر، درحالیکه «فارس‌» آنها را معترض خطاب می‌کند. اما ما، ما که از لحاظ سیاسی‌، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فرودست هستیم، خوب حال مردم بالتیمور و حاشیه‌ی نیویورک و واشگتن را می‌فهمیم. 
ما نژاپرستی سیاسی را خوب می‌فهمیم.

* پانوشت :
 در سال ۸۸ رهبران هرکدام از جنبش‌ها نقشه‌ی راه را نشان داده‌اند. درحالیکه آیت‌الله خامنه‌ای در نمازجمعه‌ی ۲۹ خرداد گفت «هرکس بیرون بیاید، خونش به گردن خودش است» میرحسین موسوی اما گفته بود که «پیروزی ما در شکست دیگری نیست.» (البته خوشبختانه آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۹۲ این راهبرد را تا حدود زیادی تغییر داد.)

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر