۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

برچسب‌ها : , , , , , , , , ,

فرهنگِ لُنگ و لُنگی

الان که چند ساعت مانده به شهرآورد قرمز و آبی٬ من هیچ حسی نسبت به این بازی ندارم. حتی شاید اصلن بازی را هم نبینم و بشینم یک فیلم٬ سریال و یا ادامه‌ی رمان هیجان انگیز «رازهای سرزمین مادری» از رضا براهنی را بخوانم. بعد برای تفریح بشینم در فیسبوک و گوگل+ و توییتر چند دقیقه‌ای کل کل‌های هواداران قرمز و آبی را ببینم.

یک پهلوان سر تا پا لنگ‌پوش

اما این چند خطر را فقط و فقط برای یک چیز می‌نویسم. فقط برای فرهنگ «لُنگ» که مدت زیادی‌ست دست‌مایه‌ی تحقیر هواداران آبی قرار گرفته. حالا اینکه آبی‌ها یک چیزی می‌گویند و تیکه‌ای می‌اندازند بد نیست. بالاخره کُری خواندن حال و هوای خودش را دارد. اما نکته‌ی بد این است که برخی از قرمزها نسبت به واژه‌ی «لُنگی» احساس تحقیر می‌کنند. خب دلیل‌اش شاید این باشد که آشنایی و آگاهی نسبت به پدیده‌ی «لنگ» ندارند و آن را با لنگی که باهاش شیشه‌ی ماشین را پاک می‌کنند اشتباهی می‌گیرند. در حالی‌که واقعیت ماجرا چیز دیگری‌ست. 

پهلوانان در گود زورخانه
در زمانی که چندان هم دور نیست٬ «لُنگ» یکی از اجزای لباس‌های پهلوانی بود. تا همین یکی دو دهه پیش هم در همه‌ی زورخانه‌ها٬ وزرشکاران و پهلوانان برای رفتن به گود زورخانه به دور خود لنگ می‌پیچیدند. من خودم به یاد دارم که حدود ده سال پیش که من به زورخانه‌های مشهد و بیرجند می‌رفتم٬ خیلی از ورزشکاران ـ و بویژه پیش‌کستوتان و قدیمی‌ترها ـ لنگ می‌بستند. بعدها این شلوارک‌های رنگ و وارنگ وارد زورخانه‌ها شد. اما هنوز هم در خیلی از زورخانه‌ها می‌بینیم که به در و دیوار یا حتی به دور ضربِ زورخانه «لُنگ» می‌بندند. 

با توجه به این پیشینه٬ من به شخصه از «لُنگ» خاطره‌ی خوبی دارم و «لنگی» بودن هم برایم افتخار آمیز است. مرا به تاریخ عظیم و پر افتخار پهلوانی سرزمینم ربط می‌دهد. شاید این حس را فقط کسانی بتوانند درک کنند که یک بار لنگ به دور کمرشان بسته باشند و یک نیم‌چرخ در گود زورخانه زده باشند و در فضای غرورآفرینِ آنجا نفس کشیده باشند.

حال اگر به شخصیت‌ها و قهرمان‌های پرسپولیسی هم نگاه کنیم٬ می‌بینیم این روحیه‌ی زورخانه‌ای و لنگی در آنها وجود دارد. سه علیِ قرمزها (علی پروین٬ علی دایی و علی کریمی) هر سه به نوعی این روحیه را دارند. بویژه در این چند سال گذشته٬ علی دایی و علی کریمی به شکل‌های مختلف٬ هم در سر خم نکردن جلوی حاکمیت پیشتاز بوده‌اند و هم در دستگیری از فرودستان برجسته. همین روحیه را در کریم باقری و مهدی مهدوی‌کیا هم می‌بینیم که همیشه پیشتاز کارهای خیر اند. 
تصویر و تصور لنگ با پهلوانی گره خورده است
حتی برای به طنز کشیدنِ شخصی همچون رویانیان

خیلی از هواداران هر دو طرف٬ اصلن نمی‌دانند چرا قرمز یا آبی شده اند. بیشتر آن‌ها بر حسب اتفاق و قضا و قدر پرسپولیسی یا استقلابی شده‌اند. یا در خانواده‌شان برادر بزرگتر یا پدری داشتند که هوادار فلان تیم بوده٬ یا اینکه دوستی و رفیقی آنها را به این سمت کشانده است. اما در کنار فاکتورهای اتفاقی٬ یک سری فاکتورهای اجتماعی و طبقاتی و فرهنگی هم وجود دارد. یعنی از نظر من٬ خواست‌گاهِ بیشترِ قرمزها در یک نوع نگاهِ فرهنگی یا ـ با کمی ساده‌گیری ـ یک طبقه‌ی خاص اجتماعی‌ست. در مورد آبی‌ها هم همچنین. (این می‌تواند موضوعِ یک پژوهش اجتماعی باشد)

پیشکسوتان پرسپولیس در زروخانه
علی پروین و علی دایی
به نظرم تحقیر کردنِ «لنگی» بودن از سوی برخی از آبی‌ها٬ بخاطر جایگاه فرهنگی یا طبقاتی آن‌هاست. (تاکید می‌کنم که برخی از آنها٬ اما آنهایی که تسلط گفتمانی دارند). یعنی بخش‌هایی از آبی‌ها هستند که ریشه‌های اجتماعی و فرهنگی خاصی دارند. نباید فراموش کنیم که نام قبلی تیم آبی‌ها «تاج» بود و بالاخره وابستگی‌های آشکار و پنهان این تیم به دستگاهِ دربار بر کسی پوشیده نیست. هواداران این تیم هم در آن دوره٬ از همان لایه‌های جامعه بودند که گرایش‌های فرهنگیِ اشرافی داشتند. حتی اگر خودشان هم زندگی لوکس و اشرافی نداشتند٬ اما آن نوع زندگی را ارزشمندتر می‌دانستند و چه بسا تلاش می‌کردند ـ و می‌کنند ـ که با آن سبک زندگی نزدیک‌تر شوند. به نظرم همان نگاه و گفتمان ـ آگاهانه یا نا آگاهانه ـ تا به امروز در ذهنیت هواداران آبی‌ها ریشه دوانده و نقش بازی می‌کند. کافی‌ست به چهره و فیگور قهرمان‌های هر دو جبهه نگاهی بیاندازیم تا این تفاوت ریشه‌ای را درک کنیم. از یک طرف علی "آقای" پروین را داریم و از طرف دیگر (مرحوم) ناصر "خان" حجازی. از یک طرف علی کریمی را داریم و از از طرف دیگر فرهاد مجیدی.

جهان پهلوان تختی لنگ‌پوش
خلاصه‌ی کلام اینکه برای من٬ فارق از اینکه هوادار آبی باشم یا قرمز٬ «لُنگی» بودن «ارزشمند» و «افتخارآمیز» است و اگر کسی مرا به این صفت بنامد٬ نه تنها دلگیر نمی‌شوم٬ بلکه حتی از او تشکر می‌کنم. چون فکر می‌کنم که او به من لطف کرده و پیوند مرا با کسانی همچون پوریای ولی و جهان‌پهلوان تختی٬ پهلوان وفادار و دهها اسطوره‌ی ارزشمند دیگر برقرار کرده.
پس «لنگی» رنگ عشقه.



*پانوشت:
همانطور که پیشتر گفتم٬ در حال حاضر کوچکترین حساسیتی به آبی و قرمز ندارم. بلکه حتی تا حدودی نسبت به این دو باشگاه و روابطی که بر آن‌ها حاکم است احساس انزجار می‌کنم. امروز من با امین بزرگیان +Amin Bozorgian  همدلم که با انتشار عکسی از زندانیان رجایی شهر می‌نویسد: «استقلال وپرسپولیس ما اینهایند، در استادیومِ مردم»
مسعود باستانی، عیسی سحرخیز ،مهدی محمودیان ، احمد زید آبادی و مجیدتوکلی/زندان رجایی شهر کرج


0 دیدگاه:

ارسال یک نظر