۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

برچسب‌ها : , , ,

سه قطبیِ انتخابات و سرچشمه‌های قدرتشان


در انتخابات پیش رو، سه قطب اصلی وجود دارند. 
۱- سلطنت طلبان دینی (هواداران آیت الله خامنه‌ای) 
۲- بنیادگراهای مدرن - دستۀ احمدی نژادی‌ها
۳- سبزها/اصلاح طلبان
دستۀ بندی بالا خیلی روشن است و نیازی نیست که برای درک آن هوش بالایی داشته باشیم. اما برای درک و فهمِ بهترِ این صحنه، لازم است تا به کُنه هرکدام از این سه و سرچشمۀ قدرتشان قطب دست پیدا کنیم تا شاید اینگونه بفهمیم کدام بازی برای آن‌ها درست‌تر است. 
دستۀ اول که تکلیفشان مشخص است. حرف نهایی در میان آن‌ها را ارادۀ ملوکانۀ آیت الله خامنه‌ای مشخص می‌کند. سنجشِ برد و باخت آن‌ها با سنجۀ نگاه ملوکانۀ ایشان امکان پذیر می‌شود. از این نظرگاه، بهترین شرایط این است که نامزدی بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند که دست آخر رئیس دفتر بیت رهبری در قوۀ مجریه باشد و نقش تدارکاتچی را بازی کند. پیش بینی‌ای که خاتمی هشت سال پیش کرده بود* و سلطنت طلبان دینی آن را در آیینۀ احمدی‌نژاد جستجو می‌کردند که البته با رودست وی روبرو شدند. آن‌ها برای رسیدن به آرمانشهر سلطنتی خود باید منتظر بمانند تا ببینند دو قطب دیگرِ این انتخابات چه بازی‌ای را پیش رو خواهند گرفت. اما هرچه باشد، آن‌ها یک نامزد دسته پایین و بله قربان گو را روانۀ میدان خواهند کرد. چه گزینه‌ای بهتر از ولایتی یا لنکرانی!؟ با این حال برد و باخت آن‌ها بستگی صف بندی دو قطب دیگر دارد. قدرت این جریان، در زر و زوری است که به واسطۀ تسلط بر حکومت در چنگ دارد و بویژه پس از خرداد ۸۸ مشروعیت سیاسی‌اش را نزد عموم شهروندان ایرانی از دست داده و تنها با زور و پول به حاکمیت خود ادامه می‌دهد. 
دستۀ دوم، بنیادگرایان مدرن، یک جریان نوظهور در صحنۀ سیاسی کشور هستند. جریانی که از یک طرف عوامگرایی [در واقع عوامفریبی] و قانون گریزی در مرکز سیاست‌ها و تصمیم‌های آنهاست، از طرفی طبق اطلاعات موثق، به لطف افزایش قیمت نفت در هشت سال گذشته و با کمک تحریم‌های جهانی که زمینۀ دلالی و رانت خواری را گسترش داد، ثروت عظیمی را در داخل و خارج از کشور ذخیره کرده‌اند. و طرف دیگر، به دلیل‌های زیاد، تصمیم دارند حساب خود را از سلطنت طلب‌های دینی جدا کنند. البته الگوی سیاست ورزی آن‌ها، مو به مو با الگوی سیاست ورزی حزب ناسیونال-سوسیالیست آلمان (نازی) همخوانی دارد. گزینۀ شمارۀ یک آن‌ها مشائی است. کسی که جانشین و خلیفۀ احمدی‌نژاد به حساب می‌آید. اما همانطور که در یادداشت «حضور خاتمی صحنه را به هم خواهد زد» گفتم، تنها شانس حضور کاندیدای اصلی آن‌ها در صورتی ست که گزینۀ اصلی سبزها/اصلاح طلبان پا به عرصۀ انتخابات بگذارد. تنها در این صورت است که حاکمیت به مشائی اجازۀ حضور خواهد داد. اما از آنجایی معتقدم الگوی سیاست ورزی آن‌ها الگوی نازی هاست و الگوری رهبری احمدی‌نژاد الگوری پیشوایی هیتلر است، حتمن باید منتظر یک تحور و آشوب از سوی آن‌ها باشیم. سرچشمۀ قدرت این دسته، بعلاوۀ ثروت زیادی که از راه اختلاس‌های و دلالی‌های ریز و درشت به جیب زده‌اند، بازی تبلیغاتی-رسانه‌ای است که همواره در مرکز سیاست ورزی آن‌ها بوده است. پروپاگاند و سرمایه گذاری روی افکار عمومی برای آن‌ها ایجاد قدرت کرده است الحق و انصاف آن‌ها در این بازی ماهر‌اند. 
دستۀ سوم، سبزها/اصلاح طلبان هستند/هستیم. ما سه گزینۀ اصلی داریم. موسوی، خاتمی و کروبی. از این میان دو تن از ما در زندان خانگی هستند. خاتمی هم تا کنون تمایلی برای شرکت در انتخابات نشان نداده است. او فرد باهوشی است. (طبیعی است که فردی که ۱۶ سال در راس صحنۀ سیاسی کشور حضور داشته و همواره به عنوان محبوب‌ترین یا یکی از محبوب‌ترین‌ها بوده است، باید آدم باهوشی باشد. شانس و اقبال به هیچ کسی همچین موقعتی را برای نزدیک به دو دهه نمی‌بخشد.) خاتمی می‌داند که برای درست کردن وضعیت اسفناک کشور، باید مشکل سیاست خارجی کشور را حل کند. برای این کار هم باید با شخص آیت الله خامنه‌ای درگیر شود. از آنجایی که خاتمی نه می‌خواهد مطیع آیت الله خامنه‌ای باشد و نه می‌خواهد با او درگیر شود، بعید است که نامزد شود. مگر اینکه تصمیمی بر خلاف رویۀ گذشتۀ خود بگیرد و به پشوانۀ اجتماعی و مردمی خود و جریان مطبوعش اعتماد کند و وارد میدان شود. پس روشن است که تا اینجای کار، ما سه گزینۀ اصلیمان را در صحنه نخواهیم داشت. همانطور هم که گفتم، حضور کاندیدای «بنیادگراهای مدرن» وابسته به حضور نامزد ماست. در غیر این صورت سلطنت طلبان دینی چند نامزد قد و نیم قد به صحنه می‌فرستند و در ‌‌نهایت هرکس که «نظرش به نظر ایشان نزدیک‌تر باشد» می‌تواند بر کرسی دولت بنشیند. احمدی‌نژاد در سال ۸۴ منطق این بازی را خوب فهمیده بود و با همین راهبرد توانست گوی سبقت را از دیگر رقیبان برباید. همانطور که دلِ آیت الله خامنه‌ای را ربود. 
انتخابات پیش رو، یک سه قطبیِ روشن است و هرکس بخواهد خارج از این سه قطبی عمل کند به بیراهه رفته است. برای همین به نظر من، حضور با نامزدهایی به جز نامزدهای سه گانه، _ موسوی، خاتمی، کروبی_ اشتباهی بزرگ و گیر افتادن در دام سلطنت طلبان دینی است. بنابراین نامزدهایی همچون آیت الله هاشمی، تا زمانی که بخواهند خارج از این سه قطبی حرکت کنند، بعید است که بتوانند سالم از این بازی خارج شوند. چرا؟ خیلی ساده است و الان می‌گویم. 
همانطور که گفتم، قدرت جریان اول در زر و زوری است که به واسطۀ تسلط بر حکومت در چنگ دارد. جریان دوم، بعلاوۀ ثروت زیادی که از راه اختلاس‌های و دلالی‌های ریز و درشت به جیب زده‌اند، از بازی تبلیغاتی-رسانه‌ای بیشترین بهره را می‌برند. احمدی‌نژاد در این کار خبره است و هرگاه که پشت می‌کرفون می‌رود _ به گفتۀ نماینده‌های مجلس_ همۀ دستگاه حاکم را نگران می‌کند که مگر دوباره آشوبی در مملکت راه نیاندازد. 
اما جریان سوم «مـا» تمام توانمان و سرچمشمۀ قدرتمان در پایگاه اجتماعی و مردمیِ جنبشی است که در شکل‌ها و صورت‌های مختلف در جامعه گسترده شده است. این نیرو چنان جدی بحساب می‌آید که هر از چندگاهی احمدی‌نژاد و حتی آیت الله خامنه‌ای هم به دنبال چنگ انداختن به آن هستند. بعد از چهار سال از انتخابات ۸۸، همۀ نامزدهای ریاست جمهوری مجبور به اعلام موضع دربارۀ انتخابات گذشته هستند. مشروعیت این جنبش چیزی است که با چهارسال سرکوب خیابانی و رسانه‌ای از بین نرفته است. اما امروز این جناح حاکم است که تمام تلاشش را می‌کند که با ترفندهای رنگارنگ مشروعیت خودش را ثابت کند. در چنین شرایطی، نامزدهای دیگر (بویژه منظورم هاشمی است) چنانچه بخواهند وارد میدان انتخابات بشوند، درحالیکه از هیچ کدام از این منابع قدرت سه گانه _که این سه قطبی را ایجاد کرده است_ بهره نبرند و آن را نمایندگی نکنند، از پیش بازندۀ انتخابات هستند.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر