۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

برچسب‌ها :

وقتی دیگه زندگی صمیمی نیست

قدیما، برای دیدار دوستای صمیمی، نیازی به تنظیم قرار قبلی نبود. دیدارها خودشون بوجود می‌اومدن. چشاتُ باز می‌کردی می‌دیدی بین دوستاتی.
حتی دور هم جمع شدنای خانوادگی هم همش آخر هفته‌ها نبود. درسته که یک مهمونیایی بودن که فقط‌آخر هفته بودن. ولی وسط هفته‌ها، دم غروب وقتی در‌حال‌ مشق نوشتن بودی، یهو‌ زنگ خونه به صدا در میومد می‌دیدی خاله و پسرخاله‌ها با یه هندونه زیر بقلشون پشت در واستادن. و این دیدارهای اتفاقی همیشه اتفاق می‌افتادن.
ولی حالا چی؟
انگار یک کسایی یک جایی نشستن و برنامت رُ دارن تنظیم می‌کنن که وسط هفته کار کنی و آخر هفته تفریح کنی. تفریحی که ازپیش تنظیم شده. آدم یاد چارلی چاپلین تو «عصر‌ جدید» می‌افته. حالا دیگه باید رفقای صمیمی‌ش رُ هم در زمانای تنظیم شده ببینه.
بدبختیِ  مضاعف اونجایی میاد سراغ آدم که نظمِ زندگیش به نظم جامعه‌ای که توش زندگی می‌کنه نخوره. جامعه‌ای که مثل ساعت دقیق و منظم و ساختارمند داره کار می‌کنه.
اون وقته که نه رفیقی می‌مونه و نه صمیمیتی.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر