۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه

من از آزادیِ ریحانه طباطبایی خوشحال نشدم
,

من از آزادیِ ریحانه طباطبایی خوشحال نشدم

از صبح بد جوری در فکر ریحانه طباطبایی بودم. اینکه رفیقت یک ماه تمام در سلول انفرادی باشد هنوز برایم عادی نشده است و هر وقت دوستی می‌رود انفرادی، حال و احوالم عمیقانه گرفته می‌شود.  برای هواخوری از کتابخانه آمدم بیرون. نشستم روی نیمکت از روی موبایل گوگل پلاس را باز کردم. بهمن دارالشفایینوشته بود: خبر خوب! ریحانه طباطبایی هم از اوین در آمد.  گیج و سردرگم شدم. باید خوشحال می‌شدم. ولی نبودم.‌‌ همان موقع یکی از دوستان ایرانی سرو کله‌اش پیدا شد و گفت چه خبر؟ خبر را بهش گفتم و او با صدای بلند خوشحالی کرد.

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

وقتی دیگه زندگی صمیمی نیست

وقتی دیگه زندگی صمیمی نیست

قدیما، برای دیدار دوستای صمیمی، نیازی به تنظیم قرار قبلی نبود. دیدارها خودشون بوجود می‌اومدن. چشاتُ باز می‌کردی می‌دیدی بین دوستاتی.حتی دور هم جمع شدنای خانوادگی هم همش آخر هفته‌ها نبود. درسته که یک مهمونیایی بودن که فقط‌آخر هفته بودن. ولی وسط هفته‌ها، دم غروب وقتی در‌حال‌ مشق نوشتن بودی، یهو‌ زنگ خونه به صدا در میومد می‌دیدی خاله و پسرخاله‌ها با یه هندونه زیر بقلشون پشت در واستادن. و این دیدارهای اتفاقی همیشه اتفاق می‌افتادن.ولی حالا چی؟ انگار یک کسایی یک جایی نشستن و برنامت رُ دارن تنظیم می‌کنن که وسط هفته کار کنی و آخر هفته تفریح

۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

ما کجا زندگی می‌کنیم؟
, , , ,

ما کجا زندگی می‌کنیم؟

صبح که از خواب بیدار شدم، ناگهان این خبر تلخ را دیدم:  «دختران موسوی و رهنورد بازداشت شدند.» ماجرای بازداشت هم خیلی تلخ بود. نرگس موسوی گفته بود: «یکی از آن مرد‌ها که من قبلا سر کوچه اختر هم دیده بودمش، دستش را بلند کرد که بزند زیر گوش من.» هرچند که مقاوت و روحیۀ مثال زدنی‌ای داشت و در همان گفتگو با کلمه گفته بود: «من، فرزند میرحسین موسوی، مصمم‌تر از قبل پیگیر حق پدر و مادرم خواهم بود» اما باز هم این ماجرا تاثیر عمیقی داشت. حال عجیبی پیدا کردم که توصیف بر نمی‌دارد. امتحان هم

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

یک ملت در حبس و حصر است؛ بشکنیمَ‌ش
,

یک ملت در حبس و حصر است؛ بشکنیمَ‌ش

«این‌ها آتش زیر خاکسترَن... [ارتباط] این‌ها را از مردم به کلی قطع کنین!درب خانۀ این‌ها باید بسته بشه، رفت و آمد ها باید محدود بشه. نتونن پیام بدن. نتونن پیام بگیرن. تلفنشون باید قطع بشه. اینترنتشون باید قطع بشه. تو خونۀ خودشون باید زندانی بشن... » این‌ها حرفهایی‌ست که احمد جنتی دو سال پیش گفت. البته دربارۀ موسوی و کروبی. ولی پس از گذشت دو سال باید از خود بپرسیم آیا فقط میرحسین و کروبی در «حصر» هستند؟ آیا این فرمان‌هایی که جنتی [البته بی شک از جانب آیت‌الله خامنه‌ای] به دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی می‌دهد، امروزه

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

آیا زندانیِ سیاسی مهم است؟
, , ,

آیا زندانیِ سیاسی مهم است؟

محمد در فیسوکش نوشته: «آیا تنها به این دلیل که زندانی سیاسی داریم، باید نسبت به سرنوشت ۷۷ میلیون ایرانی بی‌تفاوت باشیم؟؟! آیا باید سایر عرصه‌ها و فعالیت‌ها را معطوف به این موضوع کنیم و تمام تلاشمان را صرفا «صرف زندانیان سیاسی کنیم؟ زندانیان آزاد می‌شوند، ولی ما برای بهبود اوضاع چه کرده‌ایم؟ در تمام این چند دههٔ گدشته، ما زندانی سیاسی داشته‌ایم، اما آیا تلاش‌ها و کوشش‌ها در عرصه‌های دیگر متوقف شده است؟ مگر نه این است که که دوستان ما را در زندان افکنده‌اند که جلوی فعالیتشان را بگیرند؟ پس فرق ما با آن‌ها که در

۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

گزارشِ گزارک‌ها: از ارمیا تا فروشِ پایان نامه
, , ,

گزارشِ گزارک‌ها: از ارمیا تا فروشِ پایان نامه

 در ادامۀ گزارک* نویسی‌ها، اینبار گزارکی از فاطمه را می‌ذارم:    «کامنتهای صفحهٔ فیس‌بوک آکادمی گوگوش را می‌خوانم و لبم را می‌جَوم. این مردم چه مرگشان است؟ هر هفته، چند هزار نفر، می‌ریزند پای عکس‌های دختر محجبهٔ امسالِ آکادمی، ارمیا، و فحش و لعنت بارش می‌کنند. این بار داستان بد‌تر است. دخترک امشب گفت شوهرش آلمانی است و خانوادهٔ شوهرش با این‌که مسیحی‌اند، خیلی اهل تساهل‌اند و حجاب داشتنش را پذیرفته‌اند و دوستش دارند. امشب، بیشترِ کامنتهای مخالف او پای عکسش یک مضمون دارد؛ بهش گفته‌اند تو گه خورده‌ای که هم حجاب داری و هم آواز می‌خوانی. لجن‌مالش

۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

گزارشِ شبکه‌ها / مدعیان اصولِ بی فروغ
,

گزارشِ شبکه‌ها / مدعیان اصولِ بی فروغ

تلاش می‌کنم از این به بعد گاه و بی‌گاه گزارک‌هایی* که دوستان در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارند را در وبلاگم بازتاب بدم. بویژه از فیسبوک و گوگل+ . گاهی نوشته‌هایی می‌بینی که بسیار ناب‌هستند، اما در یک حلقهٔ کوچک گیر می‌کنند و فراتر نمی‌روند. هرچند که شبکه‌های اجتماعی انحصارِ نوشتن و بیان کردن را از دستان ‌نویسنده‌ها و شخصیت‌های حرفه‌ای برون آورده و بازیگران تازه‌ای را وارد کرده‌است، اما ساختار این شبکه‌ها (بویژه فیسبوک) از  انتشار آن مطالب در بیرون از حلقهٔ دوستان فیسبوکی آدم‌ها را با مشکل روبرو می‌کند. بالاخره هم امتیازی که بدست می‌آوریم کامل نیست و

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

فوکو خوانی
,

فوکو خوانی

این‌ها بخش‌هایی‌ست که پس از دوباره‌خوانیِ «مراقبت و تنبیه» و با توجه به تجربهٔ عینی‌ای که در این مدت بر ما گذشته است نظرم را جلب کرد. اینبار اما متن اصلی به زبان فرانسه را خواندم که پنجره‌های‌ تازه‌ای به رویم باز کرد و می‌خواستم با دیگران هم در میان بگذارم: * باید ایدهٔ جرم و ایدهٔ مجازات ارتباطی محکم با یکدیگر بیابند و «بدون وقفه در پی هم آیند... اگر شما این چنین زنجیرهٔ ایده‌ها را در ذهن شهروندانتان شکل دهید، آنگاه می‌توانید از اینکه آنان را هدایت کرده و اربابشان شده‌اید برخود ببالید. مستبدی ابله با

۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

دربارۀ یادداشتِ حمزه غالبی
, ,

دربارۀ یادداشتِ حمزه غالبی

۱ یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که یک روز صبح متوجه شده است که دو ماشین از نیروهای امنیتی جلوی خانه‌شان توقف کرده‌اند. می‌رود دوش می‌گیرد و لباس می‌پوشد و سرکارش نمی‌رود. می‌نشیند تا نیروهای امنیتی بیایند و ببرندش اوین. چرا راه دور برویم. ماجرای بازداشت خودم تعریف کردنی‌تر است. ظهر روز شنبه ۲۶ خردادماه ۱۳۸۸، تلفنی نا‌شناس به من زنگید و فردی که پشت خط بود گفت که از برادران اطلاعات است و می‌خواست که فوری یک جا باهم قرار بگذاریم. من نمی‌دانستم از طرف وزارت اطلاعات نیست. چون در چند روز گذشته‌اش مدام از طرف اطلاعات
Pages (26)1234567 >