۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

برچسب‌ها :

آیا آنها جاسوسند؟/ پاسخ دوم

آخرین اردوی شاخۀ جوانان مشارکت - اصفهان
 دوست عزیز
من امروز بعد از بیش از ۱۲-۱۳ سال که دائم فعالیت سیاسی میکنم، وقتی به گذشته ام نگاه میکنم و میخوام ببینم که چه کاری کردم و چه تغییری ایجاد کردم، چیز زیادی نمی بینم. من فقط تو این همه ی عمرم تو دو تا چیز نقش مستقیم داشتم. اول تشکیل مجل دانش آموزی بود. و دوم همین رنگ سبز. اگر تو این سالها هر روز به این میخواستم فکر کنم که چه تغییری ایجاد کردم، شاید بیشتر سرخورده می شدم. شاید اصلا به جایی نمی رسیدم که یک روز با دوستانم ایران رو سبز کنیم. و من فکر میکنم این برای تمام دوران فعالیت سیاسی من تا اینجا کافی است. هرچند که هیچ گاه فکر نمی کردم این کارها رو بتونم بکنم. اینها رو گفتم برای اینکه بهت بگم تو این مدت چیزی که من یاد گرفتم «آهسته و پیوسته رفتن» هست که تو زندگی من همیشه جواب داده.
در مورد اعتقاد گفتی!


من فکر میکنم هیچ اعتقاد، باور و هدفی بزرگتر از دستیابی به حقیقت، و تلاش برای یک زندگی آزادانه و کمک برای دسیابی به عدالت نیست. ما برای اینها داریم تلاش میکنیم. توی این سالها بارها و بارها شده که به مسیری که داشتم شک کردم. به اینکه من تمام کسانی که همراه با هم داریم مبارزه و تلاش میکنیم چقدر به حقیقت نزدیکیم. هر بار که به بن بست رسیدم، به اتفاقهایی که دور رو برم می افتاده نگاهی کردم. مثلا ظلمی که به مردم در زمان۱۸ تیر شد. قتلهای زنجیره ای که آدمهای بیگناهی رو فقط به جرم داشت عقیده کشتند. روزنامه هایی که به جرم گفتن حقیقت تعطیل کردند و جوونهای روزنامه نگاری که بیکار شدند. ظلمها و کلاهبرداریهای اقتصادی ای که با مردم کردند و هروقت ما اونها رو افشا کردیم جوابمون زندان و ردصلاحیت و محرومیت از تحصیل بود. و امروز! خواستیم رییس جمهوری که کشور رو داشت ورشکسته میکرد (که الان هم متاسفانه کرده) عوض کنیم. که عوض کردیم اما رای مون رو دزدیدن. فریاد زدیم «رای من کو» با زندان و گلوله جوابمون رو دادند. مسلمون ترین آدمها رو به جرم ضد دین بودن مورد ظلم قرار دادن. اینها چیزهایی هست که من می بینم و میفهمم که راهم درسته. حرفت رو قبول دارم که باید اعتقادمون رو به کاری که انجام میدیم بیشتر کنیم. باید به طور مداوم خودمون و کارهامون رو اصلاح کنیم. اما نباید فراموش کنیم که راهمون نسبت به اونهایی که جلو ما ایستاده اند، راه درسته.
در مورد جو بی اعتمادی که بین بچه ها متاسفانه راه افتاده، باید بگم این تنها نگرانی تو نیست. من هر روز زمان زیادی رو صرف گفتگو با بچه هایی که در همه جای کشور هستند میکنم. همه از این وضعیت نگرانیم. اما الان برامون روشن شده که کودتاگران، برای اینکه ما رو از هم جداکنند، بهترین راه رو این دیدند که جو بی اعتمادی رو بین ما گسترش بدن و متاسفانه تا چند وقت پیش تا حدودی موفق بودن.کلی دروغ و کلی صحنه سازی کرده بودند برای اینکه ما به هم شک کنیم. اما بچه ها متوجه این قضیه شدند و روشهای اونها رو شناسایی کردند. ما بهترین راه رو این دیدیم که اولا خودمون احتیاط کنیم. و دوم اینکه مرز بین احتیاط و بدبینی رو روشن کنیم. اگر ما به همه بد بین بشیم دیگه کسی برای همکاری نمی مونه.
و سوم اینکه کسایی رو که ظالمانه بازداشت شدند و یا بازجویی شدند رو کمتر در معرض اطلاعات کارهای خودمون قرار بدیم تا روی اونها هم فشار نیاد.
خواهر کوچکم
به دور و برت نگاه کن. هجم تغییری که در خانواده ها ایجاد شده رو نگاه کن. ببین امروز مردم چقدر باهم، هم عقده تر شدند. هرچند که اون رو باصدای بلند نمی تونن بیان کنن. اما به هم نزدیک تر شدند. فقط به خودمون که فعال سیاسی هستیم نگاه نکن. وضعیتی که برای ما پیش اومده طبیعیه. چون ما انتخاب کردیم که در صف اول مبارزه کنیم. اما فکر میکنم تو هم با من عم عقیده باشی که بعد از جنبش سبز، شکاف بین نسلی جوونها و پدر و مادرهاشون خیلی خیلی کمتر شده. اگر جبش فقط همین یک دستاورد رو داشته باشه، به نظر من موفق بوده
در آخر هم یک تفال برات به حافظ زدم که امیدوارم راهگشا باشه
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد/ که چند سال به جان خدمت شعیب کند
سبز بمانی
روح الله
... ... ...
این دومین پاسخ من به نامۀ یک دوست ناشناس بود. او پرسشهایی مطرح کرده  بود که بی شک حالا در ذهن بسیاری از شما دوستان هم هست. من فقط در حد یک ایمیل کوتاه پاسخ دادم. اما گفتم بد نیست شما را هم در جریان بگذارم

4 دیدگاه:

  1. سلام.
    تعریفی ارائه نشده بود که بخواهد مخدوش باشد جوان!
    --
    خانه جدید مبارک

    پاسخحذف
  2. سلام
    ممنونم که اومدی وبلاگم
    قبلا هم کوچت رو دیده بودم رئیس (تو همیشه رئیس مایی)
    دلم برا همه بچه ها به خصوص روح الله شهسوار تنگ شده
    دلم حتی برای خودم هم تنگ شده.
    اینجا تنهایی از سر و کولمون بالا میره
    حالا غربت که دیگه...
    ولی باور کن اینجا تو سرزمین مادری باز هم تنهاییم
    این روزها اگر چیزی می نویسیم با چشمای اشکالود و بغض های گره کرده ست.
    روح الله مهدی گیلانی فرشاد و حسین و... و صد البته آقای شیردل روزگاری شیرین بود.
    ای کاش فرصتی بود تا خودمون و اتفاقاتی که به وجود آوردیم و نحوه ی مدیریتشون رو (حداقل قبل از این انتخابات و بعد...) نقدی بکنیم و ببنیم چه کردیم و چه می کنیم و چه باید بکنیم؟
    *ما که نمی تونستیم بیش از اینها که خواستیم بخواهیم*

    پاسخحذف
  3. سلام. خوبید؟ خوشجالم که دوباره می بینمتان. اگرچه نمی توانم کنجکاوی ام را پنهان کنم در مورد حضورتان در اروپا. نمی نویسید آن جا چه می کنید؟ البته اگر نقض حریم خصوصی تان نیست. :) امیدوارم سلامت و موفق باشید هرجا که هستید.
    - نیم نگاه

    پاسخحذف
  4. سلام اخوى.
    ممنون از اينكه هنوز هم دل در گرو ميهن دارى.
    به شخصه، نقدى به نوشته هات ندارم، جز اينكه محبت كنى و يه كم با دقت بازبينى‌شون كنى كه خداى ناكرده مشكل نگارشى و اغلاط املايى نداشته باشن.
    زياده عرضى نيست،
    مخلص برادر

    پاسخحذف