۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

برچسب‌ها :

سیاسی بودن! جواب نامه ی اول

 دیروز نامه ای که یکی از دوستان برایم فرستاده بود اینجا گذاشتم. همونطور که گفته بودم جواب خودم رو براتون میذارم. اما لازمه از دوستانی که تو وبلاگ و فیس بوک «دیدگاه» ها شون رو گذاشتند و یا ایمیل برام فرستادند تشکر کنم. 
پاسخ:
...
سلام
ببخشید که من نمیتونم الان جوابت (کامل) رو بدم. چون اصلا اسمت رو یادم نمیاد (که البته این از مشکل کمبود حافظه ی من هست احتمالا) البته چهره ها هیچ وقت از خاطرم نمیره.
اما خلاصه اگه بخوام بگم:
اول اینکه دوست عزیزم، سیاسی بودن اصلا عیب نیست و اتفاقا اگر بخوایم عیبی برای مردم پیدا کنیم این هست که سیاسی نیستند. همیشه اما اونهایی که میخواستند قدرت رو از دست مردم بگیرند، بهترین کار رو این دیدند که سیاست و سیاسی بودن رو بد جلوه بدن. برای همین هم هست که احتمالا منظور تو از سیاسی بودن، حقه باز بودن هست.
نه! من حقه باز نبودم. اما سیاسی بودم و هستم. و تو هم که میومدی ستاد، سیاسی بودی. چون داشتی برای سرنوشت زندگی خودت تلاش می کردی. برای اینکه قدرت سیاسی رو در دست داشته باشی. رییس جمهوری داشته باشی که به خواسته های تو نزدیک باشه و برای زندگی تو مفید تر باشه. آره! به این معنا من و تو سیاسی هستیم و این معنای درست سیاسی بودن هست. نه اون چیزی که جضرات تبلیغ می کنند. برای اینکه حال مردم رو از سیاست به هم بزنند. بفرستنشون تو خونه هاشون و بعدش خودشون هر کاری که دلشون خواست انجام بدن. نتیجش اینه که ما بعد از مدتی از خواب بیدار میشیم و می بینیم که چه بلایی سرمون اومده.
دوم اینکه رفتن من سیاسی بود. به چند دلیل. یکی اینکه تو ایران مثل خیلی از دوستانم که الان زندانی هستند، اسیر بودم. دوم اینکه من برای تحصیل و کشف بخشی از حقیقت در حال تحصیل هستم. فکر میکنم خیلی از کارهایی که من تو ایران می کردم، الان خیلی از بچه ها بهتر از من انجام میدن. من نیاز داشتم که بیشتر بدونم. بیشتر بخونم و بیشتر یاد بگیرم. نمی خواستم و نمیخوام فقط یک فعال سیاسی باشم که دنیا رو نمیشناسه. می خوام از گنجینه ی دانش بشری برای پیشرفت کشورم، مردمم و خودم استفاده کنم. و الان می فهمم که چقدر چیزها هست که من باید یاد میداشتم و نداشتم.
دلالیل شخصی و خیلی غیر سیاسی دیگه ای داشتم که نمی تونم اینجا توضیح بدم.
اما میخواستم بدونی که الان همه ی مردم سیاسی هستند سیاستی که از احساسات انسانی دور باشه برای من معنایی نداره.
برای همینه که عاشق همه ی شماها هستم. شماهایی که شاید نمیشناسمتون
اگه برای دوستان پرسشهایی مثل این پرسش تو مطرح هست می تونی از طرف من این چند خط رو بهشون بدی. چون فکر میکنم همه ی بچه ها حق دارن که بدونن.
سبز بمانی
روح الله

...
متن نامه ی اول دریافتی

سلام
    اسم «یو»* رو که میشنوم یاد خیلی چیزها می افتم. یاد شادی
 هامون. یاد غم هامون، یاد ستاد۸۸، یاد کوه، یاد اومدن ابتکار، خاتمی، موسوی، یاد خریت هامون، ببخش  اینجوری می حرفم؛ اما ...ـ
چرا رفتی!؟ چرا نموندی؟
با ... حرف میزدم. ازش پرسیدم چرا  شهسوار رفت؟ یه چیزایی گفت که توجیه نشدم. میخوام خودت بگی. بگو چرا رفتی؟ این بی انصافی نیست!؟
نذار واقعا فکر کنم «یو» سیاسی بودی و ما همه احساسی.
نذار اشتباه کنم و دیگه هیچی رو باور نکنم
بگو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*(منظور در اینجا همون «تو» هست)

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر