۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

برچسب‌ها : , ,

چرا سراج برگشت؟

اولین واکنشی که بسیاری از دوستان (چه دوستان مهاجر و چه عزیزان در وطن) پس از بازگشت ناگهانی سید سراج‌الدین میردامادی به ایران بیان می‌کردند این بود که «چرا؟» چرا سراج برگشت، درحالیکه می‌دانست که زندان سنگینی در انتظارش است؟ 
او که می‌دانست که حاکمیت برای زهر چشم گرفتن از بسیاری از مهاجران سبز که پس از انتخابات خرداد ۱۳۹۲ هوای بازگشت به خانه دارند، او را در شرایط سختی قرار خواهد داد، پس چرا برگشت؟ 
هرگاه که در جمعی قرار می‌گرفتم و یا آشنایی را می‌دیدم، هموار با این گونه پرسشهای آنان روبرو می‌شدم و تعجب می‌کردم که چطور هنوز برخی از دوستان هرچند که چند سالی است که با سراج نشست و برخاست می‌کنند، اما هنوز او را نمی‌شناسند و فلسفه‌ی زندگی او را درک نکرده‌اند!؟ 


اگر می‌خواهیم منطقِ بازگشت سراج را بفهمیم، باید با فلسفه‌ی زندگی او آشنا شویم و اگر می‌خواهیم این را بفهمیم باید با فرهنگ زندگی بچه‌های جبهه و جنگ آشنا شویم. 
پس از چند سال افتخار دوستی و رفت و آمد با سید سراج‌الدین میردامادی، باور دارم که او با همان روحیه‌ای به ایران برگشت که در دهه‌ی ۱۳۶۰ و در سن نوجوانی پا به جبهه گذاشت؛ به همین دلیل هنگامی گفت دارم می‌روم، من ذره‌ای تعجب نکردم؛ بلکه بهش برای این تصمیم شجاعانه تبریک گفتم. 
او نمی‌توانست و نمی‌خواست بیش از این تماشاگر صحنه‌ی سیاست باشد. او مرد میدان بود و اکنون نیز به میدان برگشته است. تا آنجایی که من سراج را می‌شناسم، او بیش از اینکه برای خود جایگاه روشنفکری قایل و به دنبال رهنمود دادن به دیگران باشد، خودش در کنش و عمل همیشه پیشقدم است.  همان اندازه که اهل مدارا است، روی باورهای خود نیز پایدار می‌ماند. از اصلاح باورهای خود نمی‌هراسد، اما هر روز هم تغییر موضع نمی‌دهد. برای اینکه سراج را قانع کنید که اشتباه فکر می‌کند، کار سختی در پیش دارید. اما از لحظه‌ای که احساس کرد نظرش نادرست است، دیگر لجبازی نمی‌کند.
با همین ویژگی‌های فردی، او به این نتیجه رسیده بود که اگر برنگردد، به تماشاگرِ محضِ صحنه‌ی سیاستِ ایران تبدیل خواهد شد. شاید  بسیاری از ما مهاجران با این وضعیت مشکلی نداشته باشیم. اما تماشاگر شدنْ انتخابات سراج نبود و به همین دلیل برگشت. 
او چه در دوران جنگ، چه در دوره‌ی فعالیت‌های دانشجویی‌اش و چه در دوره‌ی پسادوم‌خرداد، در قلب تحول‌های سیاسی بود. او در تمام این سال‌ها در ساختن تاریخ کشورش نقش درجه اول داشت؛ با همه‌ی اینها، و پس از تجربه‌ی ارزشمند ۱۰ سال زندگی در اروپا و جست‌وجوگری در چهارگوشه‌ی زمین، تصمیم گرفت به قلب تاریخ برگردد. همچون زرتشت که از کوه به شهر و همچون محمد که از غار به جامعه بازگشتند. 


برای سراج، فعالیت سیاسی یک حرفه نیست، بلکه کنشی در راستای یک باور است. به همین دلیل در این سالهای اخیر زندگی در فرانسه، برخلاف تصور عمومی، زندگیِ سخت و شرافتمندانه‌ای را پشت سر می‌گذاشت. در این مدت بسیار شنیده‌ام که دوستان در مدح سراج می‌گویند : «او آسایشی را که در فرانسه داشت  رها کرد و به ایران برگشت.» به نظرم این دوستان ناآگاهانه ارزش ۱۰ سال زندگی سخت و شرافتمندانه‌ی دور از وطن سراج  را زیر سوال می‌برند. نمی‌خواهم وارد جزئیات زندگی سختی که بسیاری از مهاجران سیاسی در اینجا تحمل می‌کنند، بشوم. همین اندازه اشاره می‌کنم که سراج از شرایطی سخت در فرانسه، به شرایطی سخت‌تر در ایران پاگذاشت . اینطور نبود که خوشی زیر دلش زده باشد و بخواهد چند سالی ماجراجویی کند. بلکه او درد دیگری دارد که با این سنجه‌ها نمی‌شود اندازه‌گیری کرد. او از بچه‌های جبهه است و روحیه‌ی منفعلانه ندارد.
 او به نقش فعالانه‌اش در تحول تاریخی ایران بازگشت. 
این یادداشت را به مناسبت تولدش نوشتم. دمش گرم. 
یک روز پاییزی پس از ورزش


بهار ۱۳۹۰ سفر به شهر گرونبل در شرق فرانسه

فوتبال

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر