۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

برچسب‌ها : ,

رابطۀ اسید پاشی با پیشنهاد خاتمی


این نظر یکی از دوستان هست که در فیسبوک منتشر شده.* هرچند که خیلی ساده و خودمونی هست، سخن پر مغزی هست و فکر کردم خوب باشه که اینجا هم  بازنشر کنم**

و اما نظر:
یک نفر رفته است اسید پاشیده به صورت یک دختر و تمام زندگی و آینده او را نابوده کرده است. حالا که وقت تلافی (دقیقا با همین مفهوم) شده است، آدم‌ها راه افتاده‌اند که ببخش و بی‌خیال شو. در همین روزها، یک نفر آدم سیاسی هم پیشنهاد داده مردم و حکومت، بابت اتفاقات دو سال اخیر، یکدیگر را ببخشند (البته با قیدهای دیگری که ذکر کرده). حالا همان آدم‌ها که به آمنه دستور (از پیشنهاد و خواهش گذشته) می‌دهند که آن مرد را ببخش؛ آمده‌اند وسط که ما باتوم خوردیم و زندان رفتیم و نمی‌توانیم ببخشیم و اصلا چیزی برای بخشیدن وجود ندارد.
داستان به همین سادگی است. مرگ خوب است برای همسایه. من باتومی که خورده‌ام را نمی‌بخشم؛ اما تو از دست رفتن زندگی‌ات را ببخش. اگر تو نبخشی، نماد همه خشونت‌های روی زمین هستی؛ اما اگر من انتقام بگیرم، آزادی‌خواه و دمکرات هستم.

پی‌نوشت: آن‌کس که بچه‌اش را از دست داده، قبل‌تر گفته بود که حاضر است در ازای آزادی زندانیان سیاسی، از خون بچه‌اش بگذرد
*      فیسبوک علاوه بر همۀ خوبی هایی که داره، چند تا بدی داره. و اون هم این هست که مطالب منتشر شده در آن، اولا خارج از فیسبوک قابل دسترس نیست. دوما چیزهایی مثل همین کامنتها ویا استاتوسها به مرور زمان از بین می رن. یعنی بایگانی نداره. سوم هم اینکه امکان جستجو در فیسبوک وجود نداره. همۀ اینها باعث میشه تا ماندگاری «واژه» ها و سخن ها در فیسبوک، کمرک باشه.
*   این دو ستارۀ دوم رو در آغاز نوشتن این یادداشت گذاشتم که چیزی رو در پانوشت یادآوری کنم. اما الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر