۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

برچسب‌ها :

راستی میدونین الان میرحسین نگران چه کسی ست؟

پیرمرد چشم براه میرش هست
الان که دارم این یادداشت رو می نویسم، موقع اذان صبح هست. اتفاقی افتاد که این پرسش به ذهنم رسید: «الان میرحسین به چه کسی فکر می کنه؟» برای چه کسی بیشتر از همه نگرانه؟
برای دخترهاش که بیش از دوهفته هست از پدرشون خبر ندارن؟ همون دخترایی که هر روز میرن پشت اون دیوار آهنی و با همۀ بی احترامی هایی که بهشون میشه، بازهم منتظرن که از خونۀ پدری نوری به بیرون بزنه. حتما دل میرحسین برای اونها تنگ شده. اما باید کس دیگه ای هم باشه که بیشتر از اونها میرِ ما نگرانش هست.
حتما دلش برای نوه هاش هم تنگ شده. همون نوه هایی که چند روزی رو تو کوچۀ بن بست دلشکسته قدم می زدن تا شاید بابابزرگ بیاد و در رو باز کنه و بقلشون کنه. اما شاید خیلی نگرانشون نباشه. چون بالاخره پدر و مادرشون هنوز در کنارشون هستن.
می دونم که برای میلیونها میلیون فرزند سبزش که در سرتاسر دنیا دلنگرانش هستن، دلش تنگ شده. برای همون هایی که هر یاحسین که میگن و میشنون و می بینن، ناخودآگاه یک میرحسین به زبونشون جاری میشه.
می دونم که دلش برای کتابای کتابخونه و قلموها و بومهای نقاشیش هم تنگ شده.
 راستی  گلهای باغچه رو کی آب میده؟ رهنورد اون گلها رو خیلی دوست داره. نکنه وقتی برگردن خونه گلها پژمرده شده باشن؟ این مامورای امنیتی که خونه رو اشغال کردن بعیده همچین چیزایی حالیشون بشه.
حتما نگران فرهنگستان هنر هم هست. معلوم نیست بعد از میرحسین چه بر سر اون فرهنگستان بیاد.
احتمالا دلش برای حمزه غالبی غرغرو و شورشی هم تنگ شده. برای بهشتی ها و امیرارجمند هم همچنین. 
معلومه که نگران وضعیت حاج احمد هم هست. راستی حاج احمد! اگه تو بودی میذاشتی میرحسین نمون رو ببرن؟ 
حتما دلش برای سایت «کلمه» هم تنگ شده و نگرانه که کارش رو مثل قبلا خوب انجام میده یا نه!؟
می دونم که خیلی نگران جوونهایی که بعد از 25 بهمن بازداشت شدن هست. وقتی میرحسین بود، همه دلشون به اون خوش بود. اما الان که خودش نیست...
ولی یک کسی هست که «میر» بیشتر از همه برای اون دلنگرانه. پیرمردی که هنوز چشم انتظاره که پسر خنده روش بیاد خونه و دستش رو ببوسه و یکم باهم آذری اختلاط کنن.
حتما تو این ساعتها، مهندس سر نماز داره از خدا می خواد که به پیرمرد صبر بده. امیدواره که اطرافیان هنوز بهش نگفته باشن که پسرش اسیر شده. آره! پسرش که نخست وزیر جمهوری اسلامی بوده، الان به دستور مقام معظم رهبری گروگان گرفته شده. و میرحسین دوست نداره که پدرش بفهمه که اون به دستور همشهریش اسیر شده. دل پیرمرد نازکه و زود میشکنه. و مهندسِ نقاشِ ما، نگران دلِ پدره. داره دعا می کنه. منم دارم باهاش دعا می کنم
امن الیجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء



1 دیدگاه: