فکر می کردم دور بودنم از فیس بوک بیشتر از اینها طول بکشه. اما خوب به دلایلی راه بسته گشوده شد. بیشترین دغدغه ای که من رو از فیس بوک دور کرد، روزمرگی ای بود که در این فضا دچارش شده بودم. همش به اشتراک گذاشتن فلان لینک یا دیدن فلان خبر. خوب اینها رو که می شه تو همون سایتهایی که لینکش داده شده و چند تاشون هم بیشتر درست و حسابی نیستن دید. خلاصه اینکه کمی این مسئله اذیتم می کرد. وقتی بیشتر فیس بوک رو نگاه می کردم می دیدم که از تولید مطلب و پیام توسط مشترکین خبری نیست و یا اگر هست خیلی کمه و بیشتر آنچه که در این فضا می گذره چرخش اطلاعات دیگران هست. البته چرخش اطلاعات بد نیست و خیلی هم فایده های زیادی داره. و اصولا برای همین هست که بعضی ها فیس بوک رو فیلتر کردن. اما من از خودم انتظار بیشتری داشتم. به خودم وقت دادم تا بفهمم از فیس بوک چی می خوام. خوب آنچه را دنبالش بودم یافتم و الان در خدمت حضرت فیس بوکم. (درواقع حضرت فیس بوک در خدمت منه)
و یافته ها:
اول اینکه فیس بوک محلی هست برای انتشار و گسترش یادداشتهایی که در وبلاگم می نویسم. شاید مهمترین ثمرۀ این غیبت صغری کشف دوبارۀ وبلاگم بود. جایی که معرکه هست. اونهایی که دوران وبلاگ نویسی رو تجربه کردند می فهمند چی میگم. دیگران رو نمی دونم. وبلاگ من با بهترین خاطرۀ زندگی ام گره خورده است. درست شش سال پیش. و فراز و فرود پیوستۀ این خاطره تأثیر مستقیم بر روز ولاگ نویسی من داشته است. اولین وبلاگم شهرایاران در همان روزها زاده شد و این دومین وبلاگم که البته دنبالۀ همان اولیست، با تحولی در همان خاطرۀ پیوسته، راه وبلاگ قبلی را ادامه داد.
تولید پیام مهمترین دغدغۀ من در این روزهاست که وبلاگ بهترین جا برای آن است.
و دوم دلیل حضورم در فیس بوک، با خبر شدن از احوال شما دوستان عزیزم هست.
البته در ستون سمت چپ وبلاگ جعبه را قرار دادم برای اینکه نظرهای کلی خودتان را در آنجا بگذارید. یک چیزی شبیه همان دیوار فیس بوک. برای نظر دادن در مورد هر یادداشت هم لطفا به پایان هر یادداشت بروید و در همان جای سنتی نظر بگذارید تا هم من و هم دیگر خوانندگان گیج نشویم.
به سراغ من اگر می آیید، به وبلاگم بیایید
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر