به نام خدا
جناب آقای توکلی
نامه ای که به آقایان خاتمی و موسوی نوشته بودید، حاوی برخی نکاتی بود که به خود این آقایان چندان ربطی نداشت و بیشتر هواداران این دو عزیز را مورد هجمه قرار داده بود. (بویژه جوانان) از آنجایی که تا پیش از این بنده و بسیاری از اصلاح طلبان، شما را جزو رقبای منصف و با اخلاق خود به شمار می آوردیم، اما محتویات نامۀ شما بیم آن را داد که یا ما تا کنون پنداشت واژگونی از شخصیت شما داشته ایم، و یا شما در این نامه به دلیل اطلاعات ناصحیح، راهی ناصواب را برگزیده اید.
یکم:
هرچند که معمول است در انتهای هر نوشته نتیجه گیری شود، اما شما در نامه تان از همان ابتدا نتیجه گیری کرده بودید که این «جریان موسوم به سبز» چهار ویژگی دارد. به آن ویژگیها نمی پردازم و یک راست به عنوان یکی از شهروندانی که افتخار داشتن سهمی کوچک در این جنبش را داشته ام سروقت پاسخ ها می روم.
برخلاف تصور ناروای شما، این جنبش ( و نه فقط جریان) کاملا منطبق با آرمانهای انقلاب است. مگر نه اینکه انقلاب اسلامی پدران ما واکنشی بود به خود رایی ها و سانسورها، بی قانونی ها، بر باد دادن آبرو و عزت ایرانیان. درد ما هم همین هاست. آیا شما دیشب سخنرانی رییس جمهور را در سازمان ملل ندیدید؟ اگر این آقا میرود برای اینکه برای هیچکسان سخنرانی کند، خوب اصلاً چرا می رود. «خود گویم و خود خندم و من مرد هنرمندم». میلیونها ایرانی در زیر گوش شما فریاد می زنند ما این رییس جمهور را نمی خواهیم اما عجب است که شما نمی شنوید. یاد داستان کتاب تعلیمات دینی دبستان می افتم که مشرکان مکه برای اینکه صدای پیامبر (ص) و پیروانش را نشنوند پنبه در گوشهایشان می گذاشتند. مگر نه اینکه ما انقلاب کردیم که جلو عوام فریبی شاه را بگیرم. مگر شاه و اشرف چه می کردند. عکسهای خود را در حال نوازش یتیمان منتشر می کردند، در حالی که بدون اینکه از مردم اجازه بگیرند پولهای کشور را صرف کارهای بعضاً ناصواب می کردند. حالا مگر آقای احمدی نژاد چه می کند. چه کسی به ایشان اجازه داده است بدون اجازۀ مردم به کشورهای دیگر وامهای میلیاردی بدهد. در حالی که ما جوانان این مملکت مشکل اشتغال و هزاران مشکل دیگر داریم. مگر امام روز 12بهمن نگفت این مردم حق دارند به آنچه که پدرانشان گفته اند اعتراض کنند. آیا اینها را فراموش کرده اید؟ آنوقت ما را متهم می کنید که جنبش ما با مبانی انقلاب سازگار نیست؟ این از مبانی انقلاب...
منظورتان را از عبارت «از پشتيباني بيگانگان مخالف اسلام، استقلال ايران و مسلمانان جهان برخوردار است» را متوجه نمی شوم. این عبارت واژه به واژه مبهم است. پشتیبانی بیگانگان؟! کدام پشتیبانی؟ شما دلیلی برای آن دارید؟ آقای خاتمی از طرف آنها پشتیبانی می شود یا آقای موسوی؟ اگر منظورتان نشان دادن عکس ندا و ترانه و سهراب است، خوب به برادرانتان نامه بنویسید که مردم را در کوچه و خیابان نکشند تا دستاویزی برای به قول شما بیگانگان نشود. ما چه گناهی کرده ایم که عده ای در این کشور خود را بر جان جوانهای پاک این سرزمین ولی می دانند و خون آنها را مباه اعلام کرده اند. به دوستانتان نامه ای بنویسید و بگویید که به جوانان هم وطنشان در کهریزک تجاوز نکنند تا آنها هم از شر دوست به دشمن پناه نبرند. اگر هم شرمتان اجازه داد، سری به خانۀ دوستتان آقای روح الامینی بزنید و از او پبرسید که به نظرش نامه بعدی را باید برای چه کسانی بنویسید؟ اگر از «مخالف اسلام» منظورتان همپیمانان کمونیست آقای احمدی نژاد هست، باید بگویم نه چین، نه ونزوئلا، نه روسیه، نه بولیوی هیچ کدامشان از جنبش سبز ما حمایت نکردند. آن زمانی که دولت کودتا مشغول کشتن ندا و سهراب بود، دولت چین داشت مردم مسلمان کشورش را قتل عام می کرد. دستان روسیه هنوز به خون مردم مسلمان چچن آلوده بود. چاوز بعد از اینکه داشت با رقاصه های کمونسیتش برای نمایش و کسب رتبۀ زیباترین دختران جهان عکس یادگاری می انداخت تعریفی از ما نکرد، بلکه به ایران آمد و از احمدینژاد حمایت کرد. باید از این کودتاچی بپرسید با چه مجوزی چفیۀ رزمندگان ایرانی را به گردن کسی انداخت که اسلام را قبول که دارد هیچ، به قول آقای کروبی، صدام حسین، قاتل جوانان این مرز و بوم را بسیار محکم تر و صمیمانه تر از احمدی نژاد فشرده و فشار داده است. نوشته بودید که « رفتار و ظاهر کثيري از افراد آن (سبزها) حاکي از عدم تقيد به شرع و ارزشهاي انقلابي است» وای بر شما که به دستگاه تقوا سنج حواریون آقای مصباح آلوده شدید. به خاطر چند عکس که در بولتنهای محرمانه! به شما نشان می دهند اینها را می گویید؟! تا کنون فکر کرده اید که چرا این ملت به این سهولت رنگ سبز را پسندیدند و برافراشتند، در حالی که رقیبان با هزار رنگ و لعاب نتوانستند رنگهای خود را قالب کنند. آیا لحظه ای فکر نکردید که این سبز شدن ایرانیان، ریشه در فرهنگ دینی و آیینی آنها دارد که اینچنین فراگیر گشته است. آنوقت آنها را به به بی تقیدی به شرع محکوم می کنید. در حالی که حتما شما هم در صفحۀ تلویزیون خود کاندیدایی را دیدید که در چشم همۀ ما نگاه کرد و آمارهای دورغ داد و هوادارانش در حرکتی که از چند روز قبل تدارکش را دیده بودند به خیابان ریختد و برای دروغهای نامزدشان صلوات فرستادند، کف زدند و رقصیدند. حال ما شدیم غیر متشرع و آنها... دستگاه تقوا سنجتان بد جور خراب است آقای توکلی!
دوم:
و نوشته بودید که طرفداران آقایان موسوی و خاتمی « به اعتراض در شکل قانوني راضي نميشود» واقعا این نوشتۀ خود شماست و یا احتمالاً به شما هم متنی داده شده است تا علیه دیگران اعتراف کنید؟ آقای عزیز! کدام راه قانونی و کدام راه غیر قانونی؟ دیگر راهی نیست. اگر از این بگذریم که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، راهپیماییهای مسالمت آمیز و بدون حمل اسلحه آزاد است و نیاز به کسب مجوز ندارد و شما بهتر از من می دانید که هیچ قانون دیگری نمی تواند این قانون را نقض کند، مگر دولت کودتا راهی برای اعتراض به اصطلاح قانونی گذاشته است. دو روز پیش ازانتخابات همۀ روزنامه های رقیب را می بندد، اینترنت و پیامک را مختل می کند، و بعد از آن هم سران احزاب را به زندان می اندازد، به روزنامه های بخشنامه می کند که دربارۀ موسوی و خاتمی و کروبی ننویسید، تلویزیون و رادیوای هم که برای مردم معترض وجود ندارد. سه ماه است که هر اراجیفی که می خواهند در صداوسیمای ضدملی علیه آقایان موسوی، خاتمی و کروبی پخش می کنند، اما یک بار هم آنها را نیاورده اند که از خود دفاع کنند. به جای آن هر شب وزیران کودتاچی و فرماندهان نظامی را می آوردند تا دندانهای و چنگالهایشان را به مردم نشان بدهند. اینها پیشکش حتی یک خط از بیانیه های آقایان را پخش نمی کنند. شما اینجا راه قانونی ای می بینید که ما از آن طریق اعتراض کنیم. کاش منظورتان را از این حرف در نامه شرح می دادید تا ما کمی روشن شویم که کدام راه قانونی باز است.
سوم:
هرچند که قصد کرده بودم که مختصر و کوتاه بنویسم، اما فقط چهارعبارت از نامۀ شما بیش از چهارصد واژه از جوابیۀ من را اشغال کرد.حال آنکه هنوز زخمی که از نامۀ شما بر دلم نشست را بازگو نکرده ام.
آقای دکتر توکلی
از شما می پرسم، شما از روی کدام شواهد و قراین نوشته اید: «آيا شما فکر ميکنيد اکثريت معترضاني که راه معارضه را برگزيدهاند و شعار جانم فداي ايران سردادهاند، وقتي خطري متوجه ايران شود روي حرفشان ميايستند؟ جان که هيچ، يک گام هم اکثرشان براي استقلال و آزادي ايران عزيز بر نخواهند داشت» برادر عزیز! کاش چشمانتان را باز می کردید و می دیدید که همین معترضان چگونه وقتی راهپیمایی آرامشان توسط اسلحه به دستانی که نام بسیجی و سپاهی را به خود یدک می کشند به خاک و خون کشیده شد، باز هم نهراسیدند و برای اینکه خدشه ای به «استقلال و آزادی ایران عزیز» وارد نشود، چه شجاعانه به خیابانها آمدند و نهراسیدند که اگر با لباس سبزش از خانه آمده اند با ردایی سرخ نزد مادرانشان برگردند. آنها شجاعانه آمدند. نه از چنگال و دندان نشان دادنهای کودتا گران ترسیدند و نه دادگاههای نمایشی پایشان را سست کرد. دوشنبه آمدند. شنبه آمدند و جمعه هم بیشتر آمدند. برادر عزیز! از غیرت این جوانان شرم نمی کنید که چنین تهمتهایی به آنها می زنید؟ کاش نامه ای به فرماندهان کودتاچی می نوشتید و از آنها می پرسیدید که با چه مجوزی عمال آنها به دانشگاهها ریختند و بی شرمانه حتی به دخترانی که در خوابگاه دانشگاه شیراز زیر دوش حمام بودند رحم نکردند. آنگاه برای آنکه ثابت کنند زور دارند سگهای آلمانی را به جان پسرهای جوانی که خشمگین از این رذالت شده بوند انداختند در کوههای کوی دانشگاه شیراز (که شما در روزهای انتقال دانشجوی آنجا بودید) آنها را بدرند. و یا از آنها بپرسید که چقدر احساس شجاعت داشتند هنگامی که با شوک الکتریکی با سر دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان را نوازش کردند و او را سکتۀ مغزیزاسیون کردند. از مادر سهراب اعرابی شرم نمی کنید که با اینکه آن همه درد کشیده است آن همه تهدید را به جان خریده است، اما باز هم در راهپیمایی روز قدس بی مهابا شعار یا حسین-میرحسین سر میدهد. چطور جرأت می کنید موسوی و خاتمی را به خیال خودتان از این بترسانید که این جوانان به آنها وفادار نخواهند ماند؟ آیا تصویر بیدادگاههای فرمایشی شما را هم فریب داده است؟ بعید می دانم.
چهارم:
در فرازی لطیفه وار از نامۀ تان خطاب به رهبران مظلوم اصلاحات فرموده بودید: «وقتي حضور جريان حامي شما، با اغتشاش و خسارتهاي اجتماعي همراه ميگردد، حضور نيروهاي انتظامي و اطلاعاتي به ضرورت بيشتر ميشود، از اين حيث نيز آزاديها محدود ميگردد. در اين محدوديتي که براي نقادي و آزاديخواهي بهوجود ميآيد شما چقدر مسؤليت داريد؟»
آقای عزیز!
یعنی شما نمی دانید که راهپیمایی آرام و میلیونی مردم تهران را چه کسانی به خاک و خون کشیدند؟ به عنوان کسی که دارای مدرک دکتری از انگلستان است، تا به حال از خود نپرسیده اید که چرا در برابر انبوهی از فیلمای مردمی که از تیر اندازی نیروهای به اصطلاح بسیجی و لباس شخصی پخش شده است، چرا نیروهای امنیتی برای دل خوش کنی شما و خودشان، یک دقیقه فیلم از آنچه که می گویند «برخی از تظاهر کنندگان مسلح بوده اند» پخش نکرده اند. آنها که در هر سوراخ این مملکت یک دوربین کاشته اند. پس چرا مدارکشان را رو نمی کنند؟ اما اگر سری به یوتیوپ بزنید خیل عزیمی از «فیلم و عکسهای مردمی» را میبیندی که در آنها برادرانی را که با اعتماد به نفس وصف ناپذیری در حال تیر اندازی مکرر و مسلسل به مردم هستند را به تصویر می کشد. حال شما از آقایان موسوی و خاتمی می خواهید برای شما میزان مسئولیت خود را در قبال «محدوديتي که براي نقادي و آزاديخواهي بهوجود ميآيد» را بسنجند؟ کدام آزادی؟ و کدام نقادی؟ اگر می خواهید با زبان بی زبانی بگویید که وضعیت حکومت نظامیِ بوجود آمده، دست شما را برای سروکله زدن و باج گرفتن از دولت کودتا بسته است، لازم است بگویم: می خواهم که صد سال سیاه شما از احمدینژاد انتقاد نکنید. مگر انتقادهای شما چه گره ای از کار این مملکت باز کرد. وزیری را که مدرک جعلی دارد استیضاح می کنید، دو روز بعد در تلویزیون یادش را به نیکی می برد و فردایش برای مشروعیت به تحلیف نامشروعش مجلس شما را به قدمهای آقای «کردانایز» مزین می کند، به ریش همۀ نمایندگان نظارت استصوابی می خندد و خوب معلوم است که شما چه حالی دارید از اینکه نمی توانید چیزی بگویید. بدون مجوز مجلس قرارداد اضا میکند و شما خاضعانه سکوت می کنید. نگویید آزادی محدود شده است. بگویید ما تا اطلاع ثانوی بنا بر اوامری که صادر شده است، از تسویه حسابهای درون جناهی منع شده ایم.
و در پایان:
آه که چقدر می خواهم به دیگر قلم فرسایی های شما پاسخ دهم. اما تطاول این قلم ممکن است بر خیلیها گران آید و بار گرانی را هم بر گردن برخی بی گناه بیاندازد. پس سخن کوتاه می کنم و از شما می خواهم دیگر آنچه را بدان عمل نمی کنید، بر زبان نیاورید. هر وقت یک بار در روی رییس صدا و سیما (که ظاهراً طفلک او هم کاره ای در این بازار مکاره نیست) ایستادید و خواستید که یک بار و فقط یک بار موسوی و کروبی را بیاورد در پیشگاه مردم قرار دهد تا از خود دفاع کنند و مدارکشان را رو کنند، اگر یک بار از آقای جنتی پرسیدید که چرا روش پیشنهادی آقای محتشمی پور را عمل نکرده است و از اینکه شماره های ملی رای دهندگان را با آراء صندوها تطبیق بدهد هراس داشته است، آنوقت حق دارید که به آقایان مظلوم دیگر نامه بنویسید و از آنها چیزی مطالبه کنید. حتی اگر این کارها هم را کردید، باز هم حق ندارید به جوانان سبز ایران توهین کنید!
امیدوارم قلم تند من کمی شم را رنجانده باشد. اما نه از من، بلکه از آنچه خود نکرده اید برنجید. زیرا از اینکه کسی از من رنجیده باشد هیچ احساس خوبی به من دست نمی دهد. از شما می خواهم از راهی که ظاهراً تازه وارد آن شده اید و کمتر سابقه ای از شما در آن هست، صرف نظر کنید و به آغوش باز مردم و میهن بازگردید. باشد که خداوند شما را مورد بخشش، به خاطر سکوتتان در برابر ظلم پراکنیهایی که به ملت شده است، قرار دهد.
روح الله شهسوار
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر