۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

برچسب‌ها : , , , , , , ,

بنیانگذاران مجاهدین! شجاع یا گمراه؟

«حالا نمی‌دانم باز هم پس از اعدام من، آیا روزنامه‌های دست‌نشانده باز خواهند نوشت و از من و سازمانم خواهند پرسید که اسلام کجا  قتل نفس را جایز شمرده است!؟ من از آنها و اربابانشان می‌پرسم: آیا این سوال در آن نیمه‌ی گرم خرداد ماه ۴۲، که مقارن عاشورای حسینی بود، به ذهن فاسد هیچ کدام از فضلای شما خطور نکرد؟ پس چرا مردم بی پناه را که فریاد می‌زدند «یا سیداالشهدا‌ ... یا اباالشهدا... » به گلوله بستید؟»*


 ۱-
چند وقت پیش در جمعی علمی در یکی از مرکزهای دانشگاهی پاریس، یکی از عضوهای اولیه‌ی سازمان مجاهدین خلق حضور پیدا کرد و برخی از دیدگاه‌ها، دیده‌ها و خاطره‌هایش را درباره‌ی تاسیس این سازمان تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بیان کرد. البته مثل همه‌ی بنیانگذاران و عضوهای اصلی این سازمان، ایشان هم دار و دسته‌ی رجوی را به عنوان نماینده‌ی اصلی یا میراث‌دار واقعی این سازمان نمی‌دانست. رجوی‌ها نه دنباله‌ی جریان مذهبی در سازمان مجاهدین خلق‌اند، جریانی که هسته‌ی اولیه‌ی سازمان را تشکیل می‌داد که عملکردش اعتبار و محبوبتی افسانه‌ای در جامعه‌ی ایران پدید آورد؛ و نه هیچ قرابتی با بخش مارکسیست‌شده‌ی این سازمان که بعد از اعدام سران اولیه‌ی سازمان، به مرور بدنه‌یا اصلی این جریان را تشکیل می‌داند، دارند.
در این جلسه این عضو برجسته‌ی سازمان مجاهدین ماجرای تغییر ایدئولوژی یک روند طبیعی می‌دانست. از نظر او مجاهدین جریانی بود که عقاید مذهبی را به عنوان ابزار و سلاح برای مبارزه با شاه انتخاب کرده بود. من که همزمان در این روزها درحال خواندن کتاب «سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام» بودم، کمی این نگاه به نظرم عجیب آمد. البته حتمن به عنوان کسی که در قلب ماجرا بوده (البته ایشان عضو هسته‌ی اصلی تشکیل‌دهنده‌ی سازمان نبودند و در موج‌های بعدی به این گروه اضافه شده بود و به رده‌های بالا رسیده بود) ایشان صلاحیت بیشتری از من برای ابراز نظر دارد. اما در مقام قضاوت درباره‌ی این گفته‌ها، به نظرم رسید که ایشان بیشتر شرح احوال خودش را می‌گوید و نمی‌توان آن را به تمام سازمان مجاهدین بسط داد. البته شکی نیست که بعد از اعدام‌ها و ضربه‌ی سخت و شدید به سازمان در سال ۱۳۵۰، هسته‌ی اصلی این گروه که هنوز اسمی هم نداشت و از افراد مذهبی تشکیل شده بود از هم پاشید و تقریبن نابود شد. موسسان این سازمان خود را عضو نهضت آزادی می‌دانستند. حتی در جلسه‌ی نامبرده، این عضو قدیمی اعلام کرد که بنیان‌گذاران اولیه این بحث را مطرح کرده بودند که ما پس از موفقیت، گروه را به بازرگان و دیگر بزرگان نهضت آزادی تحویل می‌دهیم. این مسئله در سندهای مکتوبی هم آمده است. هرچند که شاید از لحاظ عملی و با توجه به تفاوت نگاه سیاسی موسسین سازمان و رهبران نهضت، این امر امکان‌پذیر نبود. اصلن همین تفاوت عمیق در نگاه به مسئله معاصر ایران و رویارویی با بن بست سیاسی (که شاید آن را نتیجه‌ی عملکرد سیاست‌ورزان کلاسیک می‌پنداشتند، آن جوانان را به تشکیل سازمان و مبارزه‌ی مسلحانه کشانید. 

روی جلد کتابی به قلم شهید هدی صابر با عکس‌های محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان
۲-
از بنیان‌گذاران اولیه‌ی سازمان، به جز بحث‌هایی جسته و گریخته کمتر یادی به طور مستقل شده و می‌شود. در فضای رسمی ایران، به دلیل تقابل حاکمیت با آنچه آن را منافقین می‌خواند، بحثیدن از ریشه‌ی این جریان مبارز که بعدها به اسم مجاهدین خلق معروف شد بسیار خطرآمیز است. در همین کتابی هم که نامبردم و جز معدود پژوهش‌هایی است که درباره‌ی این سازمان انجام شده است، نویسنده با لحنی از بالا به پایین به آن جوانان نگاه می‌کند و تصویری که از آنها ارائه می‌کند جوانانی شجاع و پاکدل است که  اما نادان و گمراه و ساده‌اند و خودشان نمی‌دانند که دارند به خاطر هیچ و پوچ جان خودشان را به خطر می‌اندازند و باعث گمراهی دیگران نیز می‌شوند. می‌ماند سه نیرو که مجال و علاقه‌ی حرف زدن درباره‌ی مجاهدین خلق را دارند.

  • دسته‌اول جریانی است که از قلب این سازمان تغییر ایدئولوژی داد. طبیعی است که این گروه همانطور که بالاتر گفتم سمپاتی و همدلی زیادی با انگیزه‌های دینی و ایمانی مجاهدین اولیه ندارد و حتی در تاسیس این سازمان هم نقش زیادی نداشته است. طبق سندهایی که وجود دارد، پس از رهبری تقی شهرام و دیگر نیروهای مارکسیست شده بر گروه، برای اینکه نیروهای بدنه را برای تغییر ایدئولوژی آماده و توجیه کنند، به صورت جدی روی تناقض‌های ماتریالیسم و اسلام و همچنین ساختار سلسله‌مراتبی در اسلام سنتی با ایده‌آل‌های جامعه‌ی بدون طبقه دست می‌گذاشتند و حتی به صورت غیرمستقیم بنیانگذاران سازمان را به دورویی و یا دست‌کم التقاطی‌گری متهم می‌کردند. (نگاه شود به پرسشنامه‌هایی که رهبران سازمان در آن دوره بین اعضا پخش می‌کردند.) پس از اعدام مجاهدین اولیه، بدنه‌ی اصلی سازمان مجاهدین خلق را این گروه تشکیل می‌دهد و حتی از تصویه‌ی نیروهایی که با این تغییر ایدئولوژی همراه نبودند کوتاهی نمی‌کند. از این جنبه که با ماجرا نگاه کنیم، حرف‌های شخص نامبرده ناردست نیست. تنها با این تفاوت که به نظر می‌آید ایشان موج اول سازمان را در تحلیل خود فراموش می‌کند.
  • گروه دوم منافقین و جریان روجوی است که با خیانت‌هایی که در سه دهه‌ی گذشته انجام داده و همچنین با ساختار فاسد استالینیستی‌ای که بوجود آورده‌اند به معنای واقعی کلمه نام مجاهدین خلق را «به گند کشیده» اند. البته خودشان از این گند بهتر از هرکسی آگاهند و امروز در زیر بِرَند «شورای ملی مقاومت» به کاسبی مشغول‌اند. آن‌ها پس از اینکه میراث مجاهدین خلق را پایمال کردند، تا زمانی که میراث جنبش مقاومت فرانسه که زیر عنوان «شورای ملی مقاومت» با نازی‌ها مبارزه می‌کرد را لجن‌مال کنند به تجارت با همین نام ادامه خواهند داد و سپس چه بسا به سمت نهضت آزادی، جبهه‌ی مشارکت، جنبش سبز، سردار جنگل، جنبش مشروطه و یا حتی جنبش وال‌استریت بروند.
  •  گروه سوم البته جریان‌های راست و محافظه‌کارند که از ابتدا هم با خط مشی و عملکرد و نوع نگاه مجاهدین به سیاست و مبارزه مخالف بودند. بدیهی است که آن‌ها هم نمی‌توانند آیینه‌ی مناسبی برای شناخت بنیانگذاران اولیه‌ی «سازمان» باشند. چه در سایه‌ی کنترل و ممیزی در فضای رسمی ایران، و چه در سایه‌ی فضای آزاد و البته لیبرال غرب یا حتی فضاهای غیررسمی ایرانی، آنها برای نقد، تحلیل، تخریب و یا حتی تحقیر مبارزان، از مجاهدین خلق گرفته تا چریک‌های فدایی، از هر گونه آزادی برخوردارند.

هرچند که من نقدهای بسیاری به خط مشی مجاهدین اولیه و بویژه مبارزه‌ی مسلحانه دارم، اما از صمیم قلب به وجود و شخصیت آنها (چه مذهبی‌ها و چه غیرمذهبی‌ها) احترام می‌گذارم و آنها را روح‌های بزرگی می‌دانم که دَمی در آسمان تاریخ معاصر ایران درخشیدند و رفتند.  همواره جای خالی بحثی جدی و بدور از رقابت و دشمنی و یا سودجویی و بی‌صداقتی درباره‌ی آنها را احساس می‌کنم.

ادامه دارد.



ـ ـ ـ ـ ـ
پانوشت:
* از متن دفاعیه‌ی شهید محمد مفیدی در بیدادگاه سلطنت پهلوی به سال ۱۳۵۱ | سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام | ص ۵۴۴

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر