۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

برچسب‌ها : , , , , , , ,

روانِ پریشیده‌ی برشی از یک نسل / درباره‌ی فرهاد جعفری (یادداشت وارده) ـ

نوشته‌ی حامد سبزیان

[ توضیح روح‌سـوار:
این یادداشت بیش از یک سال پیش از سوی نویسنده به من سپرده شد تا آن را به انتخاب خودم برای نشر عمومی در اختیار رسانه‌ها قرار دهم. عجیب نیست که به دلیل ادعاهایی که در مطلب آورده شده است، نویسنده تصمیم گرفته باشد برای حفظ امنیت خود - بویژه در سال ۱۳۹۱ و در دوران خفقان احمدینژاد و شریکان ـ آن را با اسم مستعار امضا کند. و البته عجیب هم نیست که به دلیل برخی از این ادعاهای غیرقابل اثباتی که در متن آمده است، رسانه‌ها و سایت‌های مختلف از نشر این یادداشت سر باز زدند. با این حال به این دلیل که من نویسنده را انسانی راستگو و درست‌کار می‌دانم، گزاره‌هایی که ایشان مطرح کرده‌اند و گواهی‌هایی که داده‌اند را به عنوان سند در نظر می‌گیرم، مگر اینکه خلافش ثابت شود. البته این نکته را هم باید یادآور شوم که در اندک بخش‌هایی از این متن، با تحلیل‌های نویسنده هم‌دلی ندارم.
اکنون که در آستانه‌ی پایان سال ۱۳۹۲ به سر می‌بریم، در گیر و دار خانه‌تکانی و حساب‌رسیِ اینترنتی‌ام دوباره به این یادداشت برخوردم و از اینکه نتوانستم امر آن دوست بزرگوار را برآورده کنم شرمنده شدم. چه آنکه آقای فرهاد جعفری در هشت سال طلایی!!! احمدینژاد دسترسیِ مناسب و رویایی‌ای به تریبون‌های دولتی و غیردولتی داشتند و از تبلیغ برای احمدینژاد و شخص خودشان فروگزار نکردند. اما بسیاری از منتقدان ایشان - بویژه آن‌هایی که سابقه‌ی آشنایی طولانی‌ای در شهر مشهد با وی داشتند، از کوچک‌ترین آب‌باریکه‌ای برای بیان انتقادهای خود محروم بودند. دریغ که فرهاد جعفری نه به رسم معرفت، که حتی به سبک لیبرال‌منشی‌ای که همواره تبلیغ‌اش را می‌کند، کمتر انتقاد به آن روند و کمتر تذکری به قهرمانش «محمود احمدینژاد» داد. به همین سبب تصمیم گرفتم این یادداشت را در وبلاگ روح‌سـوار بِنَشرم. طبیعی‌ست که اگر ادعایی خلاف واقع مطرح شده باشد - که بعید می‌دانم اینچنین باشد - نامبرده یا نامبردگان از حق پاسخ‌گویی برخوردارند.]



...........

از حدود سال ۸۶ بود که رفته رفته نام فرهاد جعفری، تا حدّی بر سر زبان اهل هنر( قصه نویسی ) و سپس سیاست افتاد؛ یعنی زمانی که رمان "کافه پیانو" از او منتشر شد و به نحوی غریب به چاپ های متعدد رسید (فکر میکنم بیش از ۲۰ چاپ ). به نحوی غریب ! چرا که به نظر رمان خوبی نمی‌آمد، چنانکه هیچ چهره مطرح ادبی و داستانی کشور نیز نقدی درخور از آن بیرون نداد. البته رمان متوسطی بود و در دعوایی که بین یکی از نویسندگان آن روز "شرق" (خرم)- که ظاهرا ویراستار آن بود- و خود جعفری روی داد نام کافه پیانو بیشتر بر سر زبان ها افتاد و توسط متوسط خوان ها نیز -ظاهراَ- به مطالعه گرفته شد. پیش از کافه پیانو، رمان های دیگری نیز از چنین اقبالی برخوردار شده بودند، مثل "بامداد خمار" که هیچ کدام از آنها نیز مورد پسند اهالی خبره‌ی قصه و داستان قرار نگرفته بود.  
درعین حال توی سال ۸۷ بود که یک هفته نامۀ خراسانی که بجنوردی بود و در مشهد چاپ می شد*، مصاحبه ای با فرهاد جعفری چاپ کرد و عجیب اینکه جعفری درآن مصاحبه ، تلویحا از دولت عقب مانده احمدی نژاد حمایت کرد؛ درحالی که آن هفته نامه به شدت دوم خردادی بود و توسط مشارکتی های مشهد منتشر می شد.
اما، برای خوانندگان آن هفته نامه و آنها که بعدا مواضع و تحلیل های عجیب و غریب فرهاد جعفری را دیدند و شنیدند، حمایت وی از باند احمدی نژاد تعجب آور می نمود؛ درحالی که آنها که تعجب کرده بودند، از پیشینه جعفری اطلاعی نداشتند . بعدها حمایت های وی از احمدی نژاد ادامه یافت. وی حتی در مناظره‌های انتخاباتی که در مشهد برگزار می شد به عنوان حامی احمدی نژاد صحبت کرد و پس از کودتا و شهادت عده‌ای در حمایت از موسوی نیز، همچنان کودتا را یک پیروزی طبیعی و مردمی برای احمدی نژاد تلقی کرد که این مواضع وی در مصاحبه با شبکه های خارجی نیز منعکس می شد و تا اکنون نیز کمابیش ادامه دارد.

اما این فرهاد جعفری کیست؟ 
به نظر میرسد بد نباشد که این پدیدۀ کم فروغ و درعین حال [این] "مسئله"(!) تا حدی معرفّی شود:
فرهاد جعفری فرزند یک وکیل دادگستری است و در خانواده ای متوسط رو به بالا، زاده شده است. ظاهراً تبار وی ، جنوب خراسانی است ؛ کما اینکه متأسفانه مادر خود را در زلزله طبس (چنان که گفته شده است) در سال ۱۳۵۷، یعنی در هنگام کودکی از دست داده است. برخی از دوستان وی بر این باورند که نوعی یأس و افسردگی آشکار و پنهان که همواره در چهره‌اش نیز پیداست ،محصول خاطره تلخ از دست دادن مادر،درکودکی او است .درعین حال، وی عنصر کمابیش با استعداد و هنرمند و هنرشناسی است.
جعفری کار قلم را درروزنامه "قدس" شروع کرد. او در صفحات هنری و ادبی قدس که عملا ارگان آستان قدس رضوی است چیز می‌نوشت و دقیقا معلوم نیست که چرا از کار با قدس منصرف شد و به روزنامۀ چپگرای "توس" پیوست که از حدود سالهای ۷۱-۷۰ توسط محمدصادق جوادی‌حصار و ناصر آملی منتشر می شد. او در "توس" که درآن روزها چپ و خط امامی بود، با همکاری محمد فرخانی و عده ای دیگر از جوانان اهل هنر و ادب، هر هفته صفحه ای منتشر می‌کردند به نام "یک هفتم" که در آن روزها و در حد تیراژ آن روز توس، در میان اهل هنر و ادب مطبوعاتی خراسان، گل کرد. جعفری حتی در دوره ای کوتاه، برای توس سردبیری هم کرد. همکاری وی، کجدار و مریز با توس ادامه داشت و درعین حال ،در دانشگاه آزاد مشهد، حقوق هم می خواند و این وضع ادامه داشت تا انتخابات دورۀ پنجم مجلس که به یکباره معلوم شد وی نامزد مجلس شده است!

ابتدا نامزدی وی برای مجلس به چیزی گرفته نمی‌شد، بلکه مورد تمسخر عده ای قرار گرفته بود؛ اما با توجه به روحیه هنری و خلاقیت های خاص خود و تیم تبلیغاتی جوانش، رفته رفته در میان مردم که فضا را برای رأی دادن تا حدی مناسب می یافتند و رژیم نیز  تا حدی پا داده بود، موقعیتی به هم زد و سپس در اوج روزهای تبلیغات ، توجه مردم به سوی این جوان خوش چهره و با نزاکت که شیوه های تبلیغاتی منحصر به فردی نیز داشت ،جلب شد و جالب این که در روز انتخابات، موج تک رأی ها به سوی وی روانه شد و در کمال تعجب خبرها حاکی از آن بود که رأی اول مردم مشهد را کسب کرده به طوری که حتی تقلّب های معمول هم نمی‌توانست آراء او را نادیده بگیرد. اما پس از انتخابات ، درحالی که معلوم بود رأی اول مشهدی‌هاست، به یکباره فرهاد جعفری، ناپدید شد و آراء وی نیز خوانده نشد؛ انگار که اصلا در انتخابات حضور نداشته است. پس از چندی سرو کله وی پیدا شد و معلوم گشت که گفته از انتخابات انصراف داده است! بعد هم شایع شد که عوامل حکومت وی را با تهدید وادار به انصراف کرده‌اند. این شایعه البته بعداً، به نحوی توسط خود وی تأیید شد؛ وقتی که در مقاله ای در توس یا جایی دیگر، نوشت:" وقتی کامیونی ترمز بریده و خطرناک در جاده‌ای شاخ به شاخ به سوی شما می آید، چه چاره‌ای جز کشیدن به شنی کنار جاده می ماند؟!"

دوم خرداد۱۳۷۶ 
جدا شدن جعفری از روزنامه قدس ، پیوستنش به روزنامه توس و سپس مواجهه –حتی- با دست راستیهای حکومت در انتخابات مجلس پنجم و انصراف اجباری وی از نمایندگی مجلس ، در ذهن کسانیکه وی را         می شناختند ، از وی یک روشنفکر ناراضی تداعی میکرد؛ در حالی که در پس این ظاهر روشنفکرانه ، چهره‌ای دیگر نشسته بود. در آستانه انتخابات دوم خرداد ۷۶ ، دوستان وی متوجه شدند که وی طرفدار "ناطق نوری" است و سپس این سو و آن سو نیز شایع شد که وی به ستاد انتخاباتی کاندیدای جریان راست آمد و شد نیز میکند . در عین حال ، این رفت و آمدها  چندان علنی نبود ، ولی بعدها رفقای وی نقل کردند که او شدیدا از ناطق حمایت کرده و علیه خاتمی و چپها داد سخن میداده است و به همین دلیل نیز پس از دوم خرداد ۷۶ ، ارتباط کاری چپهای مطبوعاتی مشهد که روزگاری وی را یک روشنفکر و عنصر مطبوعاتی مترقی تلقی میکردند، با او به سردی گرایید و بعدها تقریبا قطع شد .

هفته نامه «یک هفتم»
جعفری پس از دوم خرداد ۷۶ ، تقاضای یک هفته نامه را به وزارت ارشاد داد. ارشاد که در آن موقع تحت مدیریت عطا مهاجرانی اداره میشد ، با تقاضای وی مخالفت کرد ، یا آن را نادیده انگاشت ، چرا که میزان تقاضا برای کسب امتیاز نشریه به شدت افزایش یافته بود؛ ضمن اینکه البته ارگانهایی مثل مجلس، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه در دادن امتیاز نشریه دارای نقش بودند. در هر صورت ، به تقاضای جعفری وقعی نهاده نشد ، یا با آن موافقت نشد ؛ تا اینکه وی که فارغ التحصیل حقوق (لیسانس) نیز شده بود و اطلاعات حقوقی نیز داشت ، با توسل به یک ماده حقوقی ، نامه ای به رییس جمهور وقت - خاتمی – نوشت و در آن آورد که چون به او پروانه وکالت نمیدهند و نیز پروانه انتشار نشریه ، از رییس جمهور میخواهد  که تقاضای ترک تابعیت وی را بپذیرد و وی را شهروند - بی لحاظ حقوقی – بی وطن معرفی نماید تا وی بتواند به تابعیت کشوری دیگر درآید !
ظاهرا آن نامه آقای خاتمی را به شدت متاثر کرده بود ؛ لذا توصیه کرده بود که تقاضای کسب مجوز "انتشار نشریه - مطبوعه" وی را مورد بررسی قرار دهند و چنین شد  که جعفری بر خلاف دهها تن و بلکه صدها تن که در صف گرفتن مجوّز بودند، مجوز انتشار "هفته نامۀ یک هفتم" را دریافت کرد و به سرعت نیز مقدمات انتشار آن را فراهم نمود.

"یک هفتم" درآمد، ولی با موضعی روشنفکرانه و متمایل به خط فکری کارگزاران سازندگی! او با اینکه در انتخابات سال ۷۶ از ناطق نوری حمایت کرده بود، این بار تغییر ریل داد وکمی تا قسمتی اصلاح طلب شد! بررسی سیر مواضع نشریۀ یک هفتم نشان می دهد که وی تلاش کرد تا در دوره ای که اصلاح طلبی سکّه رایج بود، دَم از جریان منفور راست که دستش حتی به خون روشنفکران نیز آغشته بود نزند. او حتی سخنان "مصباح یزدی" که مراد و استاد اعظم امثال "احمدی نژاد " درآن دوره بود را نیز محترمانه به تمسخر گرفت و خود را حتّی "دوم خردادی" معرفی کرد!!
مصباح یزدی در یک سخنرانی مسخره گفته بود " روزنامه نگاران دوم خردادی چمدان دلار از خارج از کشور دریافت می کنند"(!) و جعفری در یک شمارۀ " یک هفتم " عکس خود را در یک ایستگاه قطار انداخته بود که منتظر دریافت چمدان دلار است! یعنی من دوم خردادی‌ام و سخنان مصباح نیز نادرست! اما درعین حال فرهاد جعفری با اصلاح طلبان در اصل، بر سر مهر نبود و گوشه و کنار نیش و کنایه‌اش را نیز به آنها می زد و از جمله با برخی از اصلاح طلبان بنام مشهدی، ازجمله عناصری از توس ، درگیری های قلمی نیز داشت.
اما یک هفتم هیچگاه به ثمر اقتصادی نرسید ، یعنی فروشش تکافوی هزینه‌اش را نداد و حتی یکبار که جعفری فکر میکرد هنوز مورد حمایت مردم است ، آگهی در یک هفتم - و به گمانم نشریات دیگر نیز – چاپ کرد و از هواداران خود خواست به وی کمک کنند. او مدعی بود که مردم مشهد چهارصد هزار رای به وی داده‌اند – و شاید ادعایش بی وجه هم نبود- و چه بسا فکر میکرد اگر هر هوادار حتی ۱۰ تا ۵۰ تومان به حساب وی بریزد ، با کسب چندین میلیون تومان - که آن موقع رقم قابل توجهی می شد- میتواند یک هفتم را به سامانی برساند ! اما چنین نشد و ظاهرا حتی خوانند گان یک هفتم  که رقم آنها در مشهد حتی به هزار هم نمی‌رسید ، به وی کمکی نکردند . اشتباه بزرگ او این بود که فکر میکرد رای‌هایی که مردم علیه جریان راست به وی داده بودند ، واقعا متعلق به وی است ! این مسـئله ، یعنی عدم واریز پول به حسابش و به تیراژ نرسیدن " یک هفتم" او را بشدت سرخورده کرد ؛ لذا بار دیگر راهنمایش را به سوی جریان راست روشن کرد (!) کما اینکه در سال ۸۰ ،یعنی دور دوم خاتمی ، گرایشش را بار دیگر به سوی راست با اظهار تمایل به احمد توکلی ، نشان داد؛ منتهی این بار کم رمق تر از دوره قبل .

با پیروزی مجدد خاتمی در سال ۸۰، خیالات راست روانه جعفری نقش بر آب شد و در حدود همین سالها بود که وی به تهران مهاجرت کرد و درآنجا تیمی تشکیل داد و به دنبال تجدید نقش برای یک هفتم برآمد. در آن تیم رضا خجسته رحیمی [یک مشهدی دیگر] که بعدها سری توی سرها درآورد، با وی همکار شد و برخی عناصر جوان مطبوعاتی دیگر. اما مهاجرت به تهران و ادای روشنفکران را درآوردن نیز به نتیجه نرسید و یک هفتم حتی با چاپ عکس هنرمندان بزرگ و تحریمی‌ای چون "فریدون فروغی" و "فرهاد" و از این قبیل نمایش‌ها، همچنان روی دست وی ماند. در این دوره به نظر می رسید وی تلاش می کند تا حکم توقیف بگیرد ! ولی ظاهرا حتی قاضی مرتضوی نیز به وی و نشریه‌اش وقعی نمی‌گذاشتند.
البته اگر اشتباه نکنم ، در آخرین موج توقیف مطبوعات، یک هفتم به اتهام نشر مطالب غیراخلاقی توقیف شد یا از حرکت باز ماند، گرچه نمی‌توان روی اتهامات بی اساس قصّابان مطبوعات، حسابی باز کرد.

انتخابات ۱۳۸۴
طی اواخر سال ۸۳ و اوایل ۸۴، فرهاد جعفری دچار زیگزاکهای رسوایی شد. درآن دوره محسن سازگارا هوس ریاست جمهوری کرده و در پی تمهید مقدمات برای تبلیغات ریاست جمهوری بود و جالب اینکه جعفری نیز به تیم تبلیغاتی وی پیوسته بود. او با سازگارا به مشهد آمد تا اصلاح طلبان را متقاعد به حمایت از سازگارا کند و حتی شایع شد که به منزل یکی از مشارکتی‌ها - ناصرآملی- رفته بود تا وی را همراه خود کنند که طبعاً او نپذیرفته بود ؛ چرا که از عناصر اصلی حزب مشارکت در مشهد بود و نامزد آن حزب نیز دکتر معین بود. به هر صورت ،معلوم بود که سازگارا که یک اصلاح طلب ساختارشکن می نمود، رد صلاحیت می شود و شد؛ اما جالب اینکه جعفری پس از سازگارا، طرفدار قالیباف شد!! او هرجا که می نشست از قالیباف حمایت می کرد و باد قدرت و ثروت و نظامی گری که به بیرق این سردار می پیچید، او را متقاعد کرده بود که وی حتما رئیس جمهور آینده است. جریان قالیباف اما در رودستی که از کانون اصلی قدرت و ثروت و تزویر خورد، میلیاردها تومان را به همراه خیالات خام امثال فرهاد جعفری  برباد داد! اما جعفری کسی نبود که در ضدیت با اصلاح طلبان از پای بنشیند، لذا با اینکه صراحتاً از قالیباف حمایت کرده بود، از ته به رأس زیگزاک آمده وپس از سازگازا و قالیباف، طرفدار احمدی نژاد شد!
این دیگر غریب ترین موضع عجیب این پدیده سیاست در کوران گفتمان فریب و نیرنگ و نظامی گری قدرت و ثروت به شمار می آمد . بالاخره حمایت از قالیباف که خود را اصلاح طلب اصولگرا یا برعکس می نامید، اندک توجیهی بر می تابید، ولی حمایت از احمدی نژاد، ظاهراً بدون توجیه به نظر می رسید.
احمدی نژاد هیچ شاخصه ای - بویژه در سال ۸۴- از خود منتشر نمی‌کرد که توجیه‌گر حمایت عنصری مثل جعفری باشد. او خود را ضد حزب ، ضد سرمایه داری ، امام زمانی و ضد همه ملاکهای متعارف سیاست معرفی  میکرد و به پشتوانه نظامی‌ها و کانون اصلی قدرت و ثروت به قدرت رسیده بود؛ درعین حال جعفری او را مرّوج پنهان سکولاریسم میدانست! این را بعداً و صریحاً اعلام کرد.

جعفری روزگاری از ناطق نوری حمایت کرد با این توجیه که او مرّوج سرمایه داری است و سرمایه داری مقدمۀ دموکراسی است. درآن دوره او به رفقایش در توجیه حمایت از ناطق گفته بود " چپها عامل انقلاب اسلامی و ایجاد بدبختی برای ایران و حرام شدن نسل ما بوده‌اند؛ اما راستها و ناطق می توانند با سیطره بخشیدن به سرمایه داری، لاجرم پای غرب را به ایران باز کنند و دموکراسی از این طریق ( سرمایه و غرب ) به ایران خواهد آمد" !
او سپس با این توجیهات، مدتی گرایش کارگزارانی نشان داد چرا که فکر می کرد رفسنجانی همه کارۀ کشور است و سپس کارگزار تبلیغاتی محسن سازگارا شد ! بعد فاصلۀ " نوری" از سازگارا تا قالیباف را با یک گام غریب طی کرد و سپس با داستان سرایی های عجیبی طرفدار احمدی نژاد شد. متن سخنان وی در حمایت ازاحمدی نژاد درسال ۸۸ درسایت‌ها آمده است . وی دریک مناظره انتخاباتی گفته بود " احمدی نژاد به پشتوانه نظامیان ، الیگارشی روحانیت را برخواهد چید و به کمک نظامیان لاجرم سکولاریسم تحقق خواهد یافت" (!) و عجیب آنکه دستگاه های اطلاعاتی اجازه می دادند وی چنین سخنانی بگوید و چنان توّهماتی را سرهم بندی کند: شکست روحانیت در نظام ولایت فقیهی به دست نظامیان و ریاست جمهوری کسی که حاصل ازدواج "سلاح با روح" است!
آخرین مواضع وی را نیز حتما خوانندگان شنیده‌اند؛ وی مدعی است که در انتخابات اخیر مجلس [مجلس نهم] علیه باند احمدی نژاد تقلب شده و لذا او - یعنی احمدی نژاد- خود تلویحا انتخابات را تحریم کرده است ،چون به جای صبح اول وقت ، ظهر یا بعد از ظهر رأی داده است! البته وی که در سال ۸۸ می گفت فرزندان نظامی ملت، سکولاریسم را به مردم هدیه خواهند داد، احتمالاً سرسپردگی آنها به فرمانده‌شان را از قلم انداخته بوده است . 

به هر روی ، در این مقاله تلاش شد تا حد امکان ، تاریخچه پر فراز و نشیب ( زیگزاکی! ) مواضع و نظریات فرهاد جعفری بازگو شود. آنطور که دوستان وی اینجا و آنجا گفته‌اند ، او به شکلی عصبی با چپ ها سر ستیز دارد و در پی آن با اصلاح طلبان. روزگاری وقتی در بحث با دوستانش مفاسد آقا زاده‌ها به وی یادآوری می شده ، می‌گفته چه فرقی می کند سرمایه در دست چه کسی باشد ، مهم این است که سرمایه داری بیاید! این نظرگاه در نگارش رمان " کافه پیانو " نیز به شکلی منعکس است، آنجا که در حروف متن رمان مذکور، عنوان برندهای کالاهای غربی برجسته شده است !

همچنین آنطور که دوستانش می گویند، او چند روز نیز در دوره جنگ به جبهه رفته و درآن چند روز به شدت وحشت کرده و از منطقۀ جنگی خارج شده است و از آن چند روز، خاطرات تلخی به دوستانش روایت نموده و همین بر ضدیت وی با چپهای آن روز و اصلاح طلبان امروز - ظاهراً – افزوده است و خلاصه اینکه این پدیده ، به لحاظ نمودی از " روانِ پریشیدۀ برشی از یک نسل "، عنصری قابل تأمل و بررسی است ؛ عنصری که از ارگان آستان قدس به توس، از توس به ستاد ناطق نوری، از ستاد ناطق به خط کارگزاران در یک هفتم، از کارگزاران به ستاد احمد توکلی، از احمد توکلی به محسن سازگارا (!)، از سازگارا به ستاد قالیباف و پس از سوار شدن احمدی نژاد، به ستاد دوم وی تغییر ریل داده است.
اما رندی که می دانست جعفری سالها پیش تقاضای ترک تابعیت ایرانی کرده بوده، به طنز پیش بینی می کرد که وی از هم اکنون تقاضای پذیرش تابعیت ایرانی برای "بشّار اسد" داده تا بلکه بتواند در سال آینده [خرداد ۱۳۹۲] از نامزدی وی به عنوان جانشین خلف احمدی نژاد در ایران، حمایت کند!

* پانوشت از روح‌سـوار :
آن مصاحبه‌ی جالب با فرهاد جعفری در دو شماره در هفته‌نامه‌ی اترک نشر یافت. یک بخش آن به پیشینه‌ی سیاسی فرهاد جعفری و بخشی دیگر به فعالیت‌های ادبی‌اش پرداخته بود. بخش سیاسی آن را من انجام دادم و بخش ادبی را همکاران دیگر. در مصاحبه از جعفری ماجرای انصرافش از انتخابات مجلس پنجم را جویا شدیم که ایشان تقریبن همان پاسخ‌های بالا را داد. ضمن اینکه اشاره کرد «من حق داشتم که شیوه‌ی برخوردم با تهدیدها را خودم انتخاب کنم و آن زمان انتخابم این بود که عقب بکش و این مسئله‌ی شخصیِ من بود» [نقل به مضمون] . بعد از حدود نیم ساعت که بحث به دوم خرداد و خاتمی رسید، وی طبق روال معمول از کندرویِ خاتمی انتقاد کرد و گفت «او رای مردم را گرفته و حق نداشت به امیدی که آن‌ها به وی داشتند خیانت کند.» [نقل به مضمون] آنجا بود که من پرسشی را که نیم ساعت در ذهنم می‌چرخید را بیرون ریختم و گفتم: «خودِ شما هم سال ۷۵ رای جوان‌ها را گرفتید، اما بدون مشورت با آن‌ها عقب کشیدید! آیا رفتار شما همانی نیست که به آن انتقاد می‌کنید؟» که فرهاد جعفری با این پاسخ که : «شرایط قابل مقایسه نبود.» بحث را خاتمه داد. (متن مصاحبه موجود است و امیدوارم هنوز متن پیاده‌شده‌ی نوارها و اصل فایل صوتی هم قابل دسترسی باشد.)

6 دیدگاه:

  1. خیلی بی ادبانه بود و غیر منطقی. خیلی فرقی بین تندروهاست . چه چپ په راست. شما هم تندروی کردید. غیر مستند حرفهای هیجانی پروندن هنر نیست.

    پاسخحذف
  2. استخوان بندی این مطلب پر کینه و غیر مستند ، هواداری فرهاد جعفری از خط کارگزاران و تعویض ریل او در سالهای بعد است . به عنوان کسی که دهه ها است فرهاد جعفری را میشناسد عرض میکنم اگر کسی مدرک محکمه پسند غیر ساختگی ارائه کند که فرهاد جعفری زمانی از عمر خود را طرفدار هاشمی و کارگزاران بوده و یا حتی مدرک بیاورد که فرهاد جعفری از تریبون دولتی استفاده کرده باشد ، 1000 دلار جایزه از من خواهد گرفت به همراه تشکر بابت رو کردن دست ایشان
    ضمنا فروش کافه پیانو گویا هنوز بدجوری روی اعصاب ها است تا حدی که زحمات کسی که در دفاع از من و شما جنگیده را بی هیچ سند و مدرکی به مسخره میگیرند تا دلشان خنک شود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست عزیز! من از شما ۱۰۰۰ دلار نمی‌خواهم. ولی در همین عکسی که در مطلب هست شما اقای فرهاد جعفری را در رادیو می‌بینید. حضور ایشان در رادیوی جمهوری اسلامی ایران اشکالی ندارد. بلکه خیلی خوب است که نویسنده‌ها به رسانه‌ی ملی دسترسی داشته باشند. هرچند که این دسترسی گزینشی‌ست . ولی اینکه شما آن را انکار می‌کنید حرکت درستی نیست.

      حذف
  3. فرهاد جعفری محبوب دلهاست. همین الان کاندیدا شود بیشتر از خاتمی رای خواهد داشت.

    پاسخحذف
  4. من که فکر می کنم فرهاد جعفری به خاطر پیشینه خانوادگیش و پدرش و حتی روحیات خودش، با حاکمیت در ارتباط هست و با نهادهای امنیتی ارتباط داره که راحت میره خارج کشور و در ترکیه با بی بی سی مصاحبه می کنه و برمیگرده و با اینکه سایت گفتم گفتش فیلتره، بازهم فعالیتش ادامه داره!
    او قطعا تحت حمایت هست و این مطلب، مطلب خوبی بود هرچند کمی بی ادبانه به نقد این فرد پرداخته که خوبه اصلاح بشه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. در مورد رابطه‌ی ایشان با نهاد‌های امنیتی به نظرم تا سند قطعی‌ای وجود نداشته باشد نباید وارد این بحث‌ها شد. در مورد ادبیات هم من هم تا حدودی موافق این بیان نیستم. اما قصد ندارم در نوشته‌ی نویسنده دست ببرم و قضاوت و تشخیص با خوانندگان است.

      حذف