۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

برچسب‌ها : , , , ,

روزنامه‌نگارِ بی‌طرف فروشنده است

از یک جایی به بعد، من علاقه ام برای نوشتن در سایتهای خبری-تحلیلی را از دست دادم. نه اینکه حالا آنها تمایل زیادی به یادداشت های من داشته باشند. اینطور هم نبود. اما همان مقدار ذوقی که دیگران (به خصوص یک جوان) هنگامیکه یادداشتش در یک رسانۀ «معتبر» چاپ می شود را هم از دست دادم. چرا؟ الان می‌گویم.


حدود ۱۲ سال پیش بود که من نخستین تجربه های روزنامه نگاری حرفه ای‌ام را در هفته نامۀ شهرآرا در مشهد آغازیدم. آغاز تجربه‌های روزنامه‌نگاری من همراه بود با خزان مطبوعات در ایران. عمر روزنامه ها کم بود و تا می‌آمدی دلت را به یک رسانه خوش کنی، اگر رسانه‌ای دولتی بود مدیرانش عوض یا محافظه کارتر می‌شدند، و اگر خصوصی بود، خودِ روزنامه از بیخ تعطیل یا توقیف می شد. من اما روزنامه‌نگاری را برای «روزنامه نگار» بودن انتخاب نکردم. بلکه آن را بخشی از تجربۀ کنش در عرصۀ اجتماعی‌ام تعریف کرده بودم. می دانستم که ما دردها و دغدغه‌هایی داریم که می خواهیم بیان‌شان کنیم. اندیشه‌هایی داریم که می‌خواهیم آنها را در جامعه پیاده کنیم. پیام‌هایی داریم که می‌خواهیم به مردم برسانیم و حرف‌هایی داریم که باید باهم بشنویم٬ و روشن است که برای این کار باید از رسانه کمک بگیریم. اصلن رسانه برای همین بوجود آمده است. برای اینکه پیام و سخنی را جابجا و منتقل کند. رسانه، میانجیِ جامعه و کسی است که پیام و حرفی برای گفتن دارد. اصلن معنیِ واژۀ Media «میانجی» است. ما آن را به رسانه برگردانده‌ایم. برگردان بدی هم نیست. یعنی چیزی که یک چیز دیگر را به یک چیز سوم می‌رسناند و نقش میانجی بین چیز اول و چیز سوم را بازی می کند.



***



دمو+کراسی به معنای مردم(عوام)+سالاری‌ست. قدرت مردم در این است که بتوانند «مردم» (یا با مقداری ساده گیری، جامعۀ مدنی یا عرصۀ عمومی) را تشکیل بدهند و بوجود بیاورند، یا اینکه از وجودش نگهداری کنند. رسانه نیز یکی از مهم‌ترین راههای وجود و حفظِ «مردم» است برای همین در مردم‌سالاری‌ها، ارزش بالایی دارد. با این حال، وقتی وارد فضای حرفه ای/شغلیِ رسانه ای می‌شویم، بلافاصله با پدیده‌ای بنام «بی‌طرفی» روبرو می‌گردیم. مدیران رسانه‌ها از روزنامه‌نگاران می‌خواهند که «بی‌طرف» باشند و ارزش‌های حرفه‌ای روزنامه‌نگاری را سرمشق کارهایشان قرار دهند. اما هیچ کس نمی‌پرسد این سرمشق‌های حرفه ای چیستند و ارزش و مشروعیت‌شان را از کجا می گیرند. البته یک چیزهایی روشن‌اند. مثلن اینکه نباید خبر دروغ و غیر واقعی باشد. یا اینکه روزنامه‌نگار نباید گماشتۀ بنگاه‌های سیاسی و اقتصادی باشد و از آنها دستمزد بگیرد. اما در کلاس‌های روزنامه‌نگاری یا محفل های «حرفه ای» وقتی می خواهند این اصل های درست را توجیه و تبیین کنند، بجای اینکه بگویند دروغ گفتن و گماشته بودن «بـد» و از لحاظ اخلاقی ناپسند است، بیشتر روی این جنبه تاکید می کنند که «این ها باعث می شود که اعتماد مخاطب به رسانه را از بین برود». گویی اینکه اگر اعتماد مخاطب از دست نرود، انتشار خبر و گزارۀ غیر واقع اشکالی ندارد.



مسئلۀ دیگر در «رسانه های حرفه‌ای»، دروازه بانی خبر است. در کلاس های روزنامه نگاری یک سری ارزش‌های خنثی برای دروازه‌بانی خبر (یعنی ارزشگذاری در مورد اینکه چه خبری انتشار یابد و چه خبری نیابد) آموزش داده می شود. اصول این ارزشگذاری این است که چه مطلب و خبری بیشتر جذاب است و چطور باید جذاب بودنش بیشتر شود. یعنی چطور خبر را بپزیم و پیازداغش را زیاد کنیم که خوشمزه‌تر از آب در آید و بیشتر بفروشد. گویی رسانۀ حرفه‌ای، یک بنگاه تبلیغاتی است که هدفش فروختن و آب کردنِ کالا (خبر و تحلیل و گزارش و…) به مخاطب است. برای رسانه‌های حرفه ای خیلی مهم نیست که مثلن اگر ۵۰ نفر در برمه کشته می شوند، یک خبرنگار به آنجا بفرستد تا ببیند ماجرا از چه قرار است. اما اگر ۳ نفر در بوستون کشته شوند، هزاران دلار خرج می کنند تا بیشتر و بیشتر خبر و گزارش و تحلیل به مخاطب بفروشند. چرا؟ چون آمریکا مهم‌تر از برمه است و بنا بر آموزه‌های حرفه‌ای روزنامه نگاری، ارزش کشته شدن ۳ نفر در آمریکا، بالاتر از کشتار ۵۰ نفر در برمه است. حالا اگر این وسط یک روزنامه نگار پیدا شود و بگوید من می خواهم بفهمم چه بر سر آن ۵۰ برمه ای آمده است، مدیرش می‌گوید: «بی طرفی رسانه‌ای حکم می کند ما به چیزهایی که برای مخاطب مهمتر است بپردازیم.» البته روشن است که منظور از مخاطب، در واقع بازارِ فروشِ خبر است.



ما ایرانی ها باید با این قضیه خوب آشنا باشیم. چون درست در همان روزهایی که مردم در ایران در راه مبارزه در راه «مردم سالاری» بودند و در خیابان ها کتک می خوردند و تعدادی از آنها کشته می شدند، به ناگهان مایکل جکسون مُرد و اخبار مربوط به جنبش سبز ایران از سکه افتاد و به اصطلاح «ارزش خبری» خود را از دست داد. به مرور زمان خبرها و رخدادهای جدید آمدند و جای جنبش سبز را گرفتند و آهسته آهسته، فشارها و حساسیت های بین المللی در مورد ایران کم شد و دست حکومت برای سرکوب و اِعمال خشونت بازتر. در اینجاست که می‌بینیم چطور این «رسانه»ای که نقش آن باید تحکیم مردم‌سالاری باشد، خودش به ابزاری علیه مبازرانِ مردم‌سالار تبدیل می‌شود.



اما اوضاع به این بدی ها هم نیست. این وسط، گسترش ابزارها و راه‌های رسانه‌ای امکان پدیدار گشتنِ رسانه‌هایی که مستقل از بنگاههای اقتصادی ـ که به اسم «رسانه» فعالیت می کنند ـ ٬ بوجود آورده است. وبلاگ یکی از مهمترین این ابزارهاست. همین چند وقت پیش، جوردی پرز کلومه وبلاگ‌نویس اسپانیایی برای پوشش خبری رخدادهای مصر و فلسطین/اسرائیل از مخاطبانش کمک مالی دریافت کرده بود. در واقع نویسندۀ وبلاگ از قالب یک روزنامه نگار «بی‌طرف» خارج شده بود و صاف و پوست کنده به مخاطبانش گفته بود: «من در مورد رخدادهای مصر یا فلسیطین/اسرائیل احساس مسئولیت می کنم و می خواهم بروم ببینم آنجا چه خبر است و شما را هم باخبر کنم. شما به من کمک می کنید؟» و بخشی از خواننده های وبلاگ هم کمک قابل توجهی به وی می‌کنند. جالب است که وی به ایران هم سفر کرده و کتابی هم در مورد کشورمان با نام «کشور فراموشی (تصویری از ایران)» نوشته است. (من هنوز کتاب را نخوانده ام)



فکر می‌کنم تا اینجای کار آنچه که می خواستم بیان کنم را به تو خوانندۀ عزیز رسانیدم. اینکه: من بی طرف نیستم. اگر روزنامه نگار یا عضو فلان حزب شدم، تنها بخاطر یافتن یک شغل یا یک موقعیت سیاسی نبود. بلکه هدفی بود که گام برداشتن در راه آن مسیر را در روزنامه نگاری یا فعالیت حزبی می دیدم. الان هم از این جهت در این وبلاگ می نویسم که فکر می کنم یک «مـا» در کشورمان وجود دارد که می خواهد اوضاع تغییر کند. عدالت و آزادی و ایران را برای همۀ ایرانیان می خواهد. حاکمیتِ مردم بر سرنوشتشان را می خواهد و در برابر استبداد و فساد مقاومت می کند. من به سیاستی باور دارم که قدرتش در «کنش باهمدیگر» است و مسیرش «مردم سالاری» ست و باور دارم که «مـا»یی که در جنبش سبز آفریده شد زاییدۀ همین سیاست است. من طرفِ آن «مـا» هستم و از هر ابزاری استفاده می کنم تا پرچم این «مـا» بلند باشد. پرچم ما سبز است و افراشته بودنش به معنای افراشته بودن همۀ ارزش هایی است که ما بیش از یکصد سال است که برایش تلاش می کنیم. به قول میرحسین «هر کس هر جا از حق و قانون دفاع کند عضو جنبش سبز است.» پس من فکر می کنم کار درست این است که هرکس که این حرفها را زد «طرف»ش را بگیریم تا پرچم بالا بماند.


متن اصلی این یادداشت را برای نشر در وبلاگ «پـرچـم» نوشته‌ام.



3 دیدگاه:

  1. من با حرف‌های شما موافق هستم. اما به نظرم شما یک اشتباه می‌کنید.
    رعایت عینیت یا به آلمانی ‌Objektivität ژورنالیستی یک نرم است. مثل «دروغ‌گویی بد است». ما از طریق توسل به این نرم می‌توانیم در کار رسانه‌ها چند و چون کنیم. این تنها وسیله‌ی ماست. (شما برای بالاگرفتن پرچم خود، مجبور به چالش با رسانه‌ها هستید)
    شما نمی‌توانید با این استدلال که همه دروغ می‌گویند، این نرم را بی‌خاصیت و بی‌اعتبار اعلام کنید.
    رعایت عینیت پیش از هر چیز در عرصه خبر مطرح است نه در عرصه نظر.
    روزنامه‌ها ستون‌هایی دارند به نام Kolumne/ Column که واقعیت از نگاه نگارنده مطرح می‌شود.
    همین‌طور نوعی روزنامه‌نگاری قدیمی هست که امروز هم ضعیف‌تر از گذشته وجود دارد به نام «ژورنالیسم عقیده‌ای» که برعکس ژورنالیسم مدرن، در تحلیل‌ها پرسپکتیوهای مختلف دخیل نیستند، بلکه واقعیت از یک پرسپکتیو (که دیدگاه روزنامه‌نگار باشد) تحلیل می‌شود.

    پاسخحذف
  2. قصد ندارید بنویسید چطور فکر می کنید؟

    پاسخحذف
  3. حرف من این نیست که همه‌ی روزنامه‌ها دروغ می‌گویند. حتی من نمی‌گویم که برخی از آنها هم دروغ می‌گویند. بیشتر آنها واقعیت را بازتاب می‌دهند. اما واقعیت‌های گزینش شده را. البته که در نهایت هر رسانه‌ای با توجه به معیارهایی که دارد واقعیت‌ها را گزینش می‌کند. حرف من هم این است که این معیارها گرایش‌های بازاری دارند و به گسترش آگاهی پایبند نیستند.

    پاسخحذف