۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه

برچسب‌ها : , , , , ,

درباره‌ی «بحران سه‌گانه‌ی جمهوری» از «فاطمه صادقی»

در حق انقلاب ۵۷ ستم‌های فراوانی شده است. چه از سوی نیروهای مبارزی که فرادی انقلاب جنگ قدرت را جایگزین حرکت در راستای آرمان‌های وعده داده شده به مردم کردند٬ چه از سوی آن جناح از انقلابیان که دست آخر حاکمیت سیاسی را قبضه کرد و دیگر رقیبان را از میدان منازعه حذف کرد یا به حاشیه راند؛ و حتی از سوی آن دسته از انقلابیان قربانی٬ که بجای نقد عملکرد خود و دیگر نیروهای انقلابی٬ تلاش کردند زیرآبِ انقلاب را از بیخ بزنند و «آن انقلاب» را ام الفساد و «خطای بزرگ» قلمداد کنند.
اما به قول استاد محمدجواد غلامرضا کاشی «انقلاب ۱۳۵۷ آنقدر بزرگ است که تا به‌حال هر کس و هر جریانی که خواسته آن را ندیده بگیرد٬ انقلاب آن را بلعیده است.» (نقل به مضمون)


استاد فاطمه صادقی به تازگی مقاله‌ای با نام«بحران سه‌گانه‌ی جمهوری» نوشته است که در آن٬ صحنه‌ی سیاسیِ امروز ایران را در رابطه با انقلاب ۱۳۵۷ بررسی می‌کند و توضیح می‌دهد. انقلابی که به گفته‌ی او «بر سه آرمان مهم جمهوریت، عدالت، و معنویت اتکا داشت و نیروی خود را از آنها گرفت.» اما این سه آرمان به امروز در بحرانی‌ترین شرایط خود به سر می‌برند؛ آنگونه که « بیـم » آن می‌رود در صورت ناتوانی در غلبه به این بحران‌ها «در نهایت [این بحران‌ها] به حیات جمعی و فردی ما خاتمه دهند.» اما همچنان « امیـد »هایی هستند که ما را به آینده امیدوار نگه می‌دارند. 

یادداشت فاطمه صادقی٬ به همان اندازه که ژرف و عمیق است٬ به همان اندازه ساده و فهم‌پذیر نیز است. به همان اندازه که ما را به آرمان‌‌ها و ارزش‌های ـ به ظاهر ـ‌ درو از دسترسِ دوران انقلاب ارجاع می‌دهد٬ به همان اندازه هم مسئله‌ها و مشکل‌های قابل لمس٬ پیش پا افتاده و روزمره‌ی جامعه‌ی امروز ایران را در همین چهارچوب به خوبی توضیح می‌دهد. 

از نظر من٬ می‌توان  فاطمه صادقی را «هانا آرنت ایرانی »  لقب داد. به دلیل‌های فراوان. یکی از آن دلیل‌ها این است که صادقی همچون آرنت این استعداد ذاتی را دارد که به قلب و سرشتِ مسئله‌نماهای سیاسی دست پیدا کند٬ آن‌ها را خارج از چهارچوب‌های کلیشه‌ای فضاهای ـ به اصطلاح ـ علمی و دانشگاهی ایرانی بفهمد و توضیح دهد. همان کاری که آرنت با جسارت تمام انجام داد. (در اینباره شاید بعدها بیشتر نوشتم ). البته این شباهت‌گذاری که من بین آرنت و صادقی انجام دادم تا حدود زیادی می‌تواند متناقض‌نما باشد. زیرا یکی از نقطه‌های مشترک شخصیت این دو اندیشمند سیاسی٬ «مثل هیچ‌کس» بودنشان است. پس شاید می‌توانم همزمان با اشاره به این شباهت‌ها بگویم که صادقی به هیچ وجه یک کپی از آرنت یا هر کس دیگری نیست. بلکه اون خودش است. یک اندیشمند سیاسی کم‌نظیر در فضای اندیشه‌ورزی ایرانی. متفاوت بودنِ فاطمه صادقی را می‌توانیم در این بند از همین مقاله ببینیم: «رشته‌های علوم سیاسی [...] اندیشه‌ها و ایدئولوژی هایی را ترویج می کنند که جمهوریت را هدف گرفته و برای ساقط کردن آن به تلاش‌های به اصطلاح «علمی» می پردازند. برای نمونه یکی از رهیافت‌های بسیار مورد علاقۀ اساتید حوزه و دانشگاه و دانشجویان فلسفه، علوم سیاسی و اجتماعی، رهیافت‌های نخبه گرا است که در آن فرض بر این است که سیاست کار عده‌ای نخبۀ حرفه‌ای است و دیگران نباید در سیاست و امر حکومت دخالت کنند. در این رهیافت مردم در واقع عبارتند از توده، عوام، بی‌سروپاها، ناپختگان، آدم‌های احساساتی، نفهم و جز اینها. شواهد بسیاری وجود دارد حاکی از اینکه بخش اعظم فلسفه که اساتیدش هنوز خواب حکومت الفلاسفه را می بینند، علوم سیاسی و علوم اجتماعی در ایران امروز دست در دست فقه ارتدوکس حاکم بر حوزه‌های علمیه در صدد تأمین مبانی نظری و حتی عملی استیلا، اقتدارطلبی اند. همۀ آنها گفته و ناگفته مردم را زائده‌ای انگلی بر پیکرۀ اجتماع می دانند. این یعنی بر خلاف آنچه برخی تصور می کنند، فقاهت ارتدوکس دیگر شاخه‌ای از الاهیات نیست، بلکه به طور روزافزون به قلمروی کاملاً عرفی تبدیل شده که کارش مشروعیت بخشیدن به اقتدار است. لذا از نظر غایت و کارکرد تفاوت چندانی میان فلسفه، علوم سیاسی نخبه گرا و اقتدار طلب و فقه ارتدوکس وجود ندارد. یکی می خواهد مشروعیت حکومت روحانیون را توجیه کند و دیگری مشروعیت حکومت نخبگان، فلاسفه، مدیران، و خلاصه برگزیدگان را. نه تنها بسیاری از فقها، بلکه بسیاری از اساتید دانشگاه، روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، تکنوکرات ها، سیاسیون و نظامیان از مردم سالاری عمیقاً متنفر اند.»
در ادامه من دو نسخه از این مقاله‌ی فاطمه صادقی را برای استفاده‌ی علاقمندان در دونسخه‌ی متفاوت اینجا می‌گذارم.
به ویرایش وب این مقاله می‌توانید از اینجا در سایت جرس دسترسی داشته باشید. 

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر