از یک جایی به بعد، من علاقه ام برای نوشتن در سایتهای خبری-تحلیلی را از دست دادم. نه اینکه حالا آنها تمایل زیادی به یادداشت های من داشته باشند. اینطور هم نبود. اما همان مقدار ذوقی که دیگران (به خصوص یک جوان) هنگامیکه یادداشتش در یک رسانۀ «معتبر» چاپ می شود را هم از دست دادم. چرا؟ الان میگویم. حدود ۱۲ سال پیش بود که من نخستین تجربه های روزنامه نگاری حرفه ایام را در هفته نامۀ شهرآرا در مشهد آغازیدم. آغاز تجربههای روزنامهنگاری من همراه بود با خزان مطبوعات در ایران. عمر روزنامه ها کم بود و
۱۳۹۲ آبان ۷, سهشنبه
۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه
آرش آشتیانی, آژانس شیشهای, حاج کاظم, زندگی-ادب و هنر, سینمای ایران, علی عظیمی, موسیقی, هامون, cult
«پیشدرآمد»٬ کاری تازه و خاطرهانگیز از علی عظیمی
به تازگی کاری فوقالعاده از علی عظیمی داغِ داغ نشریده شده که ترانه٬ موسیقی و ویدئو همه عالیاند. ترانهاش حال و هوای شخصی ماست ویدئواش روایت شیدایی و شیدایان در سینمای ایران. انگار با دو اثر متفاوت روبرو هستیم. وقتی موسیقی خالی را گوش میدهیم با یک روایت سر تا پا شخصی روبرومان میکند؛ رویاها٬ هوسها و درد و رنجهایی که هر کدام از ما در تجربههای عاشقانهمان با آنها روبرو شدهایم و تجربهشان کردهایم و میکنیم. میتوانیم چشمانمان را ببنیدم و همهی آن صحنهها را برای خود بازسازی کنیم٬ صحنههایی که چه واقعی باشند و چه خیال٬
۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه
انقلاب, زندگی-سیاست, فاطمه صادقی, محمدجواد غلامرضا کاشی, هانا آرنت, plt
دربارهی «بحران سهگانهی جمهوری» از «فاطمه صادقی»
در حق انقلاب ۵۷ ستمهای فراوانی شده است. چه از سوی نیروهای مبارزی که فرادی انقلاب جنگ قدرت را جایگزین حرکت در راستای آرمانهای وعده داده شده به مردم کردند٬ چه از سوی آن جناح از انقلابیان که دست آخر حاکمیت سیاسی را قبضه کرد و دیگر رقیبان را از میدان منازعه حذف کرد یا به حاشیه راند؛ و حتی از سوی آن دسته از انقلابیان قربانی٬ که بجای نقد عملکرد خود و دیگر نیروهای انقلابی٬ تلاش کردند زیرآبِ انقلاب را از بیخ بزنند و «آن انقلاب» را ام الفساد و «خطای بزرگ» قلمداد کنند. اما به قول
۱۳۹۲ مهر ۲۳, سهشنبه
اریک کانتونا, برتراند دولانوئه, پاریس, خاتمی, رشیدا برانکی, روزانه, زندگی-خاطره, فرانسوا اولاند, میرحسین موسوی, jour
دیدار با اریک کانتونا
همین الان٬ ده قدم آنطرفتر٬ اریک کانتونا با همسر باردارش ایستادهاند٬ در میدان شَتله٬ و من ده قدم اینطرفتر٬ منتظر «کَمی» دوستمام که نیم ساعت دیر کردهاست. میبینم اریک کانتونا مثل شیر از تاکسی پیاده میشود٬ دست همسرش (رشیدا برانکی٬ بازیگر سینما و تئاتر فرانسه که از پدر و مادری الجزایری در پاریس به دنیا آمده) را میگیرد و او را هم پیاده میکند. تاکسی میرود و اریک و رشیدا دور میدان میایستند. حتمن منتظر کسیاند. مردم آرام آرام متوجه حضور شیر فوتبال فرانسه و منچستر میشوند. تک و توک آدمها میآیند و باهاش عکس میگیرند. اما خیلیها
زندان, زندانی, زندگی-سیاست, وبلاگ نویسی, plt
زندانیانی بیرون از زندان | بررسیِ گسترشِ منطق زندان به بیرون از آنجا
یکی از وبلاگنویسان محافظهکار نزدیک به جریان احمدینژاد که مدتی را در زندان سپری کرده در وبلاگش نوشته: "در زندان حالم خیلی بهتر بود. با آنکه محبوس بودم و از بسیاری از امکانات محروم، اما تا جایی که غصه[ی] بیرون را نمیخوردم حالم آنقدرها بد نمیشد. حالا که بیرونی شدهام با واقعیت طرف هستم، و مجبورم که با زندگیای که لطمه خورده و آیندهای که خرابش کردهاند طرف باشم. انگار که تازه ایام زندانم شروع شده باشد. دیگر همه جا انگ زندان همراهم است؛ "سابقه دار"، آنهم به جرم توهین، نه حتی با قید سیاسی، توهین خالی!" نوشتهی
اشتراک در:
پستها (Atom)