۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

برچسب‌ها : , ,

چرا راحت ترجمه نمی‌کنیم؟

سال‌ها پیش خواندن  «سرمایه»ی مارکس،  ترجمه‌ی ایرج اسکندری را شروع کردم. بخشی از کتاب را خواندم اما خسته و گیج شدم. می‌فهمیدم که این مطلبی که مارکس دارد می‌گوید را تا حدود زیادی می‌پسندم، اما جزییات مطلب را نمی‌فهمیدم.
پنج سال پیش ترجمه‌ی تازه‌منتشر شده‌ی حسن مرتضوی از سرمایه را خریدم و دوباره شروع به خواندن کردم. انصافن برگردان تر و تمیز و کار شسته و رفته‌ای از آب درآمده بود.  اما بازهم همان مشکل را به صورت خفیف حس می‌کردم و صادقانه بگویم که در فهم خیلی از پاره‌های کتاب به مشکل برخوردم.
الان شروع کردم به خواندن ترجمه‌ی فرانسوی سرمایه.  این ترجمه زیر نظر خود مارکس انجام شده و به گفته‌ی خودش،  خیلی از مطالب،  درست‌تر و روان‌تر از نسخه‌ی آلمانی از آب درآمده‌اند، چه رسد به نسخه‌های انگلیسی و روسی و البته فارسی.  به همین جهت مارکس به رفقایش توصیه کرده که آن را بخوانند. 
برخی از بخش‌ها را که با ترجمه‌های اسکندری و مرتضوی مقایسه کردم، به واقع از روانیِ برگردانِ فرانسوی و پیچیدگی و سختیِ برگردان‌های فارسی شگفت‌زده شدم.
واقعن چرا وقتی یک نویسنده حرف مهم‌اش را خیلی ساده می‌زند،  ما آن را سنگین و پیچیده ترجمه می‌کنیم؟  آیا یک حرف مهم باید پیچیده عرضه شود؟
همین کار را استاد آشوری عزیز با  «شهریار» ماکیاولی کرده‌است. هرچه اثر ماکیاولی ساده و بی‌پیرایش است،  برگردان استاد آشوری پیچیده،  سنگین و ادبی‌ست.  از نظر من_ به عنوان یک دانشجو_ ماکیاولی به عمد از کمترین آرایه‌های ادبی برای اثری همچون شهریار بهره‌برده است.  در حالی که ترجمه‌ی فارسی‌اش همچون نثر مسجع از آب درآمده که این مسئله نه تنها ناوفاداری به اثر و صاحب‌اثر است،  بلکه در فهمِ درستِ متن هم خلل ایجاد می‌کند.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر