۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

برچسب‌ها : ,

تجربه های زنان، سرمشقِ مبارزه برای تغییر


«آنی آدامز [زن سیاهپوست آمریکایی حدود ۳۰-۴۰ سال پیش] می‌گه:
وقتی کار کردن در کارخونه رُ شروع کردم، آبخوریِ ما از آبخوریِ سفیدپوست‌ها جدا بود... توالت‌ها هم همینطور. من باید توالت‌ها و سالن بازرسی رُ تمیز می‌کردم، بعدش، وقتی خودم نیاز به رفتن به توالت داشتم، باید تا تهِ زیرزمین می‌رفتم پایین.
خب از رییسم پرسیدم: «مگه چی‌ عوض می‌شه؟ اگه من می‌تونم برم تو توالتِ اون‌ها و تمیزش کنم، چرا نمی‌تونم ازش استفاده کنم؟»
دست‌آخر، خودم شروع کردم به استفاده از اون توالت‌ها. من تصمیم گرفتم دیگه یه کیلومتر راه پای پیاده تا اون ته نرم.» *

روشن است که تلاش‌های جنبش‌ها و جریان‌های زنان در گوشه گوشۀ جهان، می‌تواند برای ما و برای همۀ جنبش‌ها و جریان‌هایی که برای دستیابی به عدالت و آزادی تلاش می‌کنند، الهام بخش باشد. یکی از جریان‌هایی که زمینۀ جنبش سبز را پدید آورد در همبستگی و پیوستگی‌اش نقش بی‌بدیلی داشت، جنبش زنان ایران _با همۀ گرایش‌ها و شاخه هایش_ بود و اکنون نیز در ادامۀ حیاط جنبش سبز نقش پررنگی را بازی می‌کند. کافی است نگاهی به لیست کسانی که در صف نخست جنبش ایستاده‌اند نگاهی بیاندازیم؛ زهرا رهنورد، نسرین ستوده، فخراستادات محتشمی‌پور، ژیلا بنی یعقوب، آسیه باکری و.... آنهایی که در تظاهرات‌ها شرکت داشتند، می‌توانند شهادت بدهند که زنان میدان دار بسیاری از صحنه‌ها بودند. و‌گاه (به نظر من بیشتر وقت‌ها) خیلی شجاع‌تر و با انگیزه‌تر از مردان ظاهر می‌شدند. به نظرم دلیلش این است که آن‌ها در طول زندگی خود نابرابری را بیشتر از دیگران درک کرده‌اند. پس از دوم خرداد حرکت‌های زنان انسجام و پیوستگی پیدا کرد؛ با این حال آن‌ها هیچ‌گاه در موقعیت فرادستی نبوده‌اند. حتی زنانی که در حزب‌هایی همچون مشارکت (به عنوان بزرگ‌ترین تشکیلات سراسری کشور) فعالیت می‌کردند، می‌بایست با نابرابری‌های فرهنگی-اجتماعی که به واسطۀ جامعه در این حزب‌ها نیز نفوذ پیدا کرده بود مبارزه می‌کردند. بنابراین، زنان آماده‌ترین گروه برای رودررویی با شرایط پس انتخابات ۸۸ بودند. آن‌ها هم فعالیت در شرایط فرودستی را تجربه و زیسته بودند و از پیش برای زیست در چنین فضایی آمادگی داشتند، هم روشهای ارتباطی و کنشگری در چنین شرایطی را بلد بودند. (نیاز به بحث جدی و مفصل در این زمینه است)
اما وقتی از زنان _به عنوان کنشگر برای دستیابی به برابری_ صحبت می‌کنیم، نباید فکر کنیم که همۀ زنان ایران اینگونه‌اند. بلکه شاید چنین طیف‌هایی، بخش کمی از جامعۀ ما را در بر گرفته باشند. هرچند که آن‌ها توانسته‌اند در طی این سال‌ها، خواست‌ها و ایده‌های خود را در جامعه گسترش دهند و کمتر قشری هست که تحت تاثیر قرار نگرفته باشد. اما به هر حال زنان زیادی هم در جامعۀ ایرانی وجود دارند که چنین نیستند. به باور من، حتی سرسخت‌ترین مقاومت‌ها در برابر خواست‌های برابری خواهانۀ زنان، در میان جریانهای قوی‌ای از خود زنان دیده می‌شود. زنانی که به واقع و با آگاهی، شرایط موجود را خوب و درست می‌دانند و به عادلانه بودن آن باور دارند و از در حفظ آن شرایط کوشا هستند و در برابر تغییر خواهان سرسختانه مقاومت می‌کنند. فاطمه رجبی (‌ها) نمونۀ روشنی از این طیف است. آن‌ها «برابری» نمی‌خواهند. بلکه به دنبال شرایط عادلانه هستند. و از نظر آن‌ها، عدالت در همین وضعیت نابرابرانه‌ای است که وجود دارد و بلکه حتی باید گسترش یابد. شایسته است کنشگران فمینیست ایرانی به این جریان‌ها توجه بیشتری نشان دهند و از آن‌ها غافل نباشند. زیرا این دسته از اقتدارگرا‌ها، بیشترین ظرفیت را برای ترویج و گسترش «ناآگاهی» و «درونی کردن نابرابری» در میان زنان دارند.
الان که دو سه روز از هشتم مارس، روز جهانی زنگ گذشته است، وقتی به تجربۀ سالها مبارزۀ زنان برای دستیابی به حداقل های حقوق اجتماعی و سیاسی نگاه می کنم، می بینم که در این تجربه ها سرمشق های زیادی برای ما وجود دارد. به نظرم اگر کنشگران سیاسی شرایط پس از خرداد ۱۳۸۸ را خوب درک کرده باشند، به جدی‌تر به تجربه‌های کنشگری زنان (چه در ایران و چه در دیگر جاهای دیگر دنیا**) توجه می‌کنند و از آن‌ها سرمشق می‌گیرند. برای نمونه، در همین متنی که در آغاز نوشته آوردم، یک آگاهی و انگیزن ناب برای تغییر وجود دارد که می‌تواند فارق از خط و خط کشی‌های (برساختۀ) سیاسی و دسته‌ای، در همۀ جامعه نفوذ کند. منطق «آنی» بسیار ریشه‌ای و رادیکال است وقتی می‌گوید: «مگه چی‌ عوض می‌شه؟ اگه من می‌تونم برم تو توالتِ اون‌ها و تمیزش کنم، چرا نمی‌تونم ازش استفاده کنم؟... دست‌آخر، خودم شروع کردم به استفاده از اون توالت‌ها. من تصمیم گرفتم دیگه یه کیلومتر راه پای پیاده تا اون ته نرم.» و به همین دلیل ریشه‌ای بودنش، می‌تواند مرزهای خط کشی شدۀ اجتماعی و فرهنگیِ ما را درنَوردد و به منطقِ مقاومت و مبارزه تبدیل گردد.

*از کتاب: فمینیسمِ سیاه
مقالهٔ ساختار اجتماعیِ اندیشهٔ فمینیستیِ سیاه [پوستان]
از: پاتریسا هیل کُولین
ترجمه: خودم

** استاد جامعه‌شناسی سیاسیمان که یک خانم جوان هست، می‌گفت چند روز پیش، یکی از دوستان (مرد) دوران دبیرستانش را دیده است. از آنجا که آن‌ها در مدرسۀ خوبی درس می‌خوانده‌اند، غیرطبیعی نبود که ببیند دوستش پس از گرفتن دکترای حقوق از سوربن، حالا به یک حقوق‌دان معتبر در دستگاه وکالت فرانسه تبدیل شده باشند. می‌گفت کلی باهم حرف زدیم و ناگهان وقتی بهش گفتم من در فعالیت‌های فمینیستی فعال هستم، تعجب کرد و گفت: من واقعن حرف‌های شما را درک نمی‌کنم. شما اگر به ۳۰۰-۴۰۰ سال گذشته نگاه کنید، می‌بینید که در کشور ما همۀ پست‌های مهم سیاسی را مرد‌ها در اختیار داشتند و آن‌ها جامعه را اداره کرده‌اند. این خودش مدرک معتبری است برای اینکه بفهمیم یک تفاوت‌هایی بین زن و مرد وجود دارد و زن‌ها در یک کارهایی ضعیف تر‌اند و در کارهایی مثل خانه داری و تربیت بچه و پرستاری از مریضان بهتر از مردان هستند.


0 دیدگاه:

ارسال یک نظر