جمعه 27 اسفند 1390شب را اصلا نتونسته بودم بخوابم.اصلا شک داشتم که برم یا نرم. مهمترین دلیلش این بود که بلیط برگشت رو اشتباه گرفته بودم. یعنی بجای ونیز-پاریس، بلیط پاریس-ونیز گرفته بودم. بنابراین باید مقدار بیشتری پول برای یک بلیط دیگه می دادم. دلیل های دیگری داشت. مثلا اینکه اصلا دوست نداشتم به سفری کوتاه برم. اصلا از این سفرهای تلگرافی خوشم نمی یاد. به همین دلیل دودل بودم.در نهایت امیر (میزبان ما در میلان) با طرفندهایی رای ما رو عوض کرد. مثلا فیلمها و عکسهایی از میلان نشون داد که من و علی صددرصد قانع شدم. به
۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه
۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه
سفرنامۀ میلان
ﺳﻔﺮﻧﺎﻣۀ ﻣﯿﻼﻥ-1
ﺳﻔﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺭﺧﺪﺍﺩ ﻫﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺳﻔﺮ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﻭﻧﯽ. ﺳﻔﺮ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭﮔﺎﻧۀ (ﺍﺳﻔﺎﺭ ﺍﺭﺑﻌﻪ) ﻣﻼﺻﺪﺭﺍ ﻭ ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﺑﺮﻭﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﻔﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﻭﻡ. ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﻣﯿﻼﻥ ﻭ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻭﻧﯿﺰ. ﻧﺨﺴﺖ: ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﯿﻼﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻭﻧﯿﺰ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻡ، ﺍﻣﺎ ﺍﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺳﻔﺮﻧﺎﻣۀ ﻣﯿﻼﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ. ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﻔﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ. ﻣﺜﻼ ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﻭ ﺭﻡ ﻭ ﺑﺎﺭﺳﻠﻮﻥ ﻭ
۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه
زندگی-سیاست
مسئلۀ خونِ شهدا
تقدیم به برادرم، سهیل اعرابی ... این روزها، در تماسهایی که با سهیل اعرابی (برادر شهید سهراب اعرابی) دارم،احساس نزدیکی بسیاری با او می کنم. چرا!؟ من هم 20 و اندی سال پیش برادرم را از دست دادم. "حسینِ" ما البته در 14-15 سالگی با دستکاری شناسنامه به جبهه رفت و از سهراب عزیز چند سالی کوچکتر بود. من هم وقتی برادرم را از دست دادم از سهیل خیلی کوچک تر بودم. از همان روز تا حالا سایۀ سنگین این "شهید" بر زندگی خانوادۀ ما سایه افکنده بود و افکنده است و خواهد افکند. گریه های شبانۀ مادر،
اشتراک در:
پستها (Atom)