۱۳۸۴ دی ۳۰, جمعه

برچسب‌ها :

پاسخ به یک مقاله

در شمارة «28»خبرنامة داخلي حزب مشاركت، مطلبي نگاشته شده بود با عنوان« تقويت شاخة كارگري، سرآغازي بر بازسازي تشكيلاتي ». نگارنده در اين مطلب، با اظهار خوشحالي از راه‌اندازي شاخة كارگري، آنرا گام اول در بازسازي تشكيلاتي عنوان كرده بودند و نيز اين نكته را مورد توجه قرار داده بودند كه يكي از دلايل عمدة شكست اصلاح‌طلبان، بي‌توجهي به اقشار فرودست جامعه از جمله كارگران بوده است. ايشان در نهايت اين توصيه را ابراز نمودند كه براي موفقيت، بايد در اقشار فرودست جامعه براي حزب پايگاه ايجاد كرد تا به مشكلات كنوني بر نخوريم.
غرض از اشاره به مطلب بالا بررسي نقطه نظراتي است مشابه آن، كه پس از شكستهاي اخير انتخاباتي به اين نكته رسيده‌اند كه اشتباه جريان اصلاحات توجه بيش از حد به نخبگان جامعه و بي‌توجهي به تودة مردم است و راه‌حل را در توجه به توده جامعه و طبقات متوسط به پايين و نيز توجه به مسائل معيشتي آنهاست.
در برابر اين نتيجه گيري و موارد مشابه بايد به نكات زير اشاره كرد.

يكم: پيش از هرگونه تحليل، تصميم‌گيري و برنامه ريزي بايد به اين نكته توجه داشت كه پايگاه سياسي اجتماعي جريان اصلاحات، بويژه حزب مشاركت، در ميان كدام طبقه ويا طبقات شكل گرفته است. با نگاهي كوتاه به عمر اين جريان درمي‌يابيم كه بدنه اصلي اصلاح‌طلبان را، فرهنگيان،دانشجويان، كارمندان(بويژه كارمندان دولت) واقشار مشابه تشكيل مي‌دهند كه اين اقشار از لحاظ طبقاتي در جايگاه طبقة متوسط شهري قرار دارند. همچنين اقشار ياد شده، جهانبيني، نگرش و مطالباتي دارند كه از بسياري از جوانب با ديگر اقشار جامعه تفاوت دارد. براي نمونه، توجه با آزاديهاي فردي و اجتماعي، پپيگيري پيشرفت فردي و اجتماعي،تحصيلات نسبتاً عاليه، تمايل داشتن به دگرگونيهاي تدريجي و كاربردي، و ديد عقلي و منطقي نسبت به رويدادها، از ويژگيهاي آنها به شمار مي‌آيد. با كمي تأمل در مي‌يابيم كه همين ويژگيها باعث بوجود آمدن جريان اصلاحات گرديد و حركتهاي اصلاح‌طلبي بر پاية خواسته‌هاي همين طبقه استوار گرديده‌است.
دوم؛ جريان اصلاحات جرياني است كه از لحاظ اجتماعي تقريباً طبقة خاصي ( طبقة متوسط شهري) را نمايندگي مي‌كند. مردمي كه در شهرها سكونت دارند و كم و بيش با پديده‌هاي آن دست و پنجه نرم مي‌كنند_خواه اصفهان، خواه تربت جام_ . اين طبقه طبق آمار درصد قابل توجهي از جمعيت كشور را به خود اختصاص مي‌دهند. در مقابل، جريان اصولگرا از لحاظ اجتماعي اقتصادي از طبقة خاصي تشكيل نشده است. بلكه گروهي از مردم از اقشار گوناگون حول يك محور به ظاهر عقيدتي دور هم جمع شده‌اند و به فعاليت مي‌پردازند. آنها مي‌توانند با توجه به مقتضيات زماني و مكاني، اقشار مخاطب خود را تغيير دهند. مثلاً يك روز بازار را همراه خود مي‌كنند و روز ديگر روستائيان و روز ديگر طبقات فرودست. حتي گاهي به سراغ طبقة متوسط شهري هم مي‌روند و از سستي ارتباط نخبگان اصلاحات با بدنه، استفاده مي‌كنند و براي امثال قاليباف رأي جمع مي‌كنند.
سوم؛ طبقات پايين و فرودست جامعه از روستائيان و يا مهاجران حاشيه نشين شهرها تشكيل شده‌اند.كساني كه به دليل ساختار اقتصادي كشور از محروميت رنج مي‌برند. آنها اغلب قادر به پس انداز نيستند و تمام درآمد خود را صرف برطرف كردن احتياجات روزمرة خود مي‌كنند و به همين دليل از توانايي پيشرفت اقتصادي و اجتماعي كمي برخوردار هستند. همين مشكلات باعث مي‌شود كه اين اقشار نسبت به مواردي از قبيل وامهاي بانكي كوچك و كم ‌بهره، عدم پرداخت عوارض و ماليات، توزيع بن و... از خود واكنشهاي مثبت سريعي نشان مي‌دهند. همچنين اين افراد به تحولات آني و كوتاه مدت و شعارهاي مبارزه با فساد و توزيع برابر ثروت و... _به دليل محروميت _ توجه بيشتري نشان مي‌دهند. اقشار پايين دست جامعه نسبت به مشاركت مدني مداوم در زندگي روزمره نيز توجه بسيار كمي دارند و بيشتر در حركتهاي توده‌اي خود را نشان مي‌دهند. البته لازم به ذكر است كه از لحاظ آماري اين گروه از جامعه، بخش قابل توجهي را در بر مي‌گيرند ولي نسبت به طبقة متوسط ضعيفترند.
چهارم؛ اگر قرار باشد جريان اصلاحات طبقه‌اي را نمايندگي كند، قطعاً بايد طبقه باشد كه از ميان آن برخاسته است. طبقه‌اي كه كل‌نگر و عقلاني‌است. اقشاري كه هم به فكر اقشار پايين دست خود هستند و هم براي بالادستان خود برنامه دارند. مردمي كه لزوم مشاركت مدني را دريافته‌اند و حاضر به همكاري روزمره با جريان اصلاحات مي‌باشند. اگر ما در چند انتخابات شكست خورديم، به اين دليل نبود كه اقشار پايين دست جامعه را مورد استفاده قرار نداديم؛ بلكه شكست ما حاصل مديريت نادرست بر بدنة خودمان بود. ما به جاي ايجاد شاخة كارگري، بايد در اين هشت سال به دنبال تقويت و بازسازي كميته‌هاي دانشجويي، فرهنگيان، NGO ها، دانش‌آموزي، صنايع و... مي‌بوديم. اين باعث تأسف است كه ما در حالي كه در برقراري ارتباط با اقشار يادشده با بي‌برنامگي و مشكلات بسياري مواجهيم، راه‌كار را در تشكيل شاخة كارگري مي‌يابيم. گمان مي‌رود اين نكته را فراموش كرده‌ايم كه:«از كجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود....»
پنجم؛ شاخه، كميته و واحد، هر كدام در اساسنامة حزب، بار معنايي و تشكيلاتي خاصي را دارند. در حالي شاخه‌اي با نام كارگري تشكيل مي‌شود كه ارتقاء شاخة جوانان كه متشكل از چند كميته است و بدنة اصلي حزب را تشكيل مي‌دهد به ركن جديدي به نام سازمان، با عدم موافقت مواجه مي‌شود. با اين اشاره يادآور مي‌شوم كه برنامه ريزان حزب، مرعوب تبليغات حريف نشوند. بدنة اصلي خود را دريابند و بدنبال راهكارهايي تازه براي برقراري ارتباط با آنها باشند. اين اقشار، مردمي هستند كه در صورت حمايت، حمايتي پايدار دارند و با امواج بلند و كوتاه حريف، واپس‌ زده نمي‌شوند. به شرط آنكه ما درست برنامه‌ريزي و عمل كنيم.

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر