به دوستی گفتم «فلانی برام پیام فرستاده که فلان و بهمان ...» بیدرنگ گفت: «جدن! حالا با کی (با چه کسی) فرستاده؟» من جا خوردم و بعد از کمی درنگ پاسخ دادم: «یعنی چه با کی پیام فرستاده؟» با تعجب گفت: «خب حتمن با کسی پیام را فرستاده دیگه. پیام که خودش پا نداره پاشه بیاد پیش تو!» این حرف را با حاضرجوابیِ خاصی گفت. انگار که من یک مسئلهی روشن و بدیهی را نادیده گرفتهام. زدم زیر خنده و بهش گفتم: «نه بابا! تو فیسبوک پیام فرستاده. خودش تنهایی پیامش را به من رسونده. بدون هیچ واسطهای
۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه
۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه
روزانه, زندگی-خاطره, hide, jour
حتی گالیور هم به کودکیِ ما رحم نکرد!
هیچی از احساس خیانت، اونهم خیانتی که در دوران کودکی بهت شده باشه و در روح و ذهنت نفوذ کرده باشه بدتر نیست. اون آدم کوچولوهه بود توی کارتون گالیور! اون طفلکی در نسخهی اصلی داستان اصلن هم اونطوری نبوده که با ما نشون دادن. بلکه طفلکی عاشق اون دختره لوَنده «فلرتیشیا» بوده. ولی فلرتیشیا ناز و عشوههاشُ برای گالیور میومده. اون غر و لند هایی که اون بندهخدا میکرده هیچ ربطی به بدبینی نداشته. بلکه از روی حسودی و واکنش به رابطهی گالیور و فلرتیشیا بوده. اما صدا و سیما همهی اینا رُ سانسور کرده بوده و
۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه
روزانه, hide, jour
چرا راحت ترجمه نمیکنیم؟
سالها پیش خواندن «سرمایه»ی مارکس، ترجمهی ایرج اسکندری را شروع کردم. بخشی از کتاب را خواندم اما خسته و گیج شدم. میفهمیدم که این مطلبی که مارکس دارد میگوید را تا حدود زیادی میپسندم، اما جزییات مطلب را نمیفهمیدم. پنج سال پیش ترجمهی تازهمنتشر شدهی حسن مرتضوی از سرمایه را خریدم و دوباره شروع به خواندن کردم. انصافن برگردان تر و تمیز و کار شسته و رفتهای از آب درآمده بود. اما بازهم همان مشکل را به صورت خفیف حس میکردم و صادقانه بگویم که در فهم خیلی از پارههای کتاب به مشکل برخوردم. الان شروع کردم به خواندن
اشتراک در:
پستها (Atom)