۱۳۸۵ دی ۱۸, دوشنبه

برچسب‌ها : ,

وبلاگ و رسانه‌های گروه‌های اکثریت و اقلیت

نوشتۀ محمد حسن شهسواری 


فرض کنید شما یک استقلالی -حالا نه دو آتشه- ولی جدی هستید و یا حداقل نسبت به این تیم علاقهٔ قلبی دارید. حالا باز هم تصور کنید روزی به دوستی که همین احساس را نسبت به پرسپولیس دارد بر می‌خورید و مثل همیشه خیلی زود دعوای قرمز و آبی میان شما شکل می‌گیرد. در بحث، شما دلاورانه از خصوصیات مثبت تیمتان دفاع می‌کنید و به خصوصیات منفی تیم رقیب حمله. برای دوستتان هم همین حالت پیش می‌آید. یعنی او هم به راحتی به تیم شما حمله می‌کند واز تیم خود دفاع. در همین لحظه یک پرسپولیسی دیگر به جمع شما اضافه می‌شود. طبیعی‌ست که موضع دوستتان تقویت می‌شود و شما در دفاع‌ها وحمله‌هایتان کمی محتاط‌تر می‌شوید. البته موضع درونی شما تغییری نکرده اما جهان خارج قوانین مخصوص به خود را دارد. همین طور که زمان می‌گذرد مرتب به جمع کوچک شما، پرسپولیسی افزوده می‌شود و هم‌چنان بحث پرسپولیس و استقلال در جریان است. در یک لحظه (که بستگی کامل به روحیات شما دارد) بحث خاتمه پیدا می‌کند. زیرا در حال حاضر به طور واضح شما در اقلیت هستید و آن‌ها در اکثریت. 
حال بیاییم این واقعه را در سطحی بزرگ‌تر بررسی کنیم. این بار شما -به هر دلیل- نتوانسته‌اید زود به ورزشگاه بیایید و مجبورید در تنها جای خالی ورزشگاه که محل تجمع پرسپولیسی‌های دو آتشه است بنشینید. بازی قرمز و آبی با گرمی و حرارت زیادی در جریان است. شما در این مکان، لحظه‌ای به فکر دفاع کلامی از تیمتان نخواهید افتاد. رقیبان شما که بسیار بیشتر از شما هستند علاوه بر آن‌که تیم محبوبشان را تشویق می‌کنند یک بوق هم دارند که ریتم اشعارشان را با آن هماهنگ می‌کنند. هیچ کس نمی‌تواند منکر تاثیر این بوق در ایجاد هیجان و از آن مهم‌تر یکسو کردن شعار‌ها وافزایش توان هواداران شود. در این لحظات شما اگر بوق هم داشته باشید) توانایی خریدن آن) باز هم آن را به ورزشگاه نمی‌آورید. یا اگر آورده باشید گوشه کناری آن را معدوم می‌کنید. زیرا حتما این بوق که رنگش آبی‌ست خیلی زود هویت شما را مشخص می‌کند که در نتیجه هواداران رقیب آن را توی سرتان خراب می‌کنند که در این صورت توانایی معنوی شما مخدوش می‌شود. حتا اگر بر فرض شما بوق را به ورزشگاه آورده باشید نمی‌توانید از آن استفاده کنید. چه کسی ممکن است با شعارهای شما همراهی کند؟ حتا اگر هواداران تیم رقیب آدم‌های لیبرال مسلکی باشند وحق اظهار نظر را به شما بدهند. زیرا شما در اقلیت هستید و آن‌ها در اکثریت. اما خوب شما هم کاملا دست بسته نیستید. در همین لحظه تیم شما گلی به تیم رقیب می‌زند. طبیعی‌ست که شما نمی‌توانید به هوا بپرید وشادی کنید یا احتمالا از بوق مخفی شده‌تان استفاده کنید. کاری که شما می‌توانید بکنید (در میان بهت وسکوت هواداران تیم رقیب) فرستادن یک شیشکی‌ست. این حرکت نه هزینهٔ مالی برای شما دارد (نیاز به دادن پول برای آن نیست) و نه هزینهٔ معنوی (در آن گیر و دار هواداران تیم رقیب متوجه نمی‌شوند چه کسی این کار را انجام داده است زیرا شما تا به حال هویتتان را مشخص نکرده‌اید.) 
امیدوارم مثال بالا توانسته باشد موقعیت اجتماعی دو گروه اقلیت و اکثریت را و از آن مهم‌تر ویژگی‌های رسانه‌ای آن‌ها را مشخص کند. در حالت اول که شما تنها با یک یا دو و سه نفر از دوستانتان بحث می‌کنید، هم به راحتی هویتتان را بروز می‌دهید و هم با نگرانی کمتری از رسانهٔ خود آن‌ها (کلام انسانی) استفاده می‌کنید. اما در ورزشگاه زمانی که آن‌ها در اکثریت قابل توجهی هستند، شما نه می‌توانید هویتتان را آشکار کنید و نه می‌توانید از رسانهٔ آن‌ها (بوق) استفاده کنید. در این وضع شما در بهترین حالت هویتتان را پوشیده نگه می‌دارید و از رسانه‌ای دیگر (شیشکی که شکل تغییر یافتهٔ کلام انسانی‌ست) سود می‌برید. از همین جاست که بحث رسانه‌های گروه‌های اقلیت و اکثریت پدید می‌آید. این بحث در تمام طول تاریخ و در هر زمان به‌گونه‌ای متفاوت خود را نشان داده است. در هر حال رسانهٔ اقلیت در درجه‌ی اول می‌باید هزینه را برای گروه اقلیت پایین آورد. این هزینه، هم شامل هزینه‌های مادی‌ست و هم معنوی. به‌طور مثال اگر امیران و امیرزادگان جهان قدیم با صرف پول زیاد سعی در تشویق تاریخ‌نگاران به نگارش تاریخ فتوحات آن‌ها وامی‌داشتند و نیز شاعران را به سرودن مدایح، گروه‌های اقلیت با صرف کمی هزینهٔ مادی (مهاجرت به سرزمینی دور از دسترس آن امیر) به سرودن آنچه که می‌خواستند می‌پرداختند. زیرا که سرودن شعر نیازی به صرف سرمایهٔ مالی ندارد. هزینهٔ معنوی نیز با مهاجرت، به پایین‌ترین حد خود می‌رسید. اما اگر گروه اقلیت در حوزهٔ نفوذ یک امپراطور یا شاهنشاه قرار داشت، هرچند نیازی به صرف هزینهٔ مادی نداشت اما برای فرار از تبعات منفی پرداخت هزینهٔ معنوی، به حکایات، ضرب‌المثل‌ها و متل‌ها روی می‌آورد؛ چون در این صورت هویتش پنهان می‌ماند و هزینهٔ معنوی کمتری می‌پرداخت.
اما در جهان پیچیده‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، وضع به این سادگی نیست. زیرا که در اختیار داشتن رسانهٔ اکثریت روز به روز سخت‌تر می‌شود. در حال حاضر هزینه‌های مادی برای راه‌اندازی رسانهٔ اکثریت به اندازهٔ هزینه‌های معنوی و‌گاه بیشتر از آن اهمیت دارد. در زمانهٔ کنونی (چه در غرب و شرق) در اختیار گرفتن رسانهٔ گروه اکثریت (وسائل ارتباط جمعی اعم از تلویزیون، رادیو، سینما، خبرگزاری‌ها و...) بیش از همه نیاز به سرمایهٔ مالی بالایی دارد. حتا در اختیار گرفتن رسانه‌ای کمتر سرمایه‌بر، چون روزنامه نیز کار آسانی نیست و نیازمند سرمایهٔ قابل‌توجهی‌ست. به همین دلیل است که در حال حاضر در تمام جهان، زمانی که گروه‌های اقلیت بخواهند از رسانه‌ای استفاده کنند، از رسانه‌های ارزان‌تر شفاهی و نوشتاری سود می‌برند. بدیهی‌ست که هر جامعه با توجه به ویژگی‌های اجتماعی و سیاسی خود از رسانه‌هایی متفاوت استفاده می‌کند. برای مثال در جهان غرب به‌واسطهٔ پایین بودن هزینهٔ معنوی (آشکار شدن هویت) آنکه جزو گروه اقلیت است می‌تواند مثلا در هایدپارک سخنرانی کند و یا داستان کوتاه و رمانی بنویسد؛ به‌خصوص داستان کوتاه که هزینهٔ مادی زیادی نیاز ندارد و می‌توان آن را در یکی از انبوه‌ روزنامه‌ها و نشریات محلی و کشوری چاپ کرد. اما در شرق، مثلا در جامعهٔ ما این فرد به‌جای سخنرانی جوک می‌سازد و یا آن را تعریف می‌کند. برای اینکه جوک رسانه‌ای‌ست که هویت سازنده را آشکار نمی‌کند. این فرد همین‌طور بر در و دیوار توالت‌های عمومی نظرهای خود را می‌نویسد که نه هزینهٔ مادی دارد و نه هزینه‌ی‌ معنوی. البته گروه فرهیخته‌تر شب‌نامه پخش می‌کند (توجه کنید که هرچند کلمهٔ فرهیخته در ذات خود بار ارزشی دارد اما در این مطلب فاقد این بار است). و آن‌هایی که در کلام تبحر بیشتری دارند به روزنامه‌نگاری، داستان‌نویسی (به‌ویژه داستان کوتاه) و سرودن شعر رو می‌آورند. 
حال این مبحث را در سطح وبلاگستان فارسی پی‌می‌گیریم. خوب است مسئله را از یک خاطره شخصی آغاز کنم. زمانی که سطوری که تا به حال از این مقاله خواندید به دوستی دادم تا نظرش را بدهد، در جوابم گفت: «خوب بود، ولی تو را به خدا این‌قدر از تعابیر نگارنده معتقد است، نگارنده گمان می‌برد، نگارنده تلاش می‌کند و... استفاده نکن. مطلبت مثل نوشتهٔ پیرمرد‌ها شده. این روز‌ها حتا در روزنامه‌ها هم این‌طور نمی‌نویسند.» 
عکس‌العمل این دوست در برابر این نوع نگارش، خودآگاه و ناخودآگاه، از تضاد میان فرم و محتوای رسانه سرچشمه می‌گیرد. در واقع مطلب من سعی می‌کرد در قالب یک متن آکادمیک باشد. این متون بیشتر در قالب مقاله و کتاب نگاشته می‌شود. متون پژوهشی و آکادمیک به لحاظ آنکه یک معلول را در بستر زمان و مکان بررسی می‌کنند، مولف، خود را در مرکز جهان تالیفش نمی‌بیند. بلکه موضوع مورد بررسی را دارای ریشه و تاریخ طولانی می‌داند. به همین دلیل بیشتر مواقع ناخودآگاه خود را به عنوان منشاء اثر حذف و یا کم‌رنگ می‌کند، زیرا به خوبی می‌داند که او یکی از هزاران است. به همین دلیل بسیار کم می‌بینید که یک متن آکادمیک راوی داشته باشد. در واقع در این متون، زاویه دید، اغلب دانای کل نامحدود و یا دانای کل محدود است. اما زمانی که رسانه عوض می‌شود، مثلا به روزنامه می‌آییم، این موضع هم عوض می‌شود. روزنامه به واسطهٔ آنکه کمتر عمیق به مسائل نگاه می‌کند و از طرف دیگر برای مصرف روزانه به‌وجود آمده است، مولف نیز جهان را به‌‌ همان صورت نگاه می‌کند. ضمن آنکه وسایل ارتباط جمعی برخلاف متون آکادمیک میل بیشتری به شکل دادن جهان از دیدگاه خود دارند؛ بنابراین کم‌کم راوی، اول شخص می‌شود. می‌توان این مساله را به این صورت بیان کرد که علم سعی در فهم جهان دارد و رسانه سعی در تعریف آن. 
من فکر می‌کنم در این سیر، دقیقا به دلایلی که گفته شد، وبلاگ و فضای مجازی وب، روایت اول شخص از جهان است. بناربراینجای تعجب نیست که آن دوست که وبلاگ نویس مشهوری هم هست، از کم‌رنگ بودن نقش راوی در متن من اذیت شود، زیرا که فرم وبلاگ بیش از هر رسانه‌ای که پیش از این وجود داشته، راوی‌مدار است. البته وبلاگ، به‌خصوص برای جامعهٔ ایرانی که در آن همواره منافع فرد در برابر منافع جمع قربانی می‌شود، نتایج مبارک بیشتری دارد. زیرا اساسا جامعهٔ ایرانی به دلایل دینی، سیاسی و فرهنگی، اجازهٔ سخن گفتن فرد از خود را نمی‌دهد. در حالی که مثلا در غربِ مسیحی، سنت اعتراف وجود دارد که فرد حداقل برای کشیش، بدون پرده‌پوشی حتا از گناهان خود سخن می‌گوید. به همین دلیل و دلایل مختلف دیگر است که همواره هویت و کرامت فرد در درجهٔ دوم نسبت به هویت قبیله قرار می‌گیرد. در هیج جای دنیا (تا آن‌جا که من خبر دارم) نام افراد این‌قدر به محل تولد آن‌ها نسبت داده نمی‌شود. وبلاگ از این جهت بزرگ‌ترین خدمت را به فرهنگ ایرانی می‌کند. و البته‌‌ همان طور که گفته شد این مساله ذاتی وبلاگ است. 
حالا که به ویژگی ذاتی وبلاگ اشاره شد بهتر است به یک ویژگی دیگر این رسانه نیز اشاره کنم. فضای وب به لحاظ فرم مخصوص آنکه از هزارتوهای درهم تشکیل شده، در شرایط عادی، جهانی بی‌مرکز است. این مساله نیز بیشتر به دلیل نوع روایت در این فضاست. از آن‌جا که راوی اول شخص است، بنابراین روایت‌های مختلف و غیرقابل شمار در عرض یکدیگر قرار می‌گیرند. بنابراین هر وبلاگ می‌تواند مرکز جهان قرار گیرد. درحالی که در رسانه‌های دیگر مانند کتاب، روزنامه، سینما و تلویزیون، همواره رابطهٔ عمودی «رسانه ـ مخاطب» وجود دارد. کتاب و روزنامه را باید به دست گرفت. برای تلویزیون و سینما نیز باید به نقطه‌ای خیره شد. همین شکل فیزیکی از رابطه، ناخودآگاه، رابطهٔ «مرکز ـ پیرامون» را میان رسانه و مخاطب به‌وجود می‌آورد. در حالی که اجزای جهان وب در «عرض» یکدیگر قرار دارند. به دلایل فوق است که من اساسا در وبلاگ‌هایی که به خاطرات روزانه و شخصی می‌پردازند، هماهنگی بیشتری میان فرم و محتوا می‌بینم تا وبلاگ‌های سیاست‌مدران و یا روزنامه‌نگاران مشهور. 
تا این‌جا دو ویژگی «بی‌مرکز بودن» و «روایت اول شخص» را از ویژگی‌های عمدهٔ رسانهٔ وبلاگ برشمردم. حالا اگر دقت کنید، می‌بینید که وبلاگ‌های شخصی هیچ تلاشی برای مرکز قرار دادن خود در فضای وب نمی‌کنند، برعکس وبلاگ سیاست‌مدران و روزنامه‌نگاران مشهور. از سوی دیگر اگر گروه اول حتا دربارهٔ مسائل غیرشخصی نظر می‌دهند، آن را به یک تجربهٔ شخصی مرتبط می‌کنند و اساسا حرفشان را با آن تجربه شخصی شروع می‌کنند؛ که این یعنی تطابق بیشتر با روایت اول شخص. اما گروه دوم با اینکه در ظاهر از روایت اول شخص استفاده می‌کنند، ولی سعی در توضیح و تفسیر جهان از نوع دانای کل دارند. البته این حرف به این معنا نیست که راوی اول شخص جهان را تعریف نمی‌کند. اتفاقا این مساله شدت بیشتری دارد اما تعریف جهان از دیدگاه «من». این تعریف ضمن استقلال، برای دیگران نیز حق تعریف باقی می‌گذارد. اما تفسیر دانای کلی، به‌رغم تواضع خود در پنهان کردن راوی، فضای استقلال را برای هم‌ارزان خود تنگ می‌کند؛ ویژگی پنهانی که کتاب و مقالات آکادمیک هم خالی از آن نیستند. 
اما با این همه تفاصیل چرا وبلاگ سیاستمداران و روزنامه‌نگاران مشهور، از نظر بیشتر ما اعتبار و توفیق بیشتری دارند؟ این اعتبار و توفیق بیشتر از هر چیز در شرایط خاص جامعهٔ امروز ایران معنا می‌دهد. برای توضیح این مطلب از مک لوهان کمک می‌گیرم. مک لوهان معتقد است: «هنگام پیدایی یک تکنیک جدید، فرهنگ موجود، فرهنگ مرحلهٔ قبلی‌ست.» به همین علت‌‌ همان فرهنگ قدیم به عنوان محتوای وسیلهٔ ارتباطی جدید مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای مثال هنگام پیدایش خط، پیام‌های قابل انتقال به دیگران، افسانه‌ها یا شایعاتی هستند که درشرایط فرهنگی خاص تمدن کهنهٔ عصر ارتباط شفاهی پدید آمده‌اند و جز آن‌ها چیزی برای انتقال به افراد و جود ندارد. البته مک لوهان این تناقض را انکار نمی‌کند، بلکه در نظام فکری خود آن را می‌پذیرد. او معتقد است که میان فرهنگ در حال زوال و رسانه‌های جمعی جدید، نوعی تعارض وجود دارد. این تضاد میان تکنیک‌های تازه و فرهنگ قدیم تا هنگامی که جامعه شکل زندگی و طرز فکری منطبق با آن ایجاد نکرده است، باقی می‌ماند و در نتیجهٔ آن، نوعی بحران فرهنگی که در هر تغییر و تحول اجتماعی قابل مشاهده است، پدید می‌آید. 
البته من مثل حضرات پست‌مدرنیست آن‌قدر خوش‌خیال نیستم که بگویم دیگر زمان «مرکزگرایی» و «روایت‌های کبیر» گذشته است و مثلا این ویژگی درحال زوال است؛ نه. به گمانم حداقل تا زمانی که بشر با همین ساختار ذهنی وجود دارد، روابط قدرت و مرکزگرایی ناشی از آن وجود خواهد داشت. بگذریم. 
بحث بر سر این بود که چرا وبلاگ‌های سیاست‌مدران و زوزنامه‌نگاران مشهور و نظایر آن‌ها توفیق و اعتبار دارند؟ اولا اعتبار، یک مسالهٔ ذهنی‌ست و چون ما هنوز به لحاظ ذهنی در جهان ماقبل از وب قرار داریم، اعتبار رسانه‌های پیش از آن را به وب نیز منتقل می‌کنیم. در حالی که مثلا اگر در روزنامه و تلویزیون، اعتبار به تعداد مخاطبِ رسانه و نیز تخصص کارگزاران برمی‌گردد، اما در وب، اعتبار لزوما به این معنا نیست. البته چون خودِ من هم کمابیش هنوز در جهان ماقبل وب قرار دارم و از طرف دیگر، وب در ذات خود جهانی بی‌مرکز است، به این دام نمی‌افتم که تعریفی از «اعتبار در وبلاگ» ارائه کنم. البته فراموش نکنید تمام این مباحث در مورد وبلاگ که مهم‌ترین ویژگی آن فردیت و شخصیتِ حقیقی صاحب آن است، مصداق دارد وگرنه سایت‌های مختلف تخصصی، تعاریف و چارچوب‌های دیگری دارند. مثلا این حرف‌ها (بی‌مرکز بودن و روایت اول شخص) برای سایت‌‌ها کمی خنده‌دار است. چون سایت در اصل دارای شخصیت حقوقی بوده و به لحاظ ادبیات نیز به روایت دانای کل نزدیک است. 
این از اعتبار. اما مسالهٔ توفیق هنوز بر سر جایش باقی‌ست. یعنی اینکه اگر وبلاگ محیطی بدون مرکز است و روایت اول شخص دارد، چرا مثلا وبلاگ‌های گروه دوم، آن‌قدر مورد توجه هستند؟ برای توضیح این مساله باید برگردیم به بحث رسانه‌های اقلیت و اکثریت. در آن بحث گفتیم که رسانه‌های «اقلیت» چند ویژگی دارند؛ ابتدا «پنهان‌تر بودن هویت» و بعد «هزینهٔ کم اقتصادی».‌‌ همان طور که می‌دانید یکی از ویژگی‌های مهم محتوایی رسانه‌های «اکثریت» سعی در تعریف جهان برای مخاطبان است. به همین سبب است که به هیچ عنوان نظرهای مخالف را نمی‌پذیرد. حالا شما فکر کنید همین مطالبی را که آن سیاست‌مدار یا روزنامه‌نگار مشهور در وبلاگ‌هایشان می‌نویسند، بخواهند در روزنامه بنویسند یادر تلویزیون مطرح کنند، با چه عکس‌العملی رو به رو می‌شوند.. اولا اینکه به لحاظ اقتصادی توانایی‌اش را ندارند. چون داشتن یک روزنامه و یا شبکهٔ رادیو تلویزیونی از توانایی هفتاد نسل قبل و بعدشان هم خارج است. بر فرض که چنین پولی هم داشته باشند و روزنامه یا شبکه‌ای هم راه بیندازند؛ اگر گوشه‌ای از این حرف‌ها را بزنند، با عکس‌العمل شدید صاحبان رسانه‌های اکثریت رو به رو خواهند شد. اما و صد اما به خاطر همین فشار، سخن و محتوای گروه اقلیت در هر رسانه‌ای که تجلی پیدا کند، از طرف کثیری از مردمان مورد توجه قرار می‌گیرد. به همین دلیل مهم است که محتوای وبلاگ‌های گروه دوم، با اینکه با فرم وب در تضاد است اما هم‌چنان موفق است؛ هرچند به دنبال مرکزگرایی باشند.

...
بیشتر بخوانید:
یادداشتهایی دربارۀ روز بلاگستان فارسی

1 دیدگاه:

  1. چقدر حسین درخشان مظلوم است... حتی از تاریخ وبلاگ هم دارد حذف میشود

    پاسخحذف