۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

برای تولدِ من و ندا
,

برای تولدِ من و ندا

یکی از تولدهای من و ندا امروز دو روز از روزی که تو به دنیا آمدی و من پس فردای آن روز، پا به این جهان گذاشتم می گذرد. سال شصت و یک بود؛ بهمن ماه. فکر میکنم آن روزها خیابانها را آذین بندی کرده بودند برای اینکه به استقبال چهارمین سالروز پیروزی انقلاب بروند. هیچ کس خبر نداشت که من و تو به دنیا آمده ایم. آن روزها البته کلاً کسی به تولد اهمیت نمی داد. زیرا بسیاری از جوانان مملکت برای حفظ کیان کشور به جبهه ها می رفتند و خیلی هایشان دیگر برنمی گشتند. خیابانها

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

نادر و سیمین، امیدِ شکستۀ ما را بند زدند

نادر و سیمین، امیدِ شکستۀ ما را بند زدند

وقتی اصغر فرهادی داشت بین آن همه غول سینمایی جهان، خرامان خرامان می رفت که جایزه اش را بگیرد؛ وقتی که آن همه چهرۀ معروف سینمایی را می دیدم که به ناشناخته ترین چهرۀ آن شب نگاه می کردند و به صورت غریبی تحسینش می کردند؛ وقتی که دست پیمان معادی را گرفت که حتی از خودش هم ناشناخته تر و غریبه تر بود بین آن همه ستارۀ جهانی؛ حتی وقتی که کاندیداها را معرفی می کردند و هنگامی که اسم «جدائی نادر از سیمین» اعلام شد، یک تشویق غریب و لطیف اما قوی تر از دیگر فیلمها فضای سالن
Pages (26)1234567 >