۱- یکی از کاریکاتوریستهای مجلهی چارلی هبدو که امروز کشته شد (در اینجا خبر کامل را بخوانید) پیشتر در پاسخ به این پرسش که «از مرگ نمیترسی» گفته بود: «من به همسرم گفتهام وقتی مردم خاکسترم را توی چاه مستراح بریزد تا پس از مرگ باسناش را هر روز احساس کنم.»
این جمله همزمان دو چیز را نشان میدهد. اول اینکه طنز این نشریه یک طنز بیپرده و از نظر من بیظرافت است. من هم از لحاظ طنز از این روش خوشم نمیآید و هم از لحاظ خط فکری با رویکرد چارلی هبدو مخالف بودم. اما روی دیگر سکهی این جمله این است که او و دیگر همکارانش واقعن از مرگ نمیترسیدند. آنها سالهای زیاد با تهدید به مرگ و دستمزد بسیار پایین مجلهای را میگردادند که در آن باورهایشان (هرچند که از نظر من خیلی سطحی بود) را منتشر میکردند. آنها توهین میکردند و از نظر من اسلامستیز بودند. اما هیچ گاه جان کسی را نگرفتند. آنها با قلمشان ستیز میکردند. آیا مسلمانان نمیتوانستند و نمیتوانند با قلم به جهاد با آنها بروند؟ البته که این کار بسیار سختتریست.
کاریکاتوری که از خلیقهی داعش که در سال جدید میلادی آرزوی «سلامتی» کرده بود در واقع سلامتی را هدف قرار داده بود. |
۲- در یکی از شمارههای این هفتهنامه کاریکاتوری چاپ شده بود با این تیتر : «واپسگراها [حضرت] محمد را هم پشت سر گذاشتهاند.» و سپس از قول شخصیتی که دست بر چشمانش گذاشته بود (و گویا پیامبر اسلام است) این جمله بیان شده بود : «خیلی سخت است که احمقها طرفدارت باشند.»
۳- امروز دو جوان به ظاهر مسلمان فرانسوی تا دندان مسلح به دفتر مجلهی چارلی هبدو ریختند و ۱۲ نفر را کشتند و ۱۱ نفر را تا حد مرگ مجروح کردند. آنها به نام پیامبر این کار را کردند پس از کشتار در خیابان فریاد زدند «انتقام پیامبر را گرفتیم.» و همچنین شعار «الله اکبر» سر میدادند.
۴- یکی از دوستانم امروز از کشور مالی برایم پیامی فرستاد با این محتوا: «حتی در مالی که جنگ فرقهای بین مسلمانان و غیرمسلمانان برقرار است به خاطر تولد پیامبر که در پیش است جنگ را متوقف کردهاند. این احمقها در فرانسه دنبال چه میگردند؟». البته پاسخ به همین سادگی نیست. بخشی از آن به سیاستهای استعمارگرایانهی گذشتهی اروپاییها برمیگردد. برخی از آن هم به سیاستهای خرابکارانهی سعودیها، سلفیها و تکفیریها ربط دارد. برخی دیگر هم زادهی جامعهی بحرانزدهی سرمایهداری است. همهی اینها دست به دست هم میدهد تا جوانی ناامید از آینده به هیجان بیاید و با پشتیبانی گروههای تندرو (با توجه به اینکه برنامهی ریزی عملیات امروز بسیار دقیق و پیچیده بوده) به دفتر یک نشریه بریزد و به روی روزنامهنگاران که در دستشان چیزی جز قلم نیست، رگبار ببندد و با خودش فکر کند دارد به اسلام و مسلمانان کمک میکند.
۵- امروز وقتی برای خرید به خیابان رفتم، نگاه سنگین مردم را روی خودم احساس میکردم. کوچه پر از پلیس بود و چهرههای مردم هم وحشتزده. اگر یخچال خالی نبود عمرن که از خانه خارج میشدم.
نتیجهی عملیات قهرمانانهی این دو-سه جوان، بویژه با کشتن روزنامهنگارن، چیزی جز ثابت کردن انتقادهای نشریهی چارلی هبدو به اسلام ( و دیگر دینها) نبود. بعلاوه آنها زندگی را از امروز برای بسیاری از مسلمانان و مومنان واقعی (و نه مسلمانان پلی-استیشنی که جنگ و جهاد را با بازی پلی-استشن اشتباهی گرفتهاند) سخت و سختتر کردند.
متن ساده و گیرایی بود
پاسخحذفممنون
مهدی تاجیک
نامگذاری اسلام پلیاستیشنی جالب بود. احتمالاً معتقدان به این قرائت از اسلام بهش میگن اسلام ناب محمدی و به مال شما میگن اسلام آمریکایی.
پاسخحذفشما که خودتون فرانسه زندگی و تحصیل میکنین، چرا شارلی ابدو رو نوشتین چارلی هبدو؟
پاسخحذفبه همین دلیل که وقتی فارسی حرف میزنم یا مینویسم به پاریس نمیگویم «پَغی» ـ :)
حذفاین دو با هم متفاوتاند. تلفظ پغی در زبان فارسی دشوار است و به همین سبب پاریس جا افتاده. بهعلاوه اسامی افراد و مکانهایی که از قدیم وارد زبان شدهاند، بهسبب بسامد استفاده، قابل تغییر نیستند؛ حتی اگر غلط تلفظ شوند. (که البته تلفظهای مختلف اسم شهرها و کشورها در کشورها و زبانهای گوناگون امری عادی است. مثلاً من و شما و خیلیها به شهر میلان ایتالیا میلان میگیم درصورتیکه آلمانیها آن را مایلند مینامند... اینها دلایل تاریخی دارند و هردو درستاند). ولی برای اسامی خاصی که بهویژه تازگی وارد زبان میکنیم باید بکوشیم تلفظ درست را وارد کنیم. تلفظ شارلی ابدو هیچ دشواریای برای فارسیزبانان ندارد و بهتر است جا بیفتد
پاسخحذف