۱- «حفظ نظام از اوجب واجبات است.» این جمله را پیش از اینک امام خمینی در پایان قرن گذشته وارد اندیشهی شیعی بکند، نیکلا ماکیاولی، فیلسوف سیاسی ایتالیایی قرنها پیش به عنوان یک نظریهی نو و جذاب وضع کرد و به گفتهی بسیاری از اندیشنندان و پژوهشگران، اندیشه و فلسفهی سیاسی را وارد عصری نوین کرد. زمانهای که ما به آن مدرنیته میگوییم.
۲- چند وقتی است که دولت جمهوری اسلامی ایران بخشنامهای در مورد شرایط کار خارجیان( بویژه افغانستانیها)صادر کرده است. بخشنامهای که بحثهای زیادی را بوجود آورده. برخی آن را واکنش و سیاستی منطقی در وضعیت بازار نابسامان کار ایران و راه حلی برای کم کردن بیکاری بین جوانان ایرانی میدانند. برخی دیگر آن را عملی شرمآور و شبه فاشیستی میدانند. گروهی دیگر هم هرچند به جنبهی بشری و انساتی این مسئله را در اولویت نمیدانند. اما از لحاظ اجتماعی و اقتصادی ضررهای این بخشنامه را بیشتر از سودهایش میدانند.
۲- ۱ - به عنوان کسی که حدود ۵ سال در فرنگ زندگی میکند و کم و بیش با مسئلهی کار سر و کار دارد، و با توجه به اینکه بعضی از موافقان این بخشنانه برای تایید نظرشان شرایط کار در «کشورهای پیشرفته» را مثال میآورند، باید بگویم وضعیت کار در کشوری مثل فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپایی اینقدر بی در و پیکر نیست که یک شبه دولت با یک بخشنامه زندگی میلیونها کارگر خارجی را تحت تاثیر قرار بدهد و آب از آب تکان نخورد. خارجیها هم حق و حقوق اقتصادی دارند و هم حق و حقوق سیاسی. آنها در دولت و مجلس و سندیکاها نمایندههایی دارند تا از حقوقشان دفاع کنند. البته وضعیت گل و بلبل نیست و همیشه کش مکش در جریان است. خیلی وقتها هم شرایط ناعادلانهای بر بازار کار حاکم است. اما در مقایسه با ایران باید بگویم وضعیت مملکت ما با جنگل فرق چندانی ندارد و انگار همه پذیرفتهاند که انسان گرگ انسان است و هرکه بهتر بدرد برتر است. چه در عرصهی سیاست و چه در عرصهی اقتصاد.
۲- ۲ - در مورد افغانستانیها، این ما بودیم که درهای کشورمان را به روی آنها باز کردیم. چون میخواستیم منفعت سیاسیاش را در زمان اشغال افغانستان به دست شوروی ببریم. بعد هم از آنها در پستترین کارها بهرهکشی کردیم و حتی به بچههاشان حق تحصیل ندادیم. آنها را مجبور کردیم بیسواد بمانند و بعد بهشان برچسبِ « بیفرهنگ » زدیم.
۲- ۳ - در همهی کشورهای «پیشرفته» آدمها پس از یکی دو نسل زندگی در یک کشور، حق کامل شهروندی را به دست میآورند. اما من دوستان افغانستانیای دارم که سه-چهار نسل است در ایران زندگی میکنند و خودشان و پدر و مادرشان در ایران به دنیا آمدهاند، اما از کوچکترین حقوق اجتماعی محروماند. خیلی از اینها نخبهاند، اما هیچ جایگاهی در جامعهی ایران ندارند. بهترین شاعران و نویسندگان فارسی زبان. بهترین ورزشکاران و.... بعلاوه، بسیاری از این افغانستانیها با ایرانیها وصلت کردهاند و تشکیل خانواده دادهاند. بماند که ما به آنها «ملیت» ایرانی نمیدهیم.( انگار دستکم از زمانی که افغانستان از ایران جدا شده چه گلی به سر دنیا با ملیتمان زدهایم که آن را از برادران و خواهرانمان دریغ میکنیم!؟) اما حداقل به فکر بحرانی که این نوع تصمیمگیریهای نژادگرایانه برای خانوادههای ایرانیای که با این افغانستانیها در رابطه هستند هم نیستیم.
طبق استانداردهای حقوق بشری این افغانستانیها باید تا به حال همه شان ملیت ایرانی میگرفتند. خدای ناکرده تا ۱۵۰ سال پیش ایرانی به حساب میآمدهاند. حالا این کار را که نکردیم هیچ، داریم مثل برده با آنها رفتار میکنیم.
مهاجرت افغانستانیها در مقایسه با مهاجرت ترکیهای ها به آلمان و الجزایریها به فرانسه هیچ است. آنها هم کارگرهای ارزانی هستند. مشکل مملکت ما این تعداد کارگر خارجی نیست. مشکل ما در جای دیگریست. ایراد در مدیریت در سطح کلان است و با این وصله پینهها کار بدتر میشود. دردی از اقتصاد را که دوا نمیکند هیچ، منجلاب اجتماعی و سیاسی به بار میآورند. اگر در مسئلهی مهاجرت، امارات بشود الگوی ما که جای تاسف دارد. امارات امروزه مرکز بردهداری دنیاست. ما بالاخره یک هویت انسانیای داریم به آن افتخار میکنیم. نباید اینطور گرگ صفتانه (مثل اماراتیها) با همنوعان خودمان برخورد کنیم.
۴ - ۴ الان آقایان حاکم آمدهاند به خیلی از لبنانیها و سوریها و عراقی ها و افغانی هایی که در خط خودشان بودهاند ملیت ایرانی دادهاند. این آدمها از حقوق و اجتماعی و سیاسی بیشتری از من و شما برخوردارند. چون به مرکز قدرت نزدیکتر و وفادارترند. وقتی میگوییم در ایران مسئله چیز دیگری است منظورم همین است. آنها ( چاکران قدرت) آدمهای درجه یک هستند. من و شما درجه دو هستیم، خارجیها درجه سه هستند. افغانستانیها درجه چهار به پایین... به نظر من همین نگاه سلسطه مراتبی باعث شده تا ما ضررهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زیادی بکنیم. همین نگاه سلسلهمراتبی و غیر انسانی باعث استحکام پایههای استبداد در مملکت ما شده است.
۳ - اما باید به مسوولین کشوری که خودش را ام القرای جهان اسلام میداند نکتهای را یادآوری کرد. به جای اینکه آقایان دستور جهاد فرزندکاری بدهند، بهتر است به همین افغانستانیهای ایرانی ملیت بدهد. اینطوری هزینهی اقتصادی و اجتماعیش هم کمتر است. فرانسوی ها با الجزایریها همین کار را کردند و از درون این طرح زیدان و کریم بن زما و نبیلا و یک عالمه سیاستمدار و روزنامهنگار بوجود آمد که به رشد فرانسه کمک کردند. اما اینکه حکومتی که ادعای اسلاممداری دارد، اینگونه با برادران و خواهران دینی خود بردهدارانه و نژادپرستانه رفتار کند، نه با منطق دینی و نه با منطق ملی سازگار نیست.
توجیهگران این وضعیت با همان منطق ماکیاولیستی و ارجهیت منافع حکومت ( که گهگاه لباس منافع ملی بر آن میپوشانند) بر همهی اصول و ارزشهای انسانی تاکید میکنند. مقامات جمهوری اسلامی ایران باید به مردم پاسخ بدهند که این وضعیت مملکت داری آیا در راستای منطق دولت-ملت مدرن ( نسخهی ماکیاولی ) است یا نه، نسخهی نبوی و علوی را برای حکومتداری انتخاب کردهاند؟ یا اینکه هرکجا که به نفعشان بوده بر طبق نسخهی ماکیاولی و هرکجا که مصلحت ایجاد میکرده، پای نسخهی علوی را پیش میکشند.( البته همین روش یک بام و دو هوایی و نان به نرخ روز خوری هم برگرفته از حدیثهای ماکیاولی است.) در حالیکه هرکجای نسخههای حکومتداری علی ابن ابی طالب را ورق بزنی، به چنین روشهای حکومتداری نمیرسی.
در بین عوام اینگونه جا افتاده که ماکیاولیست بودن، تنها به خدعه و نیرنگ و نان به روز خوردن خلاصه میشود. درحالیکه ماکیاول با صراحت از حفظ حکومت به هر قیمتی سخن به میان میآورد و از حاکم و شهریار میخواهد علاوه بر پیروی از این نسخه، در گسترش این ایده نیز کوشا باشد و زمینههای فرهنگی آن را نیز فراهم کند. یعنی بهترین حالت این است که عموم مردم هم انجامپذیریِ چنین سیاستها و سیاستگذاریهایی را بپذیرند و بپسندد.
تئوری یاعلی-عملی یا ماکیاولی!
پاسخحذفآغایون حاکمم مثل شما-امامشون خمینی دیگه-
پس چه جای شکوه و گلایه که...؟