من: ینی حاکمیتی که در ایران سر کار هست یک رژیم سیاسی (به معنای کلاسیکش) نیست. یک دسته آدم هستن که قدرت را در دست دارن و حتی قانون اساسی فعلی کشور را هم رعایت نمیکنن. چه برسه به قانونهای جاری مملکت. پس این «رژیم جمهوری اسلامی ایران» نیست که ما باهاش طرف هستیم. این یک گروه قدرت هست.
فرانسوا: پس قدرتِ این گروه قدرت چیه که الان دست بالا را داره؟
- پول (که در واقع ثروت همگانی مردمه) و نیروی نظامی و امنیتی.
- این نیروی نظامی و امنیتی ینی سپاه و ارتش؟
- یکم پیچیدهتر از این حرف هاست. ولی خب تا حدودی آره. در واقع این یک جریان سیاسی هست که انحصار اعمال خشونت _ مشروع و نامشروع_ را در دست داره.
- پس این بسیجیا چی؟
- کدوم بسیجیا؟
- مگه چند تا بسیجی داریم؟ همینا که میریزن تو خیابون مردم رُ میزنن! اونا یک نیروی ایدئولوژیک هستن یا که چی؟
من یکم خندم گرفت: باز رفتی سر مسائل پیچیده فرانسوا جان! واقعن من حیفم میاد به اینا بگم بسیجی. آخه اینا بسیجی نیستن. یا حداقل با بسیجیایی نسل اول زمین تا آسمون فرق دارن. اینا برای کاراشون دستمزد نقدی یا مزایای غیرنقدی میگیرن. نیروی ایدئولوژیک که حقوق نمیگیره.
- خب پس چین اینا؟
- اینا یه گروه شبه نظامی ان. نسل اول بسیجیا برای حفاظت از جامعه (بیشتر در برابر دشمن خارجی) تلاش میکردن. اما اینایی که الان به بسیجی معروف شدن بیشتر برای سرکوب جامعه گماشته شدن. در واقع یک نیروی فشار بین حاکمیت و جامعه هستن.
- واستا ببینم. جریان این بسیجیای نسل اول چیه؟ من فکر میکردم بسیجی ینی نیروهایی که میریزن تو خیابون و دانشجوها و جوونها را میزنن. ینی تو رسانههای ما اینطوری گفته میشه.
من: خب الان واقعن هینطوریه. اما بسیج نیرویی بود که در زمان جنگ بین ایران و عراق رسمیت پیدا کرد* و هدفش سازماندهی و بسیج نیروهای مردمی برای مقابله با دشمن خارجی بود. اما بعد از جنگ تغییر کاربری داد. این تغییر کاربری بیشتر از میانۀ دهۀ هفتاد خورشیدی و جنبش دوم خرداد به چشم اومد. درحالی که بخش عمدهای از مردم در یک جنبش مدنی بسیج شده بودن، گروههای فشار علیه این جنبش مردمی ظاهر شدن که اسم بسیج را با خودشون یدک میکشیدن و از طرف حاکمیت پشتیبانی میشدن. _پشتیبانی مالی، قضایی، رسانهای و... _.
- خب ولی اینها دلیل نمیشه که اونا بسیجی نباشن.
- به نکتۀ خوبی اشاره کردی. برای فهمیدن این قضیه باید دو تا مسئله توجه کنیم. اول اینکه هدف این نیروها چیه!؟ همونطور که گفتم هدف بسیج نسل اول، حمایت از مردم و جامعه بود. ولی هدف بسیج فعلی، سرکوب مردم و جامعه است. البته نباید فراموش کنیم که اینها هم بالاخره بخشی از جامعه هستن و خواستهای قشرهای وابسطۀ خودشون را نمایندگی میکنن. اما همۀ ما میدونیم که اینها نسبت به کل جامعۀ ایران در اقلیت قرار دارن. ضمن اینکه همونطور که گفتم برخلاف نسل اول، خیلی از کسانی که امروز در بسیج فعالیت میکنن _تقریبن همه شون_ به شکلهای مختلف به استخدام حکومت در اومدن و کارهایی که انجام میدن بخشی از شغلشون بحساب میاد.
- آره اینها را که یک بار گفتی و نکتههای جالبی هم هستن. ولی من بازم جوابم رُ نگرفتم. بالاخره ممکنه یک کسانی باشن که حقوق بگیرن یا استخدام بشن. یا حتی در گذر زمان نظرهاشون عوض بشه. ولی این دلیل نمیشه که بگیم این بسیج دیگه اون بسیج نیست.
- اینطوری فکر نمیکنم. به نظرم خیلی مهمه که اگر یک گروه مرام و ایده هاش عوض میشه، بیاد رسمن اعلام بکنه. بیاد و صادقانه به مردم بگه. بگه که ما دیگه یک نیروی مردمی نیستیم و وظیفه مون دفاع از حکومته.
- خب ممکنه یک نیروی مردمی وظیفۀ خودش را دفاع از حکومت بدونه. اینکه تناقضی نداره.
- آره! تناقض نداره. اما به شرطی که اولن اون نیرو واقعن مردمی باشه. دومن با روشهای خشن و ایجاد رعب و وحشت دست به سرکوب مردم نزنه. از خرداد ۷۶ به اینطرف بارها و بارها مردم به یک ایده و روش و منشی رای دادن که این نیروهای بسیجی علیهش عمل کردن. از ضرب و شتم دانشجویان گرفته تا ترور فعالین سیاسی و نمایندههای اکثریت مردم.
- اوهوم!
- در مورد ماجرای کوی دانشگاه یا ترور نمایندۀ شورای شهر تهران یا قتلهای زنجیرهای چیزی شنیدی؟
- آره یه چیزایی شنیدم. حالا دلیل دومت چیه؟
- اگه نگاه کنیم، میبینیم که امروز اکثریت کسایی که بدنۀ اصلی نسل اول بسیج را تشکیل میدن، در خط اول سرکوب شدگان بدست بسیجیهای امروز هستن. از اعضای اسم و رسم دار بسیج بگیر تا خانوادههای شهیدان دوران جنگ و حتی موسوی و کروبی که جزء نمادها نسل اول بسیج به حساب میان.
- چطور؟
- موسوی نخست وزیر دوران جنگ بود از لحاظ منش و رفتار و سیاستهای دولتی، نمادِ دولتمردِ بسیجی بود. برای همین هم خیلی محبوبه. ضمن اینکه به رهبر انقلاب _ آیت الله خمینی _ هم خیلی نزدیک بود و این مسئله در اون دوران و حتی همین الان خیلی مهمه. کروبی هم همچنین. اون رئیس بنیاد شهید بود که یک بنیاد انقلابی به حساب میاومد و همین الان هم بین خانوادههای شهدای محبوبه. ضمن اینکه اون هم رابطۀ نزدیکی با رهبر انقلاب داشت. اما بیشتر کسانی که امروز سردستههای جریان بسیج هستن، نقطۀ مقابل نسل اول بسیج بودن. در واقع پس از مرگ رهبر انقلاب، یک تصفیۀ همه جانبه در ساختارهای حکومتی انجام شد که بسیج هم شاملش شد. اگه راستش را بخوای، من خودم را خیلی بیشتر از اونها بسیجی میدونم. اونها کارمند بخشی از حکومت هستن. اما من همچین موقعیتی ندارم و نداشتم و واقعن به خودم را به ایدهها و آرمانهای انقلاب متعهد میدونم. هرچند که چند سال پس از انقلاب انحرافها و اشتباهها شروع شد. اما این چیزی از ارزشهای انقلاب برای من کم نمیکنه. برادرم با اینکه گرایشهای فرهنگی داشت، بسیجی بود و برای کشور جونش را داد. منم خودم را در همین خط میدونم و از بچگی تو بسیج بودم. اما بلافاصله بعد از خرداد ۷۶ که اون قضایا را دیدم _ و البته یکم بزرگتر شده بودم و میتونستم در مورد رخدادها قضاوت بکنم _ از بسیج حکومتی بیرون اومدم.
در همین گیر و دار، فرناز به طرفمون اومد و یکم نوشیدنی بهمون تعارف کرد.
فرانسوا: «هی فرناز! ببین دوستت چی میگه! میگه من بسیجیام!»
ما برای بازدید از کارگاه نقاشی فرناز به اونجا رفته بودیم. برای همین فضای جمع هنری و فرهنگی بود. فرناز اول فکر کرد که فرانسوا شوخی میکنه. اما وقتی با اصرارش روبرو شد، چشم هاش داشت از حدقه در میومد.
فرناز: آخه چرا!؟
من: بحثش خیلی طولانیه. ولی نگران نباش. من از اون بسیجیایی نیستم که بریزم اینجا و تابلوهات را پاره پاره کنم و کارگاهت را آتش بزنم.
و من و فرانسوا باهم بلند بلند خندیدیم.
اما بعدش یادم اومد که پدر فرناز یکی از روشنفکرهای خوشنام مملکت بوده که بدست بخشی از همین بسیجی (نما)ها در ماجرای قتلهای زنجیرهای کشته شده بود. برای همین یکم معذب شدم که نکنه با اون حرف هام خاطرۀ ترسناک و آزاردهندۀ وجود یک همچین موجوداتی را در ذهنش زنده کرده باشم. در موقعیت بدی قرار گرفته بودم. چکار باید میکردم؟
...
وقت خداحافظی رسید. من رفتم تا با فرناز خداحافظی کنم.
من: خیلی خوشحال شدم که دیدمت فرناز جان! مخصوصن از کارهات هم خیلی لذت بردم. ممنون که موقعیتی فراهم کردی که بتونم بیام و از نزدیک ببینمشون.
- خواهش میکنم روح الله جان! منم خیلی خوشحال شدم دیدمت. بازم سر بزن.
- و البته ببخشید که با بحثهایی که که کردیم شاید آزرده ت کرده باشیم.
- نه خواهش میکنم. این چه حرفیه؟ هه! ما عادت داریم. هرجا ایرانی هست این حرفها هم هست. _و باهم خندیدیم. _
ولی چرا گفتی من بسیجیام؟ واقعن اینطوری فکر میکنی؟
- اممم... خب آره. اما نه از اون بسیجیایی که مردم را میزنن. یا تو کار قاچاق و فساد اقتصادی ان.
- اممم... خب ولی بازم یکم برام عجیبه.
- چی عجیبه؟
- اینکه اینجا... تو پاریس... یه آدمی مثل تو بگه من بسیجیام.
- خب به نظرم نکتۀ مهمش همینه. اینکه توی تهران یا مشهد باشی و بگی من بسیجیام به نظرم هیچ ارزشی نداره. درست مثل این هست که توی پاریس باشی و بگی من خداناباورم. ولی به همون میزان که خداناباوری در ایران _از لحاظ اجتماعی_ هزینه داره، بسیجی بودن هم در پاریس هزینه داره. اما مثلن این طرفدارهای آیت الله خامنهای که در خارج از کشور هستن را دیدی چطور از دید همگان پنهان میشن؟ دیدی جرات نمیکنن به صورت عمومی مطرح کنن که ما طرفدار خامنهای هستیم؟ همونا اگر تو ایران باشن با هزار و یک فیلم و اطوار میخوان ظاهرسازی کنن که عاشق و ذوب در ولایتِ آقای نظام هستن. اما وقتی میان اینور آب، حتی جرات نمیکنن در این دموکراسی آزاد که حداقل حرف زدن جرم نیست، یک کلمه در فضای عمومی بشینن و با مخالفها و منتقدهاشون گفتگو و مناظره کن. همیشه ازشون دعوت میکنیم تا بیاین زیر یک سقف بشینیم و باهم حرف بزنیم. اما مثل همیشه قایم میشن. برای همین من اینجا تو پاریس برگردنِ خودم میدونم که از این فرصت استفاده کنم و از بسیجِ واقعی _ که همت بود و باکری و... _ اعادۀ حیثیت کنم. البته میدونم که از لحاظ اجتماعی برام هزینه داره. ولی کارِ کم هزینه کارِ کم ارزشیه.
فرناز کمی نگاهم کرد:
- موفق باشی.
پانوشت:
* سازمان بَسیج مستضعفین یا نیروی مقاومت بسیج در ۵ آذر ۱۳۵۸ به فرمان روح الله خمینی تشکیل شد و پس از تصویب مجلس شورای اسلامی در دی ۱۳۵۹ قانوناً رسمیت پیدا کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تعلق گرفت.
عالی
پاسخحذفمن همیشه گفته ام ما بسیجی هستیم نه این مزدوران
شما سرداری برادر :)
پاسخحذفسایت جالبی دارین و همت خوب.
پاسخحذفحیف که به نظرم تحلیلاتون خیلی به واقعیت نزدیک نیست.
دوست من، طرفداری تا حدودی متعصبانه از افرادی که با دروغ تقلب در انتخابات مملکت رو به هم ریختن و چیدن بقیه معادلات ذهنی بر اساس اون شاید شما رو به کج راهه ببره.
شاید دیگه زمان قربانی کردن حقیقت پای سیاست گذشته باشه.
و امروز که دروغ بودن این ادعا در گستره ذهن عموم جامعه غالب شده (به دلیل رای آوردن همون خط فکری معترض، اون هم با اون اختلاف رای ناچیز با کسب اکثریت آرا) اگر منطقی تر، دقیق تر و منصفانه تر بخوایم اون حرکت بسیج رو تحلیل کنیم باید بگیم که بسیج در حال دفاع از جمهوریت بوده، اون چیزی که همیشه ما به اشتباه ادعاش رو داشتیم.
ممکنه در شکل این دفاع خطایی صورت گرفته باشه ولی ماهیتا ما مهاجم به جمهوریت بودبم و اونها مدافع.
البته این نگارش شما پیش از رویداد انتخابات اخیر بوده، ولی امروز دیگه این بی احترامی به اون حرکت بسیج به نظر من منطقی نیست و در اون اتفاق این ما هستیم که محکومیم.
دیدن واقعیت اولین مرحله اصلاح و رشده، بیا این پله رو درست برداریم. و بدون شک ندیدن واقعیتها تف سربالا خواهد شد و به ما ضربه خواهد زد.