تو مترو نشته بودم، ناگهان دیدم یک جوون با چهرهای آشنا برگشته داره به من نگاه میکنه. دو تا دوستش هم که باهاش بودن همچنین.
متوجه شدم که عنصر آشنایی که در نگاه اول توجهم رو جلب کرد، کلاه احمد شاه مسعود بود که به سر داشت. اون هم برای همین به من نگاه میکرد. بیاختیار یک وی بهش نشون دادم. بعد رفتیم کنار هم نشستیم و باهم حرف زدیم. پسر از پدری فرانسوی و مادری افغانی بود. عکس گرفتیم و گفت آن را برای مادرش میفرسته. میدونه که خوشحال خواهد شد. ...
امشب یه آلمانی و یه ترک دیدم که فارسی میحرفیدن، یه الجزایری و یه فرانسوی که اسمشون فارسی بود و یه افغان که عین همین کلاه منو داشت.
تو مترو نشته بودم، ناگهان دیدم یک جوون با چهرهای آشنا برگشته داره به من نگاه میکنه. دو تا دوستش هم که باهاش بودن همچنین.
متوجه شدم که عنصر آشنایی که در نگاه اول توجهم رو جلب کرد، کلاه احمد شاه مسعود بود که به سر داشت. اون هم برای همین به من نگاه میکرد. بیاختیار یک وی بهش نشون دادم. بعد رفتیم کنار هم نشستیم و باهم حرف زدیم.
پسر از پدری فرانسوی و مادری افغانی بود.
عکس گرفتیم و گفت آن را برای مادرش میفرسته. میدونه که خوشحال خواهد شد.
...
امشب یه آلمانی و یه ترک دیدم که فارسی میحرفیدن، یه الجزایری و یه فرانسوی که اسمشون فارسی بود و یه افغان که عین همین کلاه منو داشت.
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر